آیه وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً [21]
و اينچنين مردم را از حال آنها آگاه كرديم، تا بدانند كه وعدهی خداوند [در مورد رستاخيز] حق است؛ و در قيام قيامت شكى نيست؛ [و به ياد آور] هنگامى را كه [مردم] ميان خود دربارهی كار آنها نزاع داشتند، گروهى مىگفتند: «بنايى بر آنان بسازيد [تا از نظرها پنهان شوند كه] پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است». ولى كسانى كه از راز آنها آگاهى يافتند [و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند] گفتند: «ما عبادتگاهى در كنار [مدفن] آنها مىسازيم [تا خاطرهی آنان فراموش نشود]».
الباقر ( وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ یَعْنِی أَطْلَعْنَا عَلَی الْفِتْیَهًِْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ فِی الْبَعْثِ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها یَعْنِی لَا شَکَّ فِیهَا بِأَنَّهَا کَائِنَهًٌْ.
امام باقر (علیه السلام)- وَ کَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ؛ یعنی و بدینگونه، مردم آن دیار را بر جوانان اصحاب کهف آگاه ساختیم. لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ تا بدانند که وعدهی خدا دربارهی روز قیامت، حق است. وَ أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا و هیچ تردیدی در وجود قیامت نیست.
علیبنابراهیم ( وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ وَ هُمُ الَّذِینَ ذَهَبُوا إِلَی بَابِ الْکَهْف.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- وَ کَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ؛ یعنی همان کسانی که به دهانه غار رفتند.
الصّادق ( وَ قَدْ رَجَعَ إِلَی الدُّنْیَا مِمَّنْ مَاتَ خَلْقٌ کَثِیرٌ مِنْهُمْ أَصْحَابُ الْکَهْفِ أَمَاتَهُمُ اللَّهُ ثَلَاثَمِائَهًِْ عَامٍ وَ تِسْعَهًًْ ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِی زَمَانِ قَوْمٍ أَنْکَرُوا الْبَعْثَ لِیَقْطَعَ حُجَّتَهُمْ وَ لِیُرِیَهُمْ قُدْرَتَهُ وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّ الْبَعْثَ حَق.
امام صادق (علیه السلام)- جماعت زیادی از مردم پس از مرگ به دنیا بازگشتهاند، مانند «اصحاب کهف»، همانها که خداوند سیصدونه سال ایشان را میراند، سپس آنان را در زمان جماعتی برانگیخت که منکر بعث و نشور بودند، تا حجّت را بر ایشان تمام کرده و قدرت خود را به آنها بنمایاند، و اینکه بدانند بعث و نشور حقّ است.
امیرالمؤمنین ( التَّحْصِینُ لِأَسْرَارِ مَا زَادَ مِنْ کِتَابِ الْیَقِینِ: لَمَّا جَلَسَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فِی الْخِلَافَهًِْ أَتَاهُ قَوْمٌ مِنْ أَحْبَارِ الْیَهُودِ مِنْ بَلَدِ الشَّامِ فَقَالُوا: أَنْتَ خَلِیفَهًُْ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قالُوا: إِنَّا نُرِیدُ أَنْ نَسْأَلَکَ عَنْ خِصَالٍ إِنْ أَخْبَرْتَنَا بِهَا دَخَلْنَا فِی الْإِسْلَامِ وَ إِنْ لَمْ تُخْبِرْنَا بِهَا عَلِمْنَا أَنَّ دِینَ الْإِسْلَامِ بَاطِلٌ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (لَمْ یَکُنْ نَبِیّاً (فَقَالَ عُمَرُ: سَلُونَا عَمَّا بَدَا لَکُمْ. فَسَأَلُوهُ عَنْ مَسَائِلَ مَذْکُورَهًٍْ فِی الْحَدِیثِ حَذَفْنَاهَا لِلِاخْتِصَارِ قَالَ: فَنَکَسَ عُمَرُ رَأْسَهُ فِی الْأَرْضِ. فَقَامَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ حَتَّی أَتَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ (فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا الْحَسَنِ (أَغِثِ الْإِسْلَامَ. فَقَامَ عَلِیٌّ (فَارْتَدَی وَ انْتَعَلَ وَ أَقْبَلَ حَتَّی دَخَلَ عَلَی عُمَرَ فَلَمَّا رَآهُ عُمَرُ قَامَ إِلَیْهِ فَاعْتَنَقَهُ فَقَالَ: لِکُلِّ شَدِیدَهًٍْ تُدْعَی یَا أَبَا الْحَسَنِ (فَجَلَسَ عَلِیٌّ (فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ صَلَّی عَلَی رَسُولِهِ (ثُمَّ قَالَ: سَلُونِی مَعَاشِرَ الْیَهُودِ. فَقَالَ الْیَهُودِیُّ: أَخْبِرْنِی عَنْ أُنَاسٍ مَاتُوا أَکْثَرَ مِنْ ثَلَاثِمِائَهًِْ سَنَهًٍْ ثُمَّ أَحْیَاهُمُ اللَّهُ مَا هُمْ؟ فَقَالَ عَلِیٌّ (: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهًَْ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ إِلَی أَنْ قَالَ: وَ قَالُوا: رَبَّنَا بِحَقِ الَّذِی أَرَیْتَنَا مِنَ الْعَجَائِبِ وَ أَحْیَیْتَنَا بَعْدَ أَنْ أَمَتَّنَا أَنْ تَقْبِضَ أَرْوَاحَنَا وَ تُعَجِّلَ عِنْدَکَ فِی الْجَنَّهًِْ. قَالَ: فَمَا تَمَّ کَلَامُهُمْ حَتَّی قُبِضَتْ أَرْوَاحُهُمْ. قَالَ: فَوَقَفَ الْمَلِکُ سَاعَهًًْ طَوِیلَهًًْ فَمَا رَأَی مِنْهُمْ أَحَداً. قَالَ لِأَصْحَابِهِ: اذْهَبُوا فَاطْلُبُوا الْقَوْمَ. قَالَ: فَطَلَبُوهُمْ فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ أَثَراً إِلَّا عَلَامَهًَْ الْغَارِ وَ قَدْ طَمَسَ اللَّهُ عَلَی بَابِ الْغَارِ. فَقَالَ الْمَلِکُ: هَذِهِ عِبْرَهًٌْ أَرَاکُمُ اللَّهُ. ثُمَّ قَالَ الْمَلِکُ: ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً یَعْنِی مَسْجِداً فَکَانَ عَلَی الْمَدِینَهًِْ مَلِکٌ آخَرُ کَافِرٌ فَقَالَ الْکَافِرُ مَاتُوا عَلَی دِینِنَا أَبْنِی عَلَی بَابِ الْکَهْفِ کَنِیسَهًًْ. فَتَقَاتَلَ الْمُسْلِمُونَ وَ الْکُفَّارُ فَهُزِمَ الْکُفَّارُ وَ تَحَکَّمَ الْمُسْلِمُونَ وَ انْقَلَبَ الْکُفَّارُ وَ بَنَی عَلَیْهِمْ مَسْجِداً وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً.
امام علی (علیه السلام)- وقتی عمربنخطاب در جایگاه خلافت نشست، گروهی از علمای یهود از سرزمین شام نزد او آمدند و گفتند: «تو جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستی»؟ گفت: «بله». گفتند: «ما میخواهیم دربارهی چیزهایی از تو بپرسیم؛ اگر از آنها به ما خبر دادی، مسلمان میشویم و اگر از آنها به ما خبر ندادی، میفهمیم که دین اسلام باطل است و محمّد (صلی الله علیه و آله) پیامبر نبوده است». عمر گفت: «دربارهی آنچه به نظرتان میرسد از ما بپرسید». ... ابن عبّاس (رحمة الله علیه) گوید: «عمر سرش را پایین انداخت و سلمان فارسی (رحمة الله علیه) برخاست و نزد امیرمؤمنان علیّبنابیطالب (علیه السلام) آمد و به او گفت: «ای اباالحسن! به فریاد اسلام برس»! علی (علیه السلام) برخاست و عبا و نعلین پوشید و آمد تا مجلس عمر وارد شد. هنگامیکه عمر او را دید، برخاست و بهسوی او رفت و او را در آغوش گرفت و گفت: «ای اباالحسن! تو برای هر مشکلی فراخوانده میشوی». علی (علیه السلام) نشست و حمد خدا را بهجا آورد و بر او ثنا گفت و بر پیامبرش (صلی الله علیه و آله) درود فرستاد. سپس فرمود: «ای گروه یهود سؤالهایتان را از من بپرسید». ... یهودی گفت: «از مردمی به من خبر بده که بیش سیصدسال مردند سپس خداوند آنها را زنده کرد، آنها چه کسانی هستند»؟ علی (علیه السلام) فرمود: «نیرو و قوّتی جز از ناحیهی خدای بلند مرتبه و بزرگ نیست ... و [اصحاب کهف] گفتند: «پروردگارا! تو را به حقّ عجایبی که به ما نشان دادی و ما را بعد از آنکه میراندی زنده کردی سوگند میدهیم که جانهای ما را بگیری و زودتر نزد خود در بهشت ببری». فرمود: «سخنشان تمام نشد تا اینکه جانشان گرفته شد». فرمود: «پادشاه مدّت طولانی [بیرون غار] ایستاد و هیچیک از آنها را ندید». به اصحابش گفت: «بروید و این گروه را جستجو کنید». فرمود: آنها را جستجو کردند و اثری از آنها جز نشانهی غار نیافتند و خداوند در غار را پوشاند. پادشاه گفت: «این عبرتی است که خداوند به شما نشان داد». سپس پادشاه گفت: «ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً یعنی مسجدی. و آن شهر پادشاه دیگری داشت که کافر بود. کافر گفت: «بر دین ما از دنیا رفتهاند. بر در غار کلیسایی بنا میکنم»؛ در نتیجه یکتاپرستان و کافران جنگیدند و کافران شکست خوردند و یکتاپرستان به نظر خودشان عمل کردند و کافران بازگشتند و یکتاپرستان عبادتگاهی در کنار آنها ساختند و آن سخن خدای تعالی است: قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدا».