آیه ۹۳ - سوره کهف

آیه حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً [93]

[و همچنان به راه خود ادامه داد] تا هنگامى‌كه به ميان دو كوه رسيد؛ و در كنار آن دو [كوه] قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى‌فهميدند [و زبانشان مخصوص خودشان بود].

۱
(کهف/ ۹۳)

الصّادق ( إِنَّ ذَاالْقَرْنَیْنِ لَمَّا انْتَهَی إِلَی السَّدِّ جَاوَزَهُ فَدَخَلَ فِی الظُّلُمَاتِ فَإِذَا هُوَ بِمَلَکٍ قَائِمٍ عَلَی جَبَلٍ طُولُهُ خَمْسُمِائَهًِْ ذِرَاعٍ فَقَالَ لَهُ الْمَلَکُ یَا ذَاالْقَرْنَیْنِ أَ مَا کَانَ خَلْفَکَ مَسْلَکٌ فَقَالَ لَهُ ذُوالْقَرْنَیْنِ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا مَلَکٌ مِنْ مَلَائِکَهًِْ الرَّحْمَنِ مُوَکَّلٌ بِهَذَا الْجَبَلِ فَلَیْسَ مِنْ جَبَلٍ خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ إِلَّا وَ لَهُ عِرْقٌ إِلَی هَذَا الْجَبَلِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ أَنْ یُزَلْزِلَ مَدِینَهًًْ أَوْحَی إِلَیَّ فَزَلْزَلْتُهَا.

امام صادق (علیه السلام)- چون ذو القرنین از سد گذشت داخل ظلمات شد و به فرشته‌ای رسید که بر کوهی به طول پانصد ذراع ایستاده بود و به ذو القرنین گفت: «مگر پشت سرت راه نبود»؟ ذوالقرنین به او گفت: «تو کیستی»؟ گفت: «یکی از فرشتگان رحمانم و موکّل بر این کوهم که از هر کوهی رگی به این کوه متّصل است و هنگامی‌که خدا بخواهد شهری را بلرزاند به من وحی می‌کند تا آن را بلرزانم».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۸، ص۶۰۸
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۱۸۰/ نورالثقلین/ البرهان
بیشتر