آیه ۱۶۷ - سوره شعراء

آیه قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ [167]

گفتند: «اى لوط! اگر [از اين سخنان] دست برندارى، به يقين تو را [از شهر] بيرون خواهيم ‌كرد».

۱
(شعراء/ ۱۶۷)

علی‌بن‌إبراهیم ( حَمَلَ إِبْرَاهِیمُ (سَارَهًَْ وَ هَاجَرَ فَنَزَلُوا الْبَادِیَهًَْ عَلَی مَمَرِّ طَرِیقِ الْیَمَنِ وَ الشَّامِ وَ جَمِیعِ الدُّنْیَا فَکَانَ یَمُرُّ بِهِ النَّاسُ فَیَدْعُوهُمْ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ قَدْ کَانَ شَاعَ خَبَرُهُ فِی الدُّنْیَا أَنَّ الْمَلِکَ أَلْقَاهُ فِی النَّارِ فَلَمْ یَحْتَرِقْ وَ کَانُوا یَقُولُونَ لَهُ لَا تُخَالِفْ دِیْنَ الْمَلِکِ فَإِنَّ الْمَلِکَ یَقْتُلُ مَنْ خَالَفَهُ وَ کَانَ إِبْرَاهِیمُ (کُلُّ مَنْ مَرَّ بِهِ یُضِیفُهُ وَ کَانَ عَلَی سَبْعَهًِْ فَرَاسِخَ مِنْهُ بِلَادٌ عَامِرَهًٌْ کَثِیرُ الشَّجَرِ وَ النَّبَاتِ وَ الْخَیْرِ وَ کَانَ الطَّرِیقُ عَلَیْهَا وَ کَانَ کُلُّ مَنْ یَمُرُّ بِتِلْکَ الْبِلَادِ یَتَنَاوَلُ مِنْ ثِمَارِهِمْ وَ زُرُوعِهِمْ فَجَزِعُوا مِنْ ذَلِک فَجَاءَهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَهًِْ شَیْخٍ فَقَالَ لَهُمْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَا إِنْ فَعَلْتُمُوهُ لَمْ یَمُرَّ بِکُمْ أَحَدٌ فَقَالُوا مَا هُوَ فَقَالَ مَنْ مَرَّ بِکُمْ فَانْکِحُوهُ فِی دُبُرِهِ وَ اسْلُبُوهُ ثِیَابَهُ ثُمَّ تَصَوَّرَ لَهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَهًِْ أَمْرَدَ أَحْسَنَ مَا یَکُونُ مِنَ الشَّبَابِ فَجَاءَهُمْ فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فَفَجَرُوا بِهِ کَمَا أَمَرَهُمْ فَاسْتَطَابُوهُ فَکَانُوا یَفْعَلُونَهُ بِالرِّجَالِ فَاسْتَغْنَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ فَشَکَا النَّاسُ ذَلِکَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ (فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ لُوطاً یُحَذِّرُهُمْ وَ یُنْذِرُهُمْ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَی لُوطٍ (قَالُوا مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا ابْنُ خَالِ إِبْرَاهِیمَ (الَّذیِ أَلْقَاهُ الْمَلِکُ فِی النَّارِ فَلَمْ یَحْتَرِقْ وَ جَعَلَهَا اللَّهُ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ هُوَ بِالْقُرْبِ مِنْکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَفْعَلُوا هَذَا فَإِنَّ اللَّهَ یُهْلِکُکُمْ فَلَمْ یَجْسُرُوا عَلَیْهِ وَ خَافُوهُ وَ کَفُّوا عَنْهُ وَ کَانَ لُوطٌ (کُلَّمَا مَرَّ بِهِ رَجُلٌ یُرِیدُونَهُ بِسُوءٍ خَلَّصَهُ مِنْ أَیْدِیهِمْ وَ تَزَوَّجَ لُوطٌ (فِیهِمْ وَ وُلِدَ لَهُ بَنَاتٌ فَلَمَّا طَالَ ذَلِکَ عَلَی لُوطٍ (وَ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ قَالُوا لَهُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ أَیْ لَنَرْجُمَنَّکَ وَ لَنُخْرِجَنَّک فَدَعَا عَلَیْهِمْ لُوط (.

علیّ‌بن‌براهیم ( حضرت ابراهیم (ساره و هاجر را همراه خود برد تا در بیابانی که گذرگاه یمن، شام و دیگر نقاط دنیا بود فرود آمدند؛ [گروه‌های مختلفِ] مردم از آنجا عبور می‌کردند و ابراهیم (آن‌ها را به اسلام (دین حنیف) دعوت می‌نمود، این درحالی بود که جریان حضرت ابراهیم (که پادشاه (نمرود) او را در آتش افکنده ولی آسیبی به وی نرسیده بود در همه جا پراکنده شده بود، و مردم [که نمی‌دانستند او خود ابراهیم (است] به او می‌گفتند: «با آیین پادشاه مخالفت نکن که او هرکس با وی مخالفت نماید را خواهد کشت»! و شیوه‌ی حضرت ابراهیم (چنین بود که هرکس بر او می‌گذشت را مهمان می‌کرد؛ و در هفت فرسخی [مکانی که] ابراهیم ([زندگی می‌کرد] سرزمین‌های آبادِ پُر درخت و گیاه و حاصلخیزی بود و راه اصلی از میان آنجا عبور می‌کرد و هرکس از آن سرزمین‌ها می‌گذشت از میوه‌ها و کِشت ایشان چیزی برمی‌گرفت؛ و کار به جایی رسید که داد آن‌ها بلند شد. شیطان به صورت پیرمردی نزد آن‌ها آمد و گفت: «آیا کاری به شما یاد بدهم که اگر انجامش دهید دیگر کسی از اینجا عبور نکند»؟ گفتند: «چه کاری»؟! گفت: «هرکس به اینجا آمد با او لواط کرده و عریانش نمایید»! آنگاه خود شیطان به‌صورت جوانی نورَس و در نهایت زیبایی برایشان ظاهر شد و آن‌ها بر وی یورش برده و طبق دستور شیطان، با او لواط کردند و از اینکار خوششان آمد و از آن پس، اینکار را با دیگر مردان انجام می‌دادند و در نتیجه مردانشان با مردان و زنانشان با زنان دفع شهوت می‌کردند. دیگران از این کارشان به حضرت ابراهیم (شکایت بردند و حضرت ابراهیم (حضرت لوط (را به‌سوی ایشان فرستاد تا آن‌ها را [از انجام این کار] برحذرداشته و به ایشان هشدار دهد. چون نگاه آن‌ها به لوط (افتاد گفتند: «تو کیستی»؟ گفت: «من پسر داییِ ابراهیمی هستم که پادشاه او را در آتش انداخت و وی نسوخت و خداوند آتش را بر او سرد و سالم قرار داد؛ او در نزدیکی شما به سر می‌برد، پس تقوای الهی پیشه ساخته و این گناه را مرتکب نشوید چرا که خداوند [در صورت ادامه این کار] شما را هلاک خواهد ساخت». چون لوط (این سخنان را گفت آن‌ها نسبت به او گستاخی نکردند و از وی ترسیده و دست کشیدند (یعنی با او، با اینکه تازه وارد بود لواط ننمودند). و لوط (هر زمان‌که مردی از کنارش می‌گذشت و آن‌ها قصد سویی نسبت به او داشتند، او را از چنگ ایشان نجات می‌داد؛ و لوط (در میان ایشان ازدواج کرد و صاحب دخترانی شد. چون کار آن قوم به درازا کشید و حرف لوط (را نپذیرفته و گفتند: لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمخْرَجِینَ، لوط (نیز ایشان را نفرین نمود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۰، ص۶۱۲
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۱۵۶/ القمی، ج۱، ص۳۳۴
بیشتر