آیه فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزيزُ [66]
و هنگامىکه فرمان [مجازات] ما فرارسید، صالح و کسانى را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود [از آن عذاب] و از رسوایى آن روز، رهایى بخشیدیم؛ چراکه پروردگارت توانا و شکست ناپذیر است.
الصّادق (علیه السلام)- عن أبیبصیر عن أبیعبد الله (علیه السلام) حدیث طویل یذکر فیه قصهًْ صالح (علیه السلام) و قومه: قَالَ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ تُصْبِحُونَ غَداً وَ وُجُوهُکُمْ مُصْفَرَّهًٌْ وَ الْیَوْمَ الثَّانِیَ وُجُوهُکُمْ مُحْمَرَّهًٌْ وَ الْیَوْمَ الثَّالِثَ وُجُوهُکُمْ مُسْوَدَّهًٌْ فَلَمَّا أَنْ کَانَ أَوَّلُ یَوْمٍ أَصْبَحُوا وَ وُجُوهُهُمْ مُصْفَرَّهًٌْ فَمَشَی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ وَ قَالُوا قَدْ جَاءَکُمْ مَا قَالَ لَکُمْ صَالِحٌ (علیه السلام) فَقَالَ الْعُتَاهًُْ مِنْهُمْ لَا نَسْمَعُ قَوْلَ صَالِحٍ (علیه السلام) وَ لَا نَقْبَلُ قَوْلَهُ وَ إِنْ کَانَ عَظِیماً فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّانِی أَصْبَحَتْ وُجُوهُهُمْ مُحْمَرَّهًًْ فَمَشَی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ فَقَالُوا یَا قَوْمِ قَدْ جَاءَکُمْ مَا قَالَ لَکُمْ صَالِحٌ فَقَالَ الْعُتَاهًُْ مِنْهُمْ لَوْ أُهْلِکْنَا جَمِیعاً مَا سَمِعْنَا قَوْلَ صَالِحٍ (علیه السلام) وَ لَا تَرَکْنَا آلِهَتَنَا الَّتِی کَانَ آبَاؤُنَا یَعْبُدُونَهَا وَ لَمْ یَتُوبُوا وَ لَمْ یَرْجِعُوا فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّالِثُ أَصْبَحُوا وَ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهًٌْ فَمَشَی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ وَ قَالُوا یَا قَوْمِ أَتَاکُمْ مَا قَالَ لَکُمْ صَالِحٌ (علیه السلام) فَقَالَ الْعُتَاهًُْ مِنْهُمْ قَدْ أَتَانَا مَا قَالَ لَنَا صَالِحٌ (علیه السلام) فَلَمَّا کَانَ نِصْفُ اللَّیْلِ أَتَاهُمْ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَصَرَخَ بِهِمْ صَرْخَهًًْ خَرَقَتْ تِلْکَ الصَّرْخَهًُْ أَسْمَاعَهُمْ وَ فَلَقَتْ قُلُوبَهُمْ وَ صَدَعَتْ أَکْبَادَهُمْ وَ قَدْ کَانُوا فِی تِلْکَ الثَّلَاثَهًِْ الْأَیَّامِ قَدْ تَحَنَّطُوا وَ تَکَفَّنُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الْعَذَابَ نَازِلٌ بِهِمْ فَمَاتُوا أَجْمَعُونَ فِی طَرْفَهًِْ عَیْنٍ صَغِیرُهُمْ وَ کَبِیرُهُمْ فَلَمْ یَبْقَ لَهُمْ نَاعِقَهًٌْ وَ لَا رَاغِیَهًٌْ وَ لَا شَیْءٌ إِلَّا أَهْلَکَهُ اللَّهُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ وَ مَضَاجِعِهِمْ مَوْتَی أَجْمَعِینَ ثُمَّ أَرْسَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَعَ الصَّیْحَهًِْ النَّارَ مِنَ السَّمَاءِ فَأَحْرَقَتْهُمْ أَجْمَعِین.
امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) حدیثی طولانی را نقل میکند که در آن قصّهی صالح و قومش آمده است. صالح (علیه السلام) فرمود: «ای مردم! فردا وقتی از خواب برخیزید، چهرههایتان زرد میشود و در روز دوّم، سرخ میگردد و روز سوّم سیاه میشود». همینکه صبح روز اوّل فرارسید، چهرهی آنان زرد شد و نزد یکدیگر میرفتند و به هم میگفتند: «آنچه که صالح (علیه السلام) میگفت بر سرتان آمد». امّا سرکشان قوم میگفتند: «سخنان صالح (علیه السلام) را نمیشنویم و گفتار او را باور نداریم، هرچند که بزرگ باشد». با فرارسیدن روز دوّم، روی آنان سرخ شد و نزد یکدیگر رفته و گفتند: «ای جماعت! آنچه صالح (علیه السلام) میگفت بر سرتان آمد». امّا عصیانگران گفتند: «اگر همهی ما هم کشته شویم، حرفهای صالح (علیه السلام) را قبول نداریم و دست از عبادت خدایانی که پدرانمان آنها را میپرستیدند، برنمیداریم». بنابراین آنان توبه نکرده و بازنگشتند و هنگامیکه روز سوّم از راه رسید، چهرههایشان سیاه شد و نزد یکدیگر رفته و گفتند: «ای مردم! آنچه که صالح (علیه السلام) میگفت بر سرتان آمده است». تمرّدکنندگان و عصیانگران [نیز اعتراف کرده و] گفتند: «آنچه که صالح (علیه السلام) میگفت بر سرمان آمده است». به هنگام نیمهشب، جبرئیل به سراغ آنان رفت و چنان بر سر آنان فریاد کشید که پردهی گوش آنها دریده شد و دلشان را شکافت و جگرشان را پاره کرد. آن مردم در طول آن سهروز میدانستند که عذاب، نازل خواهد شد؛ بنابراین از قبل، حنوط کرده و کفن خود را آماده کرده بودند. در یک چشمبرهمزدن، همگی آنان از کوچک و بزرگ، هلاک شدند. همهی حیوانات آنان نیز اعم از پرنده و چرنده به هلاکت رسیدند. آنان در سرزمین و خوابگاههای خود مردند. سپس خداوند، همراه با بانگی هولناک، آتشی را از آسمان بر آنان فروفرستاد و همهی آنها را سوزاند.
الجواد (علیه السلام)- عن محمدبنابیعبدالله رفعه الی ابیهاشمالجعفری: کُنْتُ عِنْدَ أَبِیجَعْفَرٍ الثَّانِی (علیه السلام) فَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ الرَّبِّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَهُ أَسْمَاءٌ وَ صِفَاتٌ فِی کِتَابِهِ وَ أَسْمَاؤُهُ وَ صِفَاتُهُ هِیَ هُوَ فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) إِنَّ لِهَذَا الْکَلَامِ وَجْهَیْنِ الی قوله و کَذَلِکَ سَمَّیْنَا رَبَّنَا قَوِیّاً لَا بِقُوَّهًِْ الْبَطْشِ الْمَعْرُوفِ مِنَ الْمَخْلُوقِ وَ لَوْ کَانَتْ قُوَّتُهُ قُوَّهًَْ الْبَطْشِ الْمَعْرُوفِ مِنَ الْمَخْلُوقِ لَوَقَعَ التَّشْبِیهُ وَ لَاحْتَمَلَ الزِّیَادَهًَْ وَ مَا احْتَمَلَ الزِّیَادَهًَْ احْتَمَلَ النُّقْصَانَ وَ مَا کَانَ نَاقِصاً کَانَ غَیْرَ قَدِیمٍ وَ مَا کَانَ غَیْرَ قَدِیمٍ کَانَ عَاجِزاً.
امام جواد (علیه السلام)- در حدیثی مرفوع از ابوهاشم جعفری آمده است: نزد امام جواد (علیه السلام) بودم که مردی از او پرسید: «مرا از پروردگار تبارکوتعالی آگاه کن! او اسمها و صفتهایی در کتابش دارد، آیا اسمها و صفاتش، خود او هستند»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «این کلام دارای دو معنی است. ... و همچنین پروردگار خود را قوی مینامیم؛ امّا نه آن قدرت نیرویی که در بین مخلوقات معروف است؛ که اگر قوّت خدا، همان قدرت نیروی معروف در بین مخلوقات بود، قطعاً تشبیه [میان مخلوقات و خالق] رخ میداد و زیادشدن نیرویش ممکن بود و هر چیزی که زیادشدن آن ممکنباشد، کمشدن و ناقصبودن آن هم امکان دارد و هر چیزی ناقص باشد، قدیم نیست و هر چیزی قدیم نباشد، عاجز است».