آیه ۶۱ - سوره هود

آیه وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ‌ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَريبٌ مُجيبٌ [61]

و به‌سوى قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستادیم؛ گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش کنید، که هیچ معبودى جز او براى شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید؛ و آباد‌کردن آن را به شما سپرد! از او آمرزش بطلبید، سپس به‌سوى او باز گردید، که پروردگارم [به بندگان خود] نزدیک، و اجابت‌کننده [خواسته‌هاى آن‌ها] است».

و به‌سوی قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستادیم؛ گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که هیچ معبودی جز او برای شما نیست»

۱ -۱
(هود/ ۶۱)

علی‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- قَوْلُهُ وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ ُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ إِلَی قَوْلِهِ وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَعَثَ صَالِحاً (علیه السلام) إِلَی ثَمُودَ وَ هُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَهًَْ سَنَهًًْ لَا یُجِیبُونَهُ إِلَی خَیْرٍ وَ کَانَ لَهُمْ سَبْعُونَ صَنَماً یَعْبُدُونَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ مِنْهُمْ قَالَ لَهُمْ یَا قَوْمِ بُعِثْتُ إِلَیْکُمْ وَ أَنَا ابْنُ سِتَّ عَشْرَهًَْ سَنَهًًْ وَ قَدْ بَلَغْتُ عِشْرِینَ وَ مِائَهًَْ سَنَهًٍْ وَ أَنَا أَعْرِضُ عَلَیْکُمْ أَمْرَیْنِ إِنْ شِئْتُمْ فَاسْأَلُونِی حَتَّی أَسْأَلَ إِلَهِی فَیُجِیبَکُمْ وَ إِنْ شِئْتُمْ سَأَلْتُ آلِهَتَکُمْ فَإِنْ أَجَابَتْنِی خَرَجْتُ عَنْکُمْ فَقَالُوا أَنْصَفْتَ فَأَمْهِلْنَا فَأَقْبَلُوا یَتَعَبَّدُونَ ثَلَاثَهًَْ أَیَّامٍ وَ یَتَمَسَّحُونَ الْأَصْنَامَ وَ یَذْبَحُونَ لَهَا وَ أَخْرَجُوهَا إِلَی سَفْحِ الْجَبَلِ وَ أَقْبَلُوا یَتَضَرَّعُونَ إِلَیْهَا فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الثَّالِثِ قَالَ لَهُمْ صَالِحٌ (علیه السلام) قَدْ طَالَ هَذَا الْأَمْرُ فَقَالُوا لَهُ سَلْ مَا شِئْتَ فَدَنَا إِلَی أَکْبَرِ صَنَمٍ لَهُمْ فَقَالَ لَهُ مَا اسْمُکَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَقَالَ لَهُمْ مَا لَهُ لَا یُجِیبُنِی قَالُوا لَهُ تَنَحَّ عَنْهُ فَتَنَحَّی عَنْهُ فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَتَضَرَّعُونَ وَ وَضَعُوا عَلَی رُءُوسِهِمُ التُّرَابَ وَ ضَجُّوا وَ قَالُوا فَضَحْتَنَا وَ نَکَسْتَ رُءُوسَنَا فَقَالَ صَالِحٌ (علیه السلام) قَدْ ذَهَبَ النَّهَارُ فَقَالُوا سَلْهُ فَدَنَا مِنْهُ فَکَلَّمَهُ فَلَمْ یُجِبْهُ فَبَکَوْا وَ تَضَرَّعُوا حَتَّی فَعَلُوا ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ یُجِبْهُ بِشَیْءٍ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا لَا یُجِیبُکَ وَ لَکِنَّا نَسْأَلُ إِلَهَکَ فَقَالَ لَهُمْ سَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَالُوا سَلْهُ أَنْ یُخْرِجَ لَنَا مِنْ هَذَا الْجَبَلِ نَاقَهًًْ حَمْرَاءَ شَقْرَاءَ عُشَرَاءَ أَیْ حَامِلَهًًْ تَضْرِبُ مَنْکِبَیْهَا طَرَفَیِ الْجَبَلَیْنِ وَ تُلْقِی فَصِیلَهَا مِنْ سَاعَتِهَا وَ تُدِرُّ لَبَنَهَا فَقَالَ صَالِحٌ (علیه السلام) إِنَّ الَّذِی سَأَلْتُمُونِی عِنْدِی عَظِیمٌ وَ عِنْدَ اللَّهِ هَیِّنٌ فَقَامَ فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ سَجَدَ وَ تَضَرَّعَ إِلَی اللَّهِ فَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّی تَصَدَّعَ الْجَبَلُ وَ سَمِعُوا لَهُ دَوِیّاً شَدِیداً فَزِعُوا مِنْهُ وَ کَادُوا أَنْ یَمُوتُوا مِنْهُ فَطَلَعَ رَأْسُ النَّاقَهًِْ وَ هِیَ تَجْتَرُّ فَلَمَّا خَرَجَتْ أَلْقَتْ فَصِیلَهَا وَ دَرَّتْ بِلَبَنِهَا فَبُهِتُوا وَ قَالُوا قَدْ عَلِمْنَا یَا صَالِحُ (علیه السلام) أَنَّ رَبَّکَ أَعَزُّ وَ أَقْدَرُ مِنْ آلِهَتِنَا الَّتِی نَعْبُدُهَا وَ کَانَ لِقَرْیَتِهِمْ مَاءٌ وَ هِیَ الْحِجْرُ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ (علیه السلام) لِهَذِهِ النَّاقَهًِْ شِرْبٌ أَیْ تَشْرَبُ مَاءَکُمْ یَوْماً وَ تُدِرُّ لَبَنَهَا عَلَیْکُمْ یَوْماً وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ فَکَانَتْ تَشْرَبُ مَاءَهُمْ یَوْماً وَ إِذَا کَانَ مِنَ الْغَدِ وَقَفَتْ وَسَطَ قَرْیَتِهِمْ فَلَا یَبْقَی فِی الْقَرْیَهًِْ أَحَدٌ إِلَّا حَلَبَ مِنْهَا حَاجَتَهُ وَ کَانَ فِیهِمْ تِسْعَهًٌْ مِنْ رُؤَسَائِهِمْ کَمَا ذَکَرَ اللَّهُ فِی سُورَهًِْ النَّمْلِ وَ کانَ فِی الْمَدِینَهًِْ تِسْعَهًُْ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ فَعَقَرُوا النَّاقَهًَْ وَ رَمَوْهَا حَتَّی قَتَلُوهَا وَ قَتَلُوا الْفَصِیلَ فَلَمَّا عَقَرُوا النَّاقَهًَْ قَالُوا لِصَالِحٍ (علیه السلام) ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ قَالَ صَالِحٌ (علیه السلام) تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَهًَْ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ وَ عَلَامَهًُْ هَلَاکِکُمْ أَنَّهُ تَبْیَضُّ وُجُوهُکُمْ غَداً وَ تَحْمَرُّ بَعْدَ غَدٍ وَ تَسْوَدُّ یَوْمَ الثَّالِثِ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ نَظَرُوا إِلَی وُجُوهِهِمْ قَدِ ابْیَضَّتْ مِثْلَ الْقُطْنِ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الثَّانِی احْمَرَّتْ مِثْلَ الدَّمِ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الثَّالِثِ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ فَبَعَثَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ صَیْحَهًًْ وَ زَلْزَلَهًًْ فَهَلَکُوا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ فَمَا تَخَلَّصَ مِنْهُمْ غَیْرُ صَالِحٍ وَ قَوْمٌ مُسْتَضْعَفِینَ مُؤْمِنِینَ وَ هُوَ قَوْلُهُ فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ.

علیّ‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ؛ خدای تبارک‌وتعالی، صالح (علیه السلام) را در سن شانزده‌سالگی به‌سوی قوم ثمود مبعوث کرد؛ ولی در هیچ کار خیری دعوت او را قبول نکردند، آن‌ها هفتاد بت داشتند که به‌جای خدا آن‌ها را می‌پرستیدند. وقتی‌که صالح (علیه السلام) این بت‌پرستی را از آن‌ها دید، به آن‌ها گفت: «ای قوم! من در سن شانزده سالگی به‌سوی شما مبعوث شدم و اکنون به صدوبیست سالگی رسیده‌ام؛ من دو پیشنهاد دارم؛ اگر می‌خواهید از من چیزی بخواهید که از خدای خود بخواهم تا برای شما اجابت کند و یا اگر می‌خواهید چیزی از خدایان شما می‌خواهم؛ اگر به من جواب دادند از میان شما بیرون می‌روم». گفتند: «سخن منصفانه‌ای است؛ پس به ما مهلت بده»! سه روز عبادت کردند و به آن‌ها (بت‌هایشان) [به نیّت تبرّک] دست مالیدند و برایشان قربانی کردند و آن‌ها را به‌سوی دامنه‌ی کوه بردند و در برابر آنان به تضرّع و ناله پرداختند. وقتی روز سوّم شد، صالح (علیه السلام) به آن‌ها گفت: «کار شما طولانی شد». گفتند: «آنچه می‌خواهی بپرس»! صالح (علیه السلام) به بزرگ‌ترین بت آنان نزدیک شد و به او گفت: «اسمت چیست»؟ جواب نداد. به آن‌ها گفت: «این چرا جواب مرا نمی‌دهد»؟ گفتند: «از آن فاصله بگیر»! با گریه‌وزاری رو به بت‌ها آورده و خاک بر سرشان ریختند؛ ضجّه و ناله زده و گفتند: «آبروی ما را بردی و ما را سرافکنده کردی». صالح (علیه السلام) فرمود: «روز تمام شد»! گفتند: «از او بپرس»! به آن بت نزدیک شد و با آن حرف زد، ولی جوابش را نداد. پس گریه‌وزاری کردند و سه‌بار این کار را تکرار کردند ولی جوابش را نداد. گفتند: «این جوابت را نمی‌دهد؛ ولی حالا ما از خدای تو درخواست می‌کنیم». به آن‌ها گفت: «هرچه می‌خواهید سؤال کنید». گفتند: «از او بخواه! از این کوه، مادّه شتر سرخ مایل به زردی که آبستن‌باشد، بیرون بیاورد درحالی‌که [از شدّت بزرگی] شانه‌هایش را به دو طرف کوه می‌زند، بچّه‌اش را در همین ساعت بزاید و شیرش فراوان و روان باشد». صالح (علیه السلام) فرمود: «آنچه از من خواستید، برای من کاری بزرگ و سخت است و پیش خدا آسان است». برخاست و دو رکعت نماز خواند؛ سپس سجده نمود و به‌سوی خدا گریه‌وزاری نمود؛ سرش را بلند نکرده بود که کوه شکافت و صدای بلندی شنیدند و از آن ترسیدند و نزدیک بود در اثر آن بمیرند. سر ماده شتر درحالی‌که نشخوار می‌کرد، بیرون آمد و وقتی از کوه خارج شد، بچّه‌اش را زایید و شیر از خود روان ساخت. پس مبهوت شدند و گفتند: «ای صالح (علیه السلام)! پروردگار تو از خدایانی که ما می‌پرستیم، عزیزتر و قدرتمندتر است». شهر آن‌ها آبی داشت و آن [درحال جوشیدن از] سنگی بود که خدای تعالی در کتابش، بیان فرموده است: اصحاب حجر [قوم ثمود] پیامبران را تکذیب کردند! (حجر/۸۰) صالح (علیه السلام) به آن‌ها گفت: «این مادّه شتر، یک روز آب شما را می‌خورد و یک روز به شما شیر می‌دهد». و این [سخن صالح (علیه السلام) تفسیر] سخن خدای عزّوجلّ است: برای او سهمی [از آب قریه]، و برای شما سهم روز معیّنی است! کمترین آزاری به آن نرسانید، که عذاب روزی بزرگ شما را فرا خواهد گرفت! (شعراء/۱۵۵) یک روز آبشان را می‌خورد و روز بعد، وسط روستا می‌ایستاد و هیچ‌کس نمی‌ماند، مگر آنکه به میزان حاجتش از آن شیر می‌دوشید و همچنان‌که خداوند در سوره‌ی نمل فرموده است، در میان آن‌ها نه نفر از رئیسانشان بودند: و در آن شهر، نه گروه بودند که در زمین فساد می‌کردند و اصلاح نمی‌کردند. (نحل/۴۸) که ناقه را پی‌کرده و افکندند. تا آن را کشته و بچّه‌اش را [نیز] کشتند و وقتی مادّه‌شتر را پی‌کردند به صالح (علیه السلام) گفتند: اگر از راستگویانی٬ آنچه به ما وعده می‌دهی، بیاور. (اعراف/۷۰) صالح (علیه السلام) فرمود: سه روز در خانه‌های خود از زندگی برخوردار شوید و این وعده‌ای است عاری از دروغ. (هود/۶۵) سپس به آن‌ها فرمود: «نشانه‌ی هلاکت شما این است که فردا صورت‌های شما سفید می‌شود و پس فردا سرخ می‌شود و در روز سوّم سیاه می‌شود». وقتی فردا شد، دیدند صورت‌هایشان مثل پنبه سفید شده است، در روز دوّم صورت‌هایشان مثل خون، سرخ و در روز سوّم، سیاه شد. خداوند بر آنان صدا و زلزله‌ای فرستاد؛ و نابود شدند و این سخن خدای تعالی است: سرانجام زمین‌لرزه آن‌ها را فراگرفت و صبحگاهان، [تنها] جسم بی‌جانشان در خانه‌هاشان باقی مانده بود. (اعراف/۷۸) از میان آن‌ها غیر از صالح (علیه السلام) و گروهی مؤمن مستضعف، کسی نجات نیافت و همین است سخن خدا: فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۰۸
بحار الأنوار، ج۱۱، ص۳۸۳/ البرهان، بتفاوتٍ
۱ -۲
(هود/ ۶۱)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ عَنْ أَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ ... قَال (علیه السلام) ... مَا أَهْلَکَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ قَوْماً قَطُّ حَتَّی یَبْعَثَ إِلَیْهِمْ قَبْلَ ذَلِکَ الرُّسُلَ فَیَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ صَالِحاً (علیه السلام) فَدَعَاهُمْ إِلَی اللَّهِ فَلَمْ یُجِیبُوا وَ عَتَوْا عَلَیْهِ وَ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تُخْرِجَ لَنَا مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَهًِْ نَاقَهًًْ عُشَرَاءَ وَ کَانَتِ الصَّخْرَهًُْ یُعَظِّمُونَهَا وَ یَعْبُدُونَهَا وَ یُذَبِّحُونَ عِنْدَهَا فِی رَأْسِ کُلِّ سَنَهًٍْ وَ یَجْتَمِعُونَ عِنْدَهَا فَقَالُوا لَهُ إِنْ کُنْتَ کَمَا تَزْعُمُ نَبِیّاً رَسُولًا فَادْعُ لَنَا إِلَهَکَ حَتَّی تُخْرَجَ لَنَا مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَهًِْ الصَّمَّاءِ نَاقَهًٌْ عُشَرَاءُ فَأَخْرَجَهَا اللَّهُ کَمَا طَلَبُوا مِنْهُ ثُمَّ أَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَیْهِ أَنْ یَا صَالِحُ (علیه السلام) قُلْ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ لِهَذِهِ النَّاقَهًِْ {مِنَ الْمَاءِ} شِرْبَ یَوْمٍ وَ لَکُمْ شِرْبَ یَوْمٍ وَ کَانَتِ النَّاقَهًُْ إِذَا کَانَ یَوْمُ شِرْبِهَا شَرِبَتِ الْمَاءَ ذَلِکَ الْیَوْمَ فَیَحْلُبُونَهَا فَلَا یَبْقَی صَغِیرٌ وَ لَا کَبِیرٌ إِلَّا شَرِبَ مِنْ لَبَنِهَا یَوْمَهُمْ ذَلِکَ فَإِذَا کَانَ اللَّیْلُ وَ أَصْبَحُوا غَدَوْا إِلَی مَائِهِمْ فَشَرِبُوا مِنْهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ لَمْ تَشْرَبِ النَّاقَهًُْ ذَلِکَ الْیَوْمَ فَمَکَثُوا بِذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّهُمْ عَتَوْا عَلَی اللَّهِ وَ مَشَی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ وَ قَالُوا اعْقِرُوا هَذِهِ النَّاقَهًَْ وَ اسْتَرِیحُوا مِنْهَا لَا نَرْضَی أَنْ یَکُونَ لَنَا شِرْبُ یَوْمٍ وَ لَهَا شِرْبُ یَوْمٍ ثُمَّ قَالُوا مَنِ الَّذِی یَلِی قَتْلَهَا وَ نَجْعَلَ لَهُ جُعْلًا مَا أَحَبَّ فَجَاءَهُمْ رَجُلٌ أَحْمَرُ أَشْقَرُ أَزْرَقُ وَلَدُ زِنًی لَا یُعْرَفُ لَهُ أَبٌ یُقَالُ لَهُ قُدَارٌ شَقِیٌّ مِنَ الْأَشْقِیَاءِ مَشْئُومٌ عَلَیْهِمْ فَجَعَلُوا لَهُ جُعْلًا فَلَمَّا تَوَجَّهَتِ النَّاقَهًُْ إِلَی الْمَاءِ الَّذِی کَانَتْ تَرِدُهُ تَرَکَهَا حَتَّی شَرِبَتِ الْمَاءَ وَ أَقْبَلَتْ رَاجِعَهًًْ فَقَعَدَ لَهَا فِی طَرِیقِهَا فَضَرَبَهَا بِالسَّیْفِ ضَرْبَهًًْ فَلَمْ تَعْمَلْ شَیْئاً فَضَرَبَهَا ضَرْبَهًًْ أُخْرَی فَقَتَلَهَا وَ خَرَّتْ إِلَی الْأَرْضِ عَلَی جَنْبِهَا وَ هَرَبَ فَصِیلُهَا حَتَّی صَعِدَ إِلَی الْجَبَلِ فَرَغَی ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِلَی السَّمَاءِ وَ أَقْبَلَ قَوْمُ صَالِحٍ (علیه السلام) فَلَمْ یَبْقَ أَحَدٌ مِنْهُمْ إِلَّا شَرِکَهُ فِی ضَرْبَتِهِ وَ اقْتَسَمُوا لَحْمَهَا فِیمَا بَیْنَهُمْ فَلَمْ یَبْقَ مِنْهُمْ صَغِیرٌ وَ لَا کَبِیرٌ إِلَّا أَکَلَ مِنْهَا فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ صَالِحٌ (علیه السلام) أَقْبَلَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ یَا قَوْمِ مَا دَعَاکُمْ إِلَی مَا صَنَعْتُمْ أَ عَصَیْتُمْ رَبَّکُمْ فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَی صَالِحٍ (علیه السلام) أَنَّ قَوْمَکَ قَدْ طَغَوْا وَ بَغَوْا وَ قَتَلُوا نَاقَهًًْ بَعَثْتُهَا إِلَیْهِمْ حُجَّهًًْ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِمْ فِیهَا ضَرَرٌ وَ کَانَ لَهُمْ مِنْهَا أَعْظَمُ الْمَنْفَعَهًِْ فَقُلْ لَهُمْ إِنِّی مُرْسِلٌ عَلَیْکُمْ عَذَابِی إِلَی ثَلَاثَهًِْ أَیَّامٍ فَإِنْ هُمْ تَابُوا وَ رَجَعُوا قَبِلْتُ تَوْبَتَهُمْ وَ صَدَدْتُ عَنْهُمْ وَ إِنْ هُمْ لَمْ یَتُوبُوا وَ لَمْ یَرْجِعُوا بَعَثْتُ عَلَیْهِمْ عَذَابِی فِی الْیَوْمِ الثَّالِثِ فَأَتَاهُمْ صَالِحٌ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُمْ یَا قَوْمِ إِنِّی رَسُولُ رَبِّکُمْ إِلَیْکُمْ وَ هُوَ یَقُولُ لَکُمْ إِنْ أَنْتُمْ تُبْتُمْ وَ رَجَعْتُمْ وَ اسْتَغْفَرْتُمْ غَفَرْتُ لَکُمْ وَ تُبْتُ عَلَیْکُمْ فَلَمَّا قَالَ لَهُمْ ذَلِکَ کَانُوا أَعْتَی مَا کَانُوا وَ أَخْبَثَ وَ قَالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ {الصَّادِقِینَ} قَالَ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ تُصْبِحُونَ غَداً وَ وُجُوهُکُمْ مُصْفَرَّهًٌْ وَ الْیَوْمَ الثَّانِیَ وُجُوهُکُمْ مُحْمَرَّهًٌْ وَ الْیَوْمَ الثَّالِثَ وُجُوهُکُمْ مُسْوَدَّهًٌْ فَلَمَّا أَنْ کَانَ أَوَّلُ یَوْمٍ أَصْبَحُوا وَ وُجُوهُهُمْ مُصْفَرَّهًٌْ فَمَشَی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ وَ قَالُوا قَدْ جَاءَکُمْ مَا قَالَ لَکُمْ صَالِحٌ (علیه السلام) فَقَالَ الْعُتَاهًُْ مِنْهُمْ لَا نَسْمَعُ قَوْلَ صَالِح (علیه السلام)ٍ وَ لَا نَقْبَلُ قَوْلَهُ وَ إِنْ کَانَ عَظِیماً فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّانِی أَصْبَحَتْ وُجُوهُهُمْ مُحْمَرَّهًًْ فَمَشَی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ فَقَالُوا یَا قَوْمِ قَدْ جَاءَکُمْ مَا قَالَ لَکُمْ صَالِحٌ (علیه السلام) فَقَالَ الْعُتَاهًُْ مِنْهُمْ لَوْ أُهْلِکْنَا جَمِیعاً مَا سَمِعْنَا قَوْلَ صَالِحٍ (علیه السلام) وَ لَا تَرَکْنَا آلِهَتَنَا الَّتِی کَانَ آبَاؤُنَا یَعْبُدُونَهَا وَ لَمْ یَتُوبُوا وَ لَمْ یَرْجِعُوا فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّالِثُ أَصْبَحُوا وَ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهًٌْ فَمَشَی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ وَ قَالُوا یَا قَوْمِ أَتَاکُمْ مَا قَالَ لَکُمْ صَالِحٌ (علیه السلام) فَقَالَ الْعُتَاهًُْ مِنْهُمْ قَدْ أَتَانَا مَا قَالَ لَنَا صَالِحٌ (علیه السلام) فَلَمَّا کَانَ نِصْفُ اللَّیْلِ أَتَاهُمْ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَصَرَخَ بِهِمْ صَرْخَهًًْ خَرَقَتْ تِلْکَ الصَّرْخَهًُْ أَسْمَاعَهُمْ وَ فَلَقَتْ قُلُوبَهُمْ وَ صَدَعَتْ أَکْبَادَهُمْ وَ قَدْ کَانُوا فِی تِلْکَ الثَّلَاثَهًِْ الْأَیَّامِ قَدْ تَحَنَّطُوا وَ تَکَفَّنُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الْعَذَابَ نَازِلٌ بِهِمْ فَمَاتُوا أَجْمَعُونَ فِی طَرْفَهًِْ عَیْنٍ صَغِیرُهُمْ وَ کَبِیرُهُمْ فَلَمْ یَبْقَ لَهُمْ نَاعِقَهًٌْ وَ لَا رَاغِیَهًٌْ وَ لَا شَیْءٌ إِلَّا أَهْلَکَهُ اللَّهُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ وَ مَضَاجِعِهِمْ مَوْتَی أَجْمَعِینَ ثُمَّ أَرْسَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَعَ الصَّیْحَهًِْ النَّارَ مِنَ السَّمَاءِ فَأَحْرَقَتْهُمْ أَجْمَعِینَ.

امام صادق (علیه السلام)- خداوند هرگز قومی را هلاک نمی‌کند، مگر آنکه قبل از آن، پیامبری را در میان آن‌ها برانگیزد تا با آنان اتمام حجّت کند. بنابراین صالح (علیه السلام) را در میان قومش برگزید و او آن‌ها را به‌سوی خداوند دعوت کرد؛ امّا آنان دعوت او را اجابت نکردند و از آن سرپیچی کردند و به او گفتند: «هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر آنکه از داخل این صخره، شتری حامله بیرون آوری». قوم صالح (علیه السلام) آن صخره را احترام کرده، آن را می‌پرستیدند. آغاز هر سال در پای آن قربانی می‌کردند و دور هم جمع می‌شدند. به صالح (علیه السلام) گفتند: اگر همان‌طوری که ادّعا می‌کنی پیامبر و رسول خدا هستی، از خدایت بخواه که برای ما از دل این صخره‌ی عظیم و خشک، شتری حامله بیرون آور! خداوند نیز با همان اوصافی که آن‌ها درخواست کرده بودند، شتر را بیرون آورد. سپس خداوند تبارک‌وتعالی به صالح (علیه السلام) وحی فرمود: «ای صالح (علیه السلام)! به قومت بگو: خداوند مقرّر فرموده، که یک روز این شتر از آب چشمه بنوشد و یک روز شما از آن بنوشید». وقتی نوبت شتر می‌شد تا آب بنوشد، همه روز را آب می‌نوشید و قوم صالح (علیه السلام) شیر او را می‌دوشیدند. در آن روز، کوچک و بزرگ از شیر شتر می‌آشامیدند. روز بعد، مردم سرچشمه می‌رفتند و از آب آن می‌آشامیدند و شتر در آن روز از آب نمی‌نوشید و تا زمانی‌که خداوند اراده‌کرد، اوضاع به همین منوال بود. سپس آنان از فرمان خدا سرپیچی کردند و باهم به رایزنی پرداخته و گفتند: «این شتر را پِی‌کنید و از شرّش خلاص شوید. ما دوست نداریم یک روز آبشخور از آنِ ما باشد و دیگر روز از آنِ شتر». بعد گفتند: «هرکسی مسؤولیّت کشتن شتر را بپذیرد، ما بابت آن هرچقدر مزد بطلبد، به او خواهیم پرداخت». مردی سرخ‌روی، بور و چشم آبی، زنازاده، بی‌اصل و نسب، که «قُدار» نام داشت، از بدبختان روزگار بود و برای قومش بدیُمن بوده و نحسی می‌آورد، این مسؤولیت را پذیرفت و قوم صالح (علیه السلام) نیز اجر و مزدی برای او تعیین کردند. هنگامی‌که شتر به‌سمت چشمه‌ای که آب از آن می‌نوشید، می‌رفت. آن مرد اجازه داد تا آب بیاشامد و به هنگام بازگشت شتر، بین راه در کمین او نشست و با شمشیرش ضربه‌ای به او زد، که کاری نبود و عمل نکرد. سپس ضربه‌ی دیگری به شتر زد و آن را کشت. شتر از پهلو به زمین افتاد و بچّه‌اش گریخت و از کوه بالا رفت و سه‌بار به‌سوی آسمان ضجّه زد. قوم صالح (علیه السلام) آمدند و همگان ضربه‌ای به آن شتر وارد ساختند و بعد گوشتش را بین خود تقسیم کردند و کوچک و بزرگ از آن خوردند. وقتی صالح (علیه السلام) متوجّه این موضوع شد، نزد آنان آمد و گفت: «ای قوم! چرا این کار را کردید؟! آیا از فرمان خدا سرپیچی نمودید»؟ خداوند تبارک‌وتعالی به صالح (علیه السلام) وحی کرد: «قوم تو طغیان کرده، به ستم برخاستند و شتری را که من به‌عنوان دلیل و حجّت برایشان فرستاده بودم و برای آنان ضرری نداشته و بیشترین سود را به آنان می‌رساند، کشتند. پس به آنان بگو تا سه روز دیگر عذاب را بر آنان فرومی‌فرستم، اگر توبه کرده و برگردند، توبه‌ی آنان را قبول می‌کنم و عذاب را باز می‌دارم و اگر توبه نکنند و بازنگردند، عذاب را در روز سوّم بر آنان فرود خواهم آورد». صالح (علیه السلام) نزد آنان آمده به آن‌ها گفت: «ای مردم! من پیامبر خدا هستم که بر شما مبعوث شده‌ام». خداوند می‌فرماید: «اگر توبه کنید و برگردید و طلب آمرزش کنید، شما را می‌بخشم و توبه‌ی شما را می‌پذیرم». وقتی صالح (علیه السلام) این خبر را با آنان در میان گذاشت، آن‌ها بیش از پیش متمرّد و پلید گشتند و گفتند: ای صالح! اگر راست می‌گویی، آنچه را که به ما وعده می‌دهی، عملی کن. (اعراف/۷۰) صالح (علیه السلام) فرمود: «ای مردم! فردا وقتی از خواب برخیزید، چهره‌هایتان زرد می‌شود و در روز دوّم، سرخ می‌گردد و روز سوّم سیاه می‌شود». همین‌که صبح روز اوّل فرارسید، چهره‌ی آنان زرد شد و نزد یکدیگر می‌رفتند و به هم می‌گفتند: «آنچه که صالح (علیه السلام) می‌گفت بر سرتان آمد». امّا سرکشان قوم می‌گفتند: «سخنان صالح (علیه السلام) را نمی‌شنویم و گفتار او را باور نداریم، هرچند که بزرگ باشد». با فرارسیدن روز دوّم، روی آنان سرخ شد و نزد یکدیگر رفته و گفتند: «ای جماعت! آنچه صالح (علیه السلام) می‌گفت بر سرتان آمد». امّا عصیانگران گفتند: «اگر همه‌ی ما هم کشته شویم، حرفهای صالح (علیه السلام) را قبول نداریم و دست از عبادت خدایانی که پدرانمان آن‌ها را می‌پرستیدند، برنمی‌داریم». بنابراین آنان توبه نکرده و بازنگشتند و هنگامی‌که روز سوّم از راه رسید، چهره‌هایشان سیاه شد و نزد یکدیگر رفته و گفتند: «ای مردم! آنچه که صالح (علیه السلام) می‌گفت بر سرتان آمده است». تمرّدکنندگان و عصیانگران [نیز اعتراف کرده و] گفتند: «آنچه که صالح (علیه السلام) می‌گفت بر سرمان آمده است». به هنگام نیمه شب، جبرئیل به سراغ آنان رفت و چنان بر سر آنان فریاد کشید که پرده‌ی گوش آن‌ها دریده شد و دلشان را شکافت و جگرشان را پاره کرد. آن مردم در طول آن سه‌روز می‌دانستند که عذاب، نازل خواهد شد؛ بنابراین از قبل، حنوط کرده و کفن خود را آماده کرده بودند. در یک چشم‌برهم‌زدن، همگی آنان از کوچک و بزرگ، هلاک شدند. همه‌ی حیوانات آنان نیز اعم از پرنده و چرنده به هلاکت رسیدند. آنان در سرزمین و خوابگاه‌های خود مردند. سپس خداوند، همراه با بانگی هولناک، آتشی را از آسمان بر آنان فروفرستاد و همه‌ی آن‌ها را سوزاند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۱۲
الکافی، ج۸، ص۱۸۷/ البرهان
۱ -۳
(هود/ ۶۱)

السّجّاد (علیه السلام)- أَتَی رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ إِلَی {عَلَی} عَلِیِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ أَنْتَ عَلِیُّ‌بْنُ‌الْحُسَیْنِ (علیه السلام) قَالَ نَعَمْ قَالَ أَبُوکَ قَتَلَ الْمُؤْمِنِینَ فَبَکَی عَلِیُّ‌بْنُ‌الْحُسَیْنِ (علیه السلام) قَالَ ثُمَّ مَسَحَ وَجْهَهُ {وَ} قَالَ وَیْلَکَ وَ بِمَا قَطَعْتَ عَلَی أَبِی أَنَّهُ قَتَلَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ بِقَوْلِهِ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا فَقَاتَلْنَاهُمْ عَلَی بَغْیِهِمْ قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قَالَ إِنِّی أَقْرَأُ قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَهُ {قَوْلَ اللَّهِ} وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قَالَ بَلَی قَالَ کَانَ أَخَاهُمْ فِی عَشِیرَتِهِمْ أَوْ فِی دِینِهِمْ قَالَ فِی عَشِیرَتِهِمْ {ثُمَ} قَالَ فَرَّجْتَ عَنِّی فَرَّجَ اللَّهُ عَنْک.

امام سجاد (علیه السلام)- مردی از اهالی شام خدمت امام زین‌العابدین (علیه السلام) رسید و عرض کرد: «تو علیّ‌بن‌حسین (علیه السلام) هستی»؟ فرمود: «آری»! عرض کرد: «پدر تو بود که مؤمنان را می‌کشت»؟ علیّ‌بن‌حسین (علیه السلام) گریه کرد و سپس چشمانش را پاک کرد و فرمود: «وای بر تو! چطور ادّعا می‌کنی که پدرم مؤمنان را کشت»؟! عرض کرد: «خود ایشان فرموده است که: برادران ما به ما ستم کردند، ما نیز به خاطر ظلم آن‌ها با آنان جنگیدیم». امام (علیه السلام) فرمود: «آیا تاکنون قرآن خوانده‌ای»؟ گفت: «آری قرآن می‌خوانم»! فرمود: «آیا این کلام خدا را نشنیده‌ای که می‌فرماید: به‌سوی قوم عاد، برادرشان هود را فرستادیم. (هود/۵۰)، به‌سوی قوم مدین برادرشان شعیب را فرستادیم. (هود/۸۴)، به‌سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم. (هود/۶۱)». گفت: «آری شنیده‌ام»! امام (علیه السلام) فرمود: «اینکه قرآن می‌فرماید «برادرشان»! یعنی برادر واقعی آنان بودند یا برادر دینی آنان»؟ گفت: «[برادر دینی و هم‌کیش نبودند بلکه] فقط برادری آنان از لحاظ قومی و خانوادگی بوده»، سپس گفت: «مشکل [و سؤال] مرا حل نمودی، خداوند مشکلات تو را حل کند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۱۶
فرات الکوفی، ص۱۹۲/ البرهان، بتفاوتٍ
۱ -۴
(هود/ ۶۱)

السّجّاد (علیه السلام)- إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ (صلی الله علیه و آله) کَانَ فِی مَسْجِدِ الْحَرَامِ جَالِساً، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَهًِْ: قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام): إِنَّ إِخْوَانَنَا بَغَوْا عَلَیْنَا. فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیه السلام): یَا عَبْدَ اللَّهِ أَ مَا تَقْرَأُ کِتَابَ اللَّهِ وَ إِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً فَأَهْلَکَ اللَّهُ عَاداً وَ أَنْجَی هُوداً (علیه السلام) وَ إِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً فَأَهْلَکَ اللَّهُ ثَمُوداً وَ أَنْجَی صَالِحاً (علیه السلام).

امام سجاد (علیه السلام)- امام زین‌العابدین (علیه السلام) در مسجدالحرام نشسته بود که فردی از اهالی کوفه به او گفت: «آیا علی (علیه السلام) گفته است: برادرانمان به ما ستم کردند»؟ امام زین‌العابدین (علیه السلام) به او فرمود: «ای بنده‌ی خدا! آیا این آیه را در کتاب خدا نخوانده‌ای که فرمود: و بر قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم. (هود/۵۰) و خداوند قوم عاد را هلاک کرد و هود (علیه السلام) را نجات داد و یا آیه: و بر قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم. (هود/۶۱) را نشنیده‌ای که خداوند قوم ثمود را نابود گردانید و حضرت صالح (علیه السلام) را نجات‌داد»؟!

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۱۶
العیاشی، ج۲، ص۱۵۱/ البرهان

اوست که شما را از زمین آفرید؛ و آبادکردن آن را به شما سپرد

۲ -۱
(هود/ ۶۱)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- أَنَّ مَعَایِشَ الْخَلْقِ خَمْسَهًٌْ الْإِمَارَهًُْ وَ الْعِمَارَهًُْ وَ التِّجَارَهًُْ وَ الْإِجَارَهًُْ وَ الصَّدَقَاتُ إِلَی أَنْ قَالَ وَ أَمَّا وَجْهُ الْعِمَارَهًِْ فَقَوْلُهُ تَعَالَی هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَأَعْلَمَنَا سُبْحَانَهُ أَنَّهُ قَدْ أَمَرَهُمْ بِالْعِمَارَهًِْ لِیَکُونَ ذَلِکَ سَبَباً لِمَعَایِشِهِمْ بِمَا یَخْرُجُ مِنَ الْأَرْضِ مِنَ الْحَبِّ وَ الثَّمَرَاتِ وَ مَا شَاکَلَ ذَلِکَ مِمَّا جَعَلَهُ اللَّهُ مَعَایِشَ لِلْخَلْقِ.

امام علی (علیه السلام)- وسایل زندگی مردم پنج‌چیز است: حکومت، آبادکردن، تجارت، اجاره و صدقات. و در شرح معنای «آبادکردن» سخن خداوند متعال است هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها خدای سبحان [با این آیه] ما را آگاه ساخت که مردمان را به آبادکردن فرمان داده‌است، تا دانه، میوه و نظایر آن‌ها که از زمین بیرون می‌آید، از چیزهایی که خدا آن‌ها را روزی بندگان خود قرار داده است، وسیله‌ی معاش آنان باشد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۱۶
وسایل الشیعهًْ، ج۱۹، ص۳۵/ بحار الأنوار، ج۹۰، ص۴۷ / مستدرک الوسایل، ج۱۳، ص۶۵
بیشتر