آیه ۷۷ - سوره هود

آیه وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سي‌ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصيبٌ [77]

و هنگامى‌که فرستادگان ما [فرشتگان عذاب] به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پریشان گشت و گفت: «امروز روز سختى است»! [زیرا آن‌ها را نشناخت و ترسید قوم تبهکار مزاحم آن‌ها شوند].

۱
(هود/ ۷۷)

الباقر (علیه السلام)- عن عمرو عن أبی‌جعفر قال: کَانَ قَوْمُ لُوطٍ (علیه السلام) مِنْ أَفْضَلِ قَوْمٍ خَلَقَهُمُ اللَّهُ فَطَلَبَهُمْ إِبْلِیسُ الطَّلَبَ الشَّدِیدَ وَ کَانَ مِنْ فَضْلِهِمْ وَ خَیْرَتِهِمْ أَنَّهُمْ إِذَا خَرَجُوا إِلَی الْعَمَلِ خَرَجُوا بِأَجْمَعِهِمْ وَ یَبْقَی النِّسَاءُ خَلْفَهُمْ فَلَمَّا حَسَدَهُمْ إِبْلِیسُ لِعِبَادَتِهِمْ کَانُوا إِذَا رَجَعُوا خَرَّبَ إِبْلِیسُ مَا یعلمون {یَعْمَلُونَ} قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَعَالَوْا حَتَّی نَرْصُدَ هَذَا الَّذِی یُخَرِّبُ مَتَاعَنَا فَرَصَدُوهُ فَإِذَا هُوَ غُلَامٌ أَحْسَنُ مَا یَکُونُ مِنَ الْغِلْمَانِ فَقَالُوا أَنْتَ الَّذِی تُخَرِّبُ مَتَاعَنَا مَرَّهًًْ بَعْدَ مَرَّهًٍْ فَقَالَ نَعَمْ فَأَخَذُوهُ فَاجْتَمَعَ رَأْیُهُمْ عَلَی أَنْ یَقْتُلُوهُ فَبَیَّتُوهُ عِنْدَ رَجُلٍ فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ صَاحَ فَقَالَ لَهُ مَا لَکَ قَالَ کَانَ أَبِی یُنَوِّمُنِی فِی بَطْنِهِ فَقَالَ لَهُ تَعَالَ فَنَمْ فِی بَطْنِی قَالَ فَلَمْ یَزَلْ یَدْلُکُ الرَّجُلَ حَتَّی عَلَّمَهُ أَنْ یَعْمَلَ بِنَفْسِهِ فَأَوَّلًا عَمِلَهُ إِبْلِیسُ وَ الثَّانِیَهًَْ عَمِلَهُ هُوَ ثُمَّ انْسَلَّ فَفَرَّ مِنْهُمْ وَ أَصْبَحُوا فَجَعَلَ الرَّجُلُ یُخْبِرُ بِمَا فَعَلَ بِالْغُلَامِ وَ یُعَجِّبُهُمْ مِنْهُ شَیْءٌ لَا یَعْرِفُونَهُ فَوَضَعُوا أَیْدِیَهُمْ فِیهِ حَتَّی اکْتَفَی الرِّجَالُ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ ثُمَّ جَعَلُوا یَرْصُدُونَ مَارَّ الطَّرِیقِ فَیَفْعَلُونَ بِهِمْ حَتَّی تَرَکَتْ مَدِینَتَهُمُ النَّاسُ ثُمَّ تَرَکُوا نِسَاءَهُمْ فَأَقْبَلُوا عَلَی الْغِلْمَانِ فَلَمَّا رَأَی إِبْلِیسُ أَنَّهُ قَدْ أَحْکَمَ أَمْرَهُ فِی الرِّجَالِ دَارَ (جاء) إِلَی النِّسَاءِ فَصَیَّرَ نَفْسَه امْرَأَهًًْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ رِجَالَکُنَّ یَفْعَلُونَ بَعْضُهُمْ بِبَعْضِ قُلْنَ نَعَمْ قَدْ رَأَیْنَا ذَلِکَ ... وَ کُلَّ ذَلِکَ یَعِظُهُمْ لُوطٌ (علیه السلام) وَ یُوصِیهِمْ ... حَتَّی اسْتَغْنَتِ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ فَلَمَّا کَمَلَتْ عَلَیْهِمُ الْحُجَّهًُْ بَعَثَ اللَّهُ جَبْرَئِیلَ (علیه السلام) وَ مِیکَائِیلَ (علیه السلام) وَ إِسْرَافِیلَ (علیه السلام) فِی زِیِّ غِلْمَانٍ عَلَیْهِمْ أَقْبِیَهًٌْ فَمَرُّوا بِلُوطٍ (علیه السلام) وَ هُوَ یَحْرِثُ قَالَ أَیْنَ تُرِیدُونَ فَمَا رَأَیْتُ أَجْمَلَ مِنْکُمْ قَطُّ قَالُوا أَرْسَلَنَا سَیِّدُنَا إِلَی رَبِّ هَذِهِ الْمَدِینَهًِْ قَالَ أَ وَ لَمْ یَبْلُغْ سَیِّدَکُمْ مَا یَفْعَلُ أَهْلُ هَذِهِ الْمَدِینَهًِْ یَا بَنِیَّ إِنَّهُمْ وَ اللَّهِ یَأْخُذُونَ الرِّجَالَ فَیَفْعَلُونَ بِهِمْ حَتَّی یَخْرُجَ الدَّمُ فَقَالُوا أَمَرَنَا سَیِّدُنَا أَنْ نَمُرَّ وَسَطَهَا قَالَ فَلِی إِلَیْکُمْ حَاجَهًٌْ قَالُوا وَ مَا هِیَ قَالَ تَصْبِرُونَ هَاهُنَا إِلَی اخْتِلَاطِ الظِّلَامِ فَجَلَسُوا قَالَ فَبَعَثَ ابْنَتَهُ فَقَالَ جِیئِینِی لَهُمْ بِخُبْزٍ وَ جِیئِینِی لَهُمْ بِمَاءٍ فِی الْقُرْعَهًِْ وَ جِیئِینِی لَهُمْ بِعَبَاءٍ یَتَغَطَّوْنَ بِهَا مِنَ الْبَرْدِ فَلَمَّا أَنْ ذَهَبَتْ إِلَی الْبَیْتِ أَقْبَلَ الْمَطَرُ وَ امْتَلَأَ الْوَادِی فَقَالَ لُوطٌ (علیه السلام) السَّاعَهًَْ یَذْهَبُ بِالصِّبْیَانِ الْوَادِی قَالَ فَقُومُوا حَتَّی نَمْضِیَ فَجَعَلَ لُوطٌ (علیه السلام) یَمْشِی فِی أَصْلِ الْحَائِطِ وَ جَعَلَ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) وَ مِیکَائِیلُ (علیه السلام) وَ إِسْرَافِیلُ (علیه السلام) یَمْشُونَ فِی وَسَطِ الطَّرِیقِ فَقَالَ یَا بَنِیَّ امْشُوا هَاهُنَا فَقَالُوا أَمَرَنَا سَیِّدُنَا أَنْ نَمُرَّ فِی وَسَطِهَا وَ کَانَ لُوطٌ یَسْتَغْنِمُ الظَّلَامَ وَ مَرَّ إِبْلِیسُ فَأَخَذَ مِنْ حَجْرِ امْرَأَهًٍْ صَبِیّاً فَطَرَحَهُ فِی الْبِئْرِ فَتَصَایَحَ أَهْلُ الْمَدِینَهًِْ کُلُّهُمْ عَلَی بَابِ لُوطٍ (علیه السلام) فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَی الْغِلْمَانِ فِی مَنْزِلِهِ قَالُوا یَا لُوطُ (علیه السلام) قَدْ دَخَلْتَ فِی عَمَلِنَا فَقَالَ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ فِی ضَیْفِی قَالُوا هُمْ ثَلَاثَهًٌْ خُذْ أَنْتَ وَاحِداً وَ أَعْطِنَا اثْنَیْنِ قَالَ فَأَدْخَلَهُمُ الْحُجْرَهًَْ وَ قَالَ لُوطٌ (علیه السلام) لَوْ أَنَّ لِی أَهْلَ بَیْتٍ یَمْنَعُونَنِی مِنْکُمْ قَالَ وَ تَدَافَعُوا عَلَی الْبَابِ فَکَسَرُوا بَابَ لُوطٍ (علیه السلام) وَ طَرَحُوا لُوطاً (علیه السلام) قَالَ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَخَذَ کَفّاً مِنْ بَطْحَاءَ فَضَرَبَ بِهَا وُجُوهَهُمْ وَ قَالَ شَاهَتِ الْوُجُوهُ فَعَمِیَ أَهْلُ الْمَدِینَهًِْ کُلُّهُمْ فَقَالَ لَهُمْ لُوطٌ (علیه السلام) یَا رُسُلَ رَبِّی بِمَا أَمَرَکُمْ فِیهِمْ قَالُوا أَمَرَنَا أَنْ نَأْخُذَهُمْ بِسِحْرٍ قَالَ فَلِی إِلَیْکُمْ حَاجَهًٌْ قَالُوا وَ مَا حَاجَتُکَ قَالَ تَأْخُذُونَهُمُ السَّاعَهًَْ فَإِنِّی أَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِرَبِّی فِیهِمْ فَقَالُوا یَا لُوطُ (علیه السلام) إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ لِمَنْ یُرِیدُ أَنْ یَأْخُذَ فَخُذْ أَنْتَ بَنَاتَکَ وَ امْضِ وَ دَعِ امْرَأَتَکَ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) رَحِمَ اللَّهُ لُوطاً (علیه السلام) لَمْ یَدْرِ مَنْ مَعَهُ فِی الْحُجْرَهًِْ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّهُ مَنْصُورٌ حِینَ یَقُولُ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ أَیُّ رُکْنٍ أَشَدُّ مِنْ جَبْرَئِیلَ (علیه السلام) مَعَهُ فِی الْحُجْرَهًِْ قَالَ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) نَبِیِّهِ وَ ما هِی مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ أَیْ مِنْ ظَالِمِی أُمَّتِکَ أَنْ عَمِلُوا مَا عَمِلَ قَوْمُ لُوطٍ (علیه السلام) وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَنْ أَلَحَّ فِی وَطْءِ الرِّجَالِ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَدْعُوَ الرِّجَالَ إِلَی نَفْسِه.

امام باقر (علیه السلام)- عمرو از امام باقر (علیه السلام) نقل می‌کند: «قوم لوط (علیه السلام) [قبل از آلوده‌شدن به عمل لواط] از بهترین اقوام و مخلوقات خداوند عزّوجلّ بودند، پس ابلیس شدیداً طالب گمراه‌کردن آن‌ها شد و از برتری و نیکی ایشان همین بس که وقتی برای کار خارج می‌شدند، همگی با هم بیرون می‌رفتند و فقط زنان آن‌ها در خانه باقی می‌ماندند، در نتیجه ابلیس مدام دنبال آنان می‌رفت [تا راهی برای گمراهیشان بیابد] و وقتی که از کار برمی‌گشتند، آنچه را که ساخته بودند خراب می‌کرد، پس با یکدیگر گفتند: «ما باید در کمین بنشینیم و ببینیم چه کسی متاع ما را خراب و فاسد می‌کند». به کمین نشستند، دیدند پسر جوان بسیار زیبایی آمد و متاع آن‌ها را خراب کرد، از او پرسیدند: «تو هستی که کار ما را از بین می‌بری»؟ گفت: «بله»! آن‌ها با هم اجتماع کردند، تصمیم برقتل او گرفتند، [امّا برای اینکه بدون محاکمه او را نکشند،] او را در آن شب نزد مردی زندانی کردند، وقتی که شب شد، آن پسر شروع به ناله و فریاد کرد. مرد زندانبان پرسید: «چه شده؟ چرا فریاد می‌زنی»؟ گفت: «من عادت داشتم که روی شکم پدرم می‌خوابیدم و تنها خوابم نمی‌برد». آن مرد گفت: «بیا روی شکم من بخواب». وقتی ابلیس [که خود را به‌صورت آن جوان در آورده بود]، روی شکم آن مرد خوابید، شروع کرد به تماس‌دادن بدن خود با او و در نهایت به او تعلیم داد که چگونه استمناء کند و خودش را ارضاء نماید، در مرحله‌ی دوّم به او تعلیم داد که چگونه عمل لواط را انجام دهد و خود را در اختیار او قرار داد، وقتی صبح شد ابلیس فرار کرد. آن مرد زندانبان به سایر قوم گفت: «که چه عملی با آن جوان انجام داده است». آن‌ها از این عمل غیر متعارف تعجّب کردند، به آن مبادرت کردند و کم‌کم به انجام آن معتاد شدند، تا جایی که [برای ارضای نیاز جنسی] مردان به یکدیگر اکتفاء کردند. در مرحله‌ی بعدی، در راه مسافران کمین کردند و با آن‌ها مرتکب لواط شدند تا آنجا که مردم از ترس، از کنار شهر آن‌ها عبور نمی‌کردند. وقتی که مردان به یک‌دیگر روی‌آوردند و زنان را ترک نمودند، ابلیس وقتی دید که کار مردان تمام است، به‌سراغ زنان رفت، خود را به صورت زن زیبایی درآورد و در مجلسی که زنان جمع بودند، به آن‌ها گفت: «مردان شما با یک‌دیگر دفع شهوت می‌کنند»؟ گفتند: «آری! به‌همین دلیل هم لوط (علیه السلام) آن‌ها را نصیحت می‌کند و از این عمل منع می‌نماید». ... زنان هم به یکدیگر مشغول شده و اکتفا کردند. به این‌صورت حجّت بر آن‌ها تمام شد و خداوند عزّوجلّ جبرئیل، میکائیل و اسرافیل را به صورت جوانانی خوشرو که قبا پوشیده بودند به نزد لوط (علیه السلام) فرستاد. لوط (علیه السلام) فرمود: «چه می‌خواهید؟ من تا امروز انسانی به خوشرویی و جمال شما ندیده‌ام». گفتند: «آقای ما، ما را به نزد بزرگ این قوم فرستاده است». لوط (علیه السلام) گفت: «آیا آقای شما به شما از عمل زشت این قوم خبر نداده است»؟ ای پسران من! این قوم مردان را به زور می‌گیرند و با آن‌ها لواط می‌کنند تا آنجا که به خونریزی دچار شوند». آن‌ها گفتند: «آقای ما، به ما دستور داده که از میان این قریه بگذریم». لوط (علیه السلام) گفت: «من از شما درخواستی دارم». گفتند: «چه می‌خواهی»؟ گفت: «همین‎جا منتظر باشید تا وقتی که هوا تاریک شود». پس آن‌ها نشستند، آن وقت لوط (علیه السلام) دخترش را فرستاد تا برای آن‌ها نان و آب و پوشش گرم بیاورد، وقتی که دختر لوط (علیه السلام) به خانه رفت، باران گرفت و آب در دشت جاری شد لوط (علیه السلام) گفت: «برخیزید تا آهسته به منزل برویم». لوط (علیه السلام) آهسته از کنار دیوار شروع به رفتن کرد امّا ملائکه از وسط کوچه می‌رفتند، لوط (علیه السلام) گفت: «فرزندان من از این کنار حرکت کنید». آن‌ها گفتند: «آقای ما به ما دستورداده؛ که از وسط روستا عبور کنیم». لوط (علیه السلام) تاریکی هوا را غنیمت می‌شمرد، در این موقع ابلیس، فرزند کوچکی را که در دامان همسر لوط (علیه السلام) بود، گرفت و او را به داخل چاه پرتاب کرد، از داد و فریاد همسر لوط (علیه السلام) مردم در خانه او اجتماع کردند، وقتی نگاه آن‌ها به آن مردان خوش‌سیما افتاد، گفتند: «ای لوط (علیه السلام)! آیا تو هم همکار ما شده‌ای»؟! لوط (علیه السلام) گفت: «این‌ها مهمانان من هستند مرا مفتضح نسازید». گفتند: «این‌ها سه نفرند، یکی را تو بردار و دو تا را به ما بده»! لوط (علیه السلام) درحالی‌که مهمانان خود را از چنگ آن‌ها نجات‌داده و به داخل خانه می‌فرستاد، گفت: «ای کاش! من خانواده و عشیره‌ای داشتم، که شما را مانع می‌شدند و از من دفاع می‌کردند». در این وقت آن‌ها به در فشار آوردند و آن را شکستند و لوط (علیه السلام) را به گوشه‌ای پرتاب کردند. در این موقع جبرئیل گفت: نترس! ما رسولان پروردگار تو هستیم. اینان، هرگز به تو دست نخواهند یافت. (هود/۸۱) آن وقت جبرئیل کفی از شن برگرفت و آن را به صورت آن‌ها پاشید و گفت: «رویتان سیاه باد»! در آن هنگام تمام اهل شهر کور شدند. وقتی لوط (علیه السلام) آسوده‌خاطر شد فرمود: «ای رسولان پروردگارم! به چه منظوری به اینجا آمده‌اید»؟ گفتند: «آمده‌ایم تا آن‌ها را در سحرگاه مؤاخذه و عذاب کنیم». لوط (علیه السلام) فرمود: «من از شما درخواستی دارم»، گفتند: «چیست»؟ فرمود: «همین الآن عذاب را بر آنان بفرستید که من می‌ترسم تا صبح خداوند عذاب را از آنان بردارد گفتند: موعد آن‌ها صبح است. آیا صبح برای کسی که بخواهد کاری را انجام دهد نزدیک نیست؟ (هود/۸۱) اکنون تو دخترانت را بردار امّا همسرت را رها کن و با خود نبر و از شهر بیرون برو». امام‌باقر (علیه السلام) در اینجا فرمود: «خداوند لوط (علیه السلام) را رحمت کند. اگر می‌دانست که چه کسانی با او در حجره هستند می‌فهمید که او پیروز است و هرگز آرزوی قوّت و رکن شدید نمی‌کرد آنجا که [وقتی درب خانه‌اش را شکستند] گفت: کاش در برابر شما قدرتی می‌داشتم، یا می‌توانستم به تکیه‌گاهی استوار پناه ببرم. (هود/۸۰) چه پشتوانه‌ای محکم‌تر از جبرئیل که در کنار او بود. سپس خدای تعالی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: و چنین عذابی از ستمکاران دور نیست. (هود/۸۳) مثل همین عذاب در انتظار ستمکاران امّت توست، یعنی همان کسانی که مرتکب عمل قوم لوط (علیه السلام) می‌شوند». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هرکس در لواط با مردان اصرار کند، نمی‌میرد؛ مگر اینکه حتی در لحظه‌ی مرگ نیز مردان را به‌سوی [لواط با] خود بخواند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۴۰
المحاسن، ج۱، ص۱۱۰/ نور الثقلین
۲
(هود/ ۷۷)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ عَطِیَّهًَْ أَخِی أَبِی‌الْعُرَامِ قَالَ ذَکَرْتُ لِأَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) الْمَنْکُوحَ مِنَ الرِّجَالِ فَقَالَ لَیْسَ یُبْلِی اللَّهُ بِهَذَا الْبَلَاءِ أَحَداً وَ لَهُ فِیهِ حَاجَهًٌْ إِنَّ فِی أَدْبَارِهِمْ أَرْحَاماً مَنْکُوسَهًًْ وَ حَیَاءُ أَدْبَارِهِمْ کَحَیَاءِ الْمَرْأَهًِْ قَدْ شَرِکَ فِیهِمُ ابْنٌ لِإِبْلِیسَ یُقَالُ لَهُ زَوَالٌ فَمَنْ شَرِکَ فِیهِ مِنَ الرِّجَالِ کَانَ مَنْکُوحاً وَ مَنْ شَرِکَ فِیهِ مِنَ النِّسَاءِ کَانَتْ مِنَ الْمَوَارِدِ وَ الْعَامِلُ عَلَی هَذَا مِنَ الرِّجَالِ إِذَا بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهًًْ لَمْ یَتْرُکْهُ وَ هُمْ بَقِیَّهًُْ سَدُومَ أَمَا إِنِّی لَسْتُ أَعْنِی بِهِمْ بَقِیَّتَهُمْ أَنَّهُ وَلَدُهُمْ وَ لَکِنَّهُمْ مِنْ طِینَتِهِمْ قَالَ قُلْتُ سَدُومُ الَّتِی قُلِبَتْ قَالَ هِیَ أَرْبَعُ مَدَائِنَ سَدُومُ وَ صَرِیمُ وَ لَدْمَاءُ وَ عُمَیْرَاءُ قَالَ فَأَتَاهُنَّ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) وَ هُنَّ مَقْلُوعَاتٌ إِلَی تُخُومِ الْأَرْضِ السَّابِعَهًِْ فَوَضَعَ جَنَاحَهُ تَحْتَ السُّفْلَی مِنْهُنَّ وَ رَفَعَهُنَّ جَمِیعاً حَتَّی سَمِعَ أَهْلُ سَمَاءِ الدُّنْیَا نُبَاحَ کِلَابِهِمْ ثُمَّ قَلَبَهَا.

امام صادق (علیه السلام)- عطیه برادر ابی‌العِرام گوید: «نزد امام صادق (علیه السلام) از مردانی که لواط می‌دهند سخن به میان آوردم، حضرت فرمود: «خداوند کسی را که به او حاجت دارد [در او خیری می‌بیند] به این بلا مبتلا نمی‌سازد. در پشت این مردان رحم‌هایی واژگون است و عورت پشت آن‌ها همچون عورت زنان است. یکی از فرزندان ابلیس به نام «زوال» در [نطفه] ایشان شرکت نموده؛ پس هر مردی که زوال در [نطفه] او شرکت کرده باشد، لواط می‌دهد و هر زنی که زوال در [نطفه] او شرکت نموده باشد همجنس‌باز [و اهل مراودات جنسی] می‌شود و هر مردی که عامل چنین فعلی باشد، وقتی سنّش به چهل رسید، دیگر آن را ترک نمی‌کند. این‌ها از بقایای قوم سدوم (قوم لوط (علیه السلام)) هستند؛ البتّه مقصودم از این کلام که بقایای آن‌ها هستند، آن نیست که ایشان اولاد سدوم هستند؛ بلکه از جنس و طینت آن‌ها می‌باشند». عرض کردم: «آیا منظور شما سدومی است که واژگون شد»؟ فرمود: «چهار شهر بود که واژگون‌گردید: سدوم، صریم، لدما و عمیرا». جبرئیل به‌سراغشان آمد و درحالی‌که خاک این سرزمین‌ها تا حدود زمین‌هفتم کنده شده بودند، بالش را زیر پایین‌ترین آن‌ها قرارداد و همه‌ی آن‌ها را بلند کرد، تا جایی که اهل آسمان دنیا صدای سگ‌های ایشان را شنیدند؛ سپس آن‌ها را واژگون و سرنگون نمود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۴۴
الکافی، ج۵، ص۵۴۹/ نور الثقلین
بیشتر