آیه ۵۲ - سوره هود

آیه وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمينَ [52]

و اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به‌سوى او باز گردید، تا باران را پى‌در‌پى بر شما بفرستد؛ و نیرویى بر نیرویتان بیفزاید. و گنهکارانه، روى [از حق] برنتابید».

۱
(هود/ ۵۲)

علیّ‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- إِنَّ عَاداً کَانَتْ بِلَادُهُمْ فِی الْبَادِیَهًِْ مِنَ الشُّقُوقِ إِلَی الْأَجْفَرِ أَرْبَعَهًَْ مَنَازِلَ وَ کَانَ لَهُمْ زَرْعٌ وَ نَخْلٌ کَثِیرٌ وَ لَهُمْ أَعْمَارٌ طَوِیلَهًٌْ وَ أَجْسَامٌ طَوِیلَهًٌْ فَعَبَدُوا الْأَصْنَامَ وَ بَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ هُوداً (علیه السلام) یَدْعُوهُمْ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ خَلْعِ الْأَنْدَادِ فَأَبَوْا وَ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهُودٍ وَ آذَوْهُ فَکَفَّ السَّمَاءُ عَنْهُمْ سَبْعَ سِنِینَ حَتَّی قُحِطُوا وَ کَانَ هُودٌ (علیه السلام) زَرَّاعاً وَ کَانَ یَسْقِی الزَّرْعَ فَجَاءَ قَوْمٌ إِلَی بَابِهِ یُرِیدُونَهُ فَخَرَجَتْ عَلَیْهِمُ امْرَأَتُهُ شَمْطَاءَ عَوْرَاءَ فَقَالَتْ مَنْ أَنْتُمْ فَقَالُوا نَحْنُ مِنْ بِلَادِ کَذَا وَ کَذَا أَجْدَبَتْ بِلَادُنَا فَجِئْنَا إِلَی هُودٍ (علیه السلام) نَسْأَلُهُ أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ لَنَا حَتَّی تُمْطَرَ وَ تُخْصِبَ بِلَادُنَا فَقَالَتْ لَوِ اسْتُجِیبَ لِهُودٍ (علیه السلام) لَدَعَا لِنَفْسِهِ فَقَدِ احْتَرَقَ زَرْعُهُ لِقِلَّهًِْ الْمَاءِ قَالُوا فَأَیْنَ هُوَ قَالَتْ هُوَ فِی مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَجَاءُوا إِلَیْهِ فَقَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ قَدْ أَجْدَبَتْ بِلَادُنَا وَ لَمْ نُمْطَرْ فَاسْأَلِ اللَّهَ أَنْ تُخْصِبَ بِلَادُنَا وَ نُمْطَرَ فَتَهَیَّأَ لِلصَّلَاهًِْ وَ صَلَّی وَ دَعَا لَهُمْ فَقَالَ لَهُمُ ارْجِعُوا فَقَدْ أُمْطِرْتُمْ فَأَخْصَبَتْ بِلَادُکُمْ فَقَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ إِنَّا رَأَیْنَا عَجَباً قَالَ وَ مَا رَأَیْتُمْ قَالُوا رَأَیْنَا فِی مَنْزِلِکَ امْرَأَهًًْ شَمْطَاءَ عَوْرَاءَ قَالَتْ لَنَا مَنْ أَنْتُمْ وَ مَنْ تُرِیدُونَ قُلْنَا جِئْنَا إِلَی نَبِیِّ اللَّهِ هُودٍ (علیه السلام) لِیَدْعُوَ اللَّهَ لَنَا فَنُمْطَرَ فَقَالَتْ لَوْ کَانَ هُودٌ (علیه السلام) دَاعِیاً لَدَعَا لِنَفْسِهِ فَإِنَّ زَرْعَهُ قَدِ احْتَرَقَ فَقَالَ هُودٌ (علیه السلام) ذَاکَ امْرَأَتِی وَ أَنَا أَدْعُو اللَّهَ لَهَا بِطُولِ الْبَقَاءِ فَقَالُوا فَکَیْفَ ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّهُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مُؤْمِناً إِلَّا وَ لَهُ عَدُوٌّ یُؤْذِیهِ وَ هِیَ عَدُوَّتِی فَلَأَنْ یَکُونَ عَدُوِّی مِمَّنْ أَمْلِکُهُ خَیْرٌ مِنْ أَنْ یَکُونَ عَدُوِّی مِمَّنْ یَمْلِکُنِی فَبَقِیَ هُودٌ (علیه السلام) فِی قَوْمِهِ یَدْعُوهُمْ إِلَی اللَّهِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنْ عِبَادَهًِْ الْأَصْنَامِ حَتَّی تُخْصِبَ بِلَادُهُمْ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْمَطَرَ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ فَقَالُوا کَمَا حَکَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَیِّنَةٍ وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ وَ ما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ إِلَی آخِرِ الْآیَهًِْ فَلَمَّا لَمْ یُؤْمِنُوا أَرْسَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الصَّرْصَرَ یَعْنِی الْبَارِدَهًَْ.

علیّ‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- سرزمین‌های قوم «عاد» در بیابان بود، به‌اندازه‌ی چهار منزل از شقوق تا اجفر (منزلی در راه مکّه) بود. و آن‌ها دارای کشت و زرع و درختان خرمای فراوانی بودند و عمری طولانی و قامت‌هایی بلند داشتند؛ و بت‌ها را می‌پرستیدند. خداوند هود (علیه السلام) را بر آن‌ها مبعوث کرد و او آن‌ها را به‌سوی تسلیم‌شدن و توحید دعوت نمود؛ ولی آن‌ها امتناع ورزیده و به هود (علیه السلام) ایمان نیاوردند و او را اذیّت کردند؛ بنابراین آسمان تا هفت‌سال بر آن‌ها نبارید، تا اینکه دچار قحطی شدند. هود (علیه السلام) کشاورز بود و کشت خود را آبیاری می‌کرد، گروهی به در خانه‌ی او آمدند تا او را ببینند، همسرش که زنی سپید موی و دارای کجی چشم بود، بیرون آمد و گفت: «شما کیستید»؟ گفتند: «ما مردم فلان شهر هستیم، سرزمین‌های ما خشک شده است؛ به‌سوی هود (علیه السلام) آمده‌ایم تا از او بخواهیم به درگاه خداوند برای ما دعا کند تا باران ببارد و سرزمین‌های ما سرسبز شود». همسر هود (علیه السلام) گفت: «اگر دعای هود (علیه السلام) مستجاب بود برای خودش دعا می‌کرد؛ زراعتش از کمی آب سوخته است». گفتند: «او کجاست»؟ همسرش گفت: «او در فلان مکان است». آن‌ها به نزد هود (علیه السلام) آمدند و گفتند: «ای پیامبر خدا! سرزمین‌های ما خشک شده و بارانی نمی‌بارد، تو از خداوند بخواه که سرزمین‌های ما سرسبز شود و باران ببارد»! هود (علیه السلام) آماده‌ی نماز شد و نماز خواند و برای آن‌ها دعا کرده و فرمود: «برگردید که باران بر شما بارید و سرزمین‌هایتان سرسبز شد». گفتند: «ای پیامبرخدا! ما چیز عجیبی‌دیدیم». [هود (علیه السلام)] فرمود: «چه دیدید»؟ گفتند: «در خانه‌ی تو زنی سپید موی و دارای کجی چشم دیدیم که به ما گفت: «شما کیستید و چه کسی را می‌خواهید»؟ گفتیم: «ما به‌سوی پیامبر خدا هود (علیه السلام) آمده‌ایم تا به درگاه الهی برای ما دعا کند و باران ببارد». [آن زن] گفت: «اگر هود (علیه السلام) دعاکننده بود، برای خودش دعا می‌کرد؛ چون زراعت خودش سوخته است». هود (علیه السلام) فرمود: «او همسر من است و من از خداوند طول عمر او را می‌خواهم». گفتند: «چگونه چنین چیزی ممکن است»؟ هود (علیه السلام) فرمود: «خداوند برای هر مؤمنی دشمنی آفریده که وی را آزار می‌دهد و این زن دشمن من است و دشمنی که در اختیار من باشد، بهتر است از دشمنی که من در اختیار او باشم»! هود (علیه السلام) [سال‌ها] در میان قومش ماند و آن‌ها را به‌سوی خدا دعوت و از عبادت بت‌ها نهی می‌کرد؛ تا دوباره سرزمین‌هایشان سبز و خرّم شد و خداوند باران را بر آنان نازل کرد و در همین رابطه است سخن خداوند عزّوجلّ که می‌فرماید: وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ امّا مردم قومش همان‌طور که خدای عزّوجلّ حکایت فرموده در جواب گفتند: ای هود، تو برای ما دلیل روشنی نیاورده‌ای و ما به گفتار تو خدایان خویش را ترک نمی‌کنیم و به تو ایمان نمی‌آوریم. (هود/۵۳) و زمانی‌که ایمان نیاوردند، خداوند بادی به نام «صَرصَر» به‌معنای «شدید و سرد» به‌سوی آن‌ها فرستاد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۰۲
بحار الأنوار، ج۱۱، ص۳۵۰/ القمی، ج۱، ص۳۲۸
۲
(هود/ ۵۲)

علی‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ الْأَحْقَافُ مِنْ بِلَادِ عَادٍ مِنَ الشُّقُوقِ إِلَی الْأَجْفَرِ وَ هِیَ أَرْبَعَهًُْ مَنَازِلَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ أَمَرَ الْمُعْتَصِمُ أَنْ یُحْفَرَ بِالْبَطَایِنَهًِْ {بِالْبَطَانِیَهًِْ} بِئْرٌ فَحَفَرُوا ثَلَاثَ مِائَهًِْ قَامَهًٍْ فَلَمْ یَظْهَرِ الْمَاءُ فَتَرَکَهُ وَ لَمْ یَحْفِرْهُ فَلَمَّا وُلِّیَ الْمُتَوَکِّلُ أَمَرَ أَنْ یُحْفَرَ ذَلِکَ الْبِئْرُ أَبَداً حَتَّی یَبْلُغَ الْمَاءَ فَحَفَرُوا حَتَّی وَضَعُوا فِی کُلِّ مِائَهًِْ قَامَهًٍْ بَکَرَهًًْ حَتَّی انْتَهَوْا إِلَی صَخْرَهًٍْ فَضَرَبُوهَا بِالْمِعْوَلِ فَانْکَسَرَتْ فَخَرَجَ عَلَیْهِمْ مِنْهَا رِیحٌ بَارِدَهًٌْ فَمَاتَ مَنْ کَانَ بِقُرْبِهَا فَأَخْبَرُوا الْمُتَوَکِّلَ بِذَلِکَ فَلَمْ یَعْلَمْ مَا ذَاکَ فَقَالُوا سَلِ ابْنَ الرِّضَا (علیه السلام) عَنْ ذَلِکَ وَ هُوَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ‌بْنُ‌مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ (علیه السلام) فَکَتَبَ إِلَیْهِ یَسْأَلُهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام) تِلْکَ بِلَادُ الْأَحْقَافِ وَ هُمْ قَوْمُ عَادٍ الَّذِینَ أَهْلَکَهُمُ اللَّهُ بِالرِّیحِ الصَّرْصَرِ ثُمَّ حَکَی اللَّهُ قَوْلَ قَوْمِ عَادٍ قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا أَیْ تُزِیلَنَا بِکَذِبِکَ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا مِنَ الْعَذَابِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ وَ کَانَ نَبِیُّهُمْ هُوداً (علیه السلام) وَ کَانَتْ بِلَادُهُمْ کَثِیرَهًَْ الْخَیْرِ خِصْبَهًًْ فَحَبَسَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْمَطَرَ سَبْعَ سِنِینَ حَتَّی أَجْدَبُوا وَ ذَهَبَ خَیْرُهُمْ مِنْ بِلَادِهِمْ وَ کَانَ هُودٌ (علیه السلام) یَقُولُ لَهُمْ مَا حَکَی اللَّهُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِلَی قَوْلِهِ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ فَلَمْ یُؤْمِنُوا وَ عَتَوْا فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی هُود (علیه السلام) أَنَّهُ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فِی وَقْتِ کَذَا وَ کَذَا رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ.

علیّ‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- سرگذشت هود] برادر قوم عاد را یاد کن، آن زمان‌که قومش را در سرزمین احقاف بیم داد. (احقاف/۲۱) «احقاف» از سرزمین‌های قوم عاد است که چهار منزل از شقوق (منزلی در راه مکّه) تا اجفر است. پدرم برایم نقل کرده است که معتصم عبّاسی امر کرد که در «بطانیه» چاهی حفر کنند. بنابراین به‌اندازه‌ی سیصد قامت [یک انسان] کندند و پایین رفتند ولی آب یافت نشد. پس کندن آن را رها کردند تا وقتی که متوکّل به خلافت رسید و فرمان داد که آن چاه، آن‌قدر کنده شود تا به آب برسد. آن را کندند و در هر صد قامت قرقره و تسمه نصب کردند؛ تا به سنگی رسیدند و با کلنگ به آن ضربه زدند تا شکست؛ از میان آن سنگ باد سردی بر آنان وزید که هرکس در نزد آن [سنگ] بود، هلاک‌شد». این امر را به متوکّل خبر دادند و او ندانست که آن چیست! گفتند: «این مطلب را از ابن‌الرضا (علیه السلام)؛ که او ابوالحسن علیّ‌بن‌محمّد عسکری (علیه السلام) است، بپرس». [متوکّل] به او نامه نوشت و از این مطلب سؤال کرد. امام هادی (علیه السلام) فرمود: «آنجا سرزمین احقاف است و آن‌ها قوم عاد هستند که خداوند آنان را به‌وسیله‌ی باد تند و سردی هلاک کرد». خداوند هنگام حکایت سخن قوم عاد می‌فرماید: گفتند: آیا آمده‌ای تا ما را از خدایانمان رویگردان سازی؟ اگر راست می‌گویی، هرچه به ما وعده داده‌ای بیاور. (احقاف/ ۲۲) و پیامبر ایشان هود (علیه السلام) بود و شهرهایی آباد و با برکت داشتند، [لیکن به علّت عصیانی که نمودند] خداوند تا هفت‌سال بارش باران را از ایشان منع کرد و آنان دچار خشکسالی‌شدند و خیر و برکت از سرزمین‌هایشان رفت. هود (علیه السلام) آنچه خدا در قرآن حکایت کرده بود به آن‌ها می‌گفت: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ ولی آن‌ها ایمان‌نیاورده و سرپیچی‌کردند. تا اینکه خداوند به هود (علیه السلام) وحی نمود که عذاب در فلان وقت نازل خواهد شد؛ تندبادی است [وحشتناک] که عذاب دردناکی در آن است! (احقاف/۲۴)

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۰۴
بحار الأنوار، ج۱۱، ص۳۵۳/ القمی، ج۲، ص۲۹۸
۳
(هود/ ۵۲)

الحسن (علیه السلام)- عَنِ الْحَسَنِ‌بْنِ‌عَلِیٍّ (علیه السلام) أَنَّهُ وَفَدَ عَلَی مُعَاوِیَهًَْ فَلَمَّا خَرَجَ تَبِعَهُ بَعْضُ حُجَّابِهِ وَ قَالَ إِنِّی رَجُلٌ ذُو مَالٍ وَ لَا یُولَدُ لِی فَعَلِّمْنِی شَیْئاً لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یَرْزُقَنِی وَلَداً فَقَالَ عَلَیْکَ بِالِاسْتِغْفَارِ فَکَانَ یُکْثِرُ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ حَتَّی رُبَّمَا اسْتَغْفَرَ فِی الْیَوْمِ سَبْعَمِائَهًِْ مَرَّهًٍْ فَوُلِدَ لَهُ عَشَرَهًُْ بَنِینَ فَبَلَغَ ذَلِکَ مُعَاوِیَهًَْ فَقَالَ هَلَّا سَأَلْتَهُ مِمَّ قَالَ ذَلِکَ (فَعَادَ إِلَیْهِ) فَوَفَدَهُ وَفْدَهًًْ أُخْرَی فَسَأَلَهُ الرَّجُلُ فَقَالَ أَ لَمْ تَسْمَعْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی قِصَّهًِْ هُودٍ (علیه السلام) وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ فِی قِصَّهًِْ نُوحٍ (علیه السلام) وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ.

امام حسن (علیه السلام)- روزی حسن‌بن‌علی (علیه السلام) نزد معاویه رفت و وقتی بازگشت، یکی از دربانان معاویه به‌دنبال حضرت راه افتاد و گفت: «من مردی پولدارم که بچّه‌دار نمی‌شوم، چیزی به من بیاموز که خداوند به من فرزندی دهد». امام (علیه السلام) فرمود: «بسیار استغفار کن»! وی بسیار استغفار می‌کرد. که گاهی به روزی هفتصدبار می‌رسید و ده پسر برایش متولّد شد. این خبر به معاویه رسید، به مرد گفت: «چرا از او نپرسیدی که این سخن را از کجا گفته است»؟ باری دیگر که امام (علیه السلام) به معاویه وارد شد مرد همان سؤال را از او کرد، امام (علیه السلام) فرمود: «مگر گفته‌ی قرآن را نشنیدی که در داستان هود (علیه السلام) گوید: وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ و در قصّه‌ی نوح (علیه السلام) گوید: و شما را به اموال و فرزندان مدد کند. (نوح/۱۲).

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۰۴
وسایل الشیعهًْ، ج۲۱، ص۳۷۲/ المصباح للکفعمی، ص۱۶۵/ مکارم الأخلاق، ص۲۲۶
بیشتر