آیه وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ [156]
هيچگونه آزارى به آن نرسانيد، كه عذاب روزى بزرگ شما را فرا خواهد گرفت!
علیبنابراهیم ( قَوْلُهُ وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ إِلَی قَوْلِهِ وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَعَثَ صَالِحاً (إِلَی ثَمُودَ وَ هُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَهًَْ سَنَهًًْ لَا یُجِیبُونَهُ إِلَی خَیْرٍ وَ کَانَ لَهُمْ سَبْعُونَ صَنَماً یَعْبُدُونَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ مِنْهُمْ قَالَ لَهُمْ یَا قَوْمِ بُعِثْتُ إِلَیْکُمْ وَ أَنَا ابْنُ سِتَّ عَشْرَهًَْ سَنَهًًْ وَ قَدْ بَلَغْتُ عِشْرِینَ وَ مِائَهًَْ سَنَهًٍْ وَ أَنَا أَعْرِضُ عَلَیْکُمْ أَمْرَیْنِ إِنْ شِئْتُمْ فَاسْأَلُونِی حَتَّی أَسْأَلَ إِلَهِی فَیُجِیبَکُمْ وَ إِنْ شِئْتُمْ سَأَلْتُ آلِهَتَکُمْ فَإِنْ أَجَابَتْنِی خَرَجْتُ عَنْکُمْ فَقَالُوا أَنْصَفْتَ فَأَمْهِلْنَا فَأَقْبَلُوا یَتَعَبَّدُونَ ثَلَاثَهًَْ أَیَّامٍ وَ یَتَمَسَّحُونَ الْأَصْنَامَ وَ یَذْبَحُونَ لَهَا وَ أَخْرَجُوهَا إِلَی سَفْحِ الْجَبَلِ وَ أَقْبَلُوا یَتَضَرَّعُونَ إِلَیْهَا فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الثَّالِثِ قَالَ لَهُمْ صَالِحٌ (قَدْ طَالَ هَذَا الْأَمْرُ فَقَالُوا لَهُ سَلْ مَا شِئْتَ فَدَنَا إِلَی أَکْبَرِ صَنَمٍ لَهُمْ فَقَالَ لَهُ مَا اسْمُکَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَقَالَ لَهُمْ مَا لَهُ لَا یُجِیبُنِی قَالُوا لَهُ تَنَحَّ عَنْهُ فَتَنَحَّی عَنْهُ فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَتَضَرَّعُونَ وَ وَضَعُوا عَلَی رُءُوسِهِمُ التُّرَابَ وَ ضَجُّوا وَ قَالُوا فَضَحْتَنَا وَ نَکَسْتَ رُءُوسَنَا فَقَالَ صَالِحٌ (قَدْ ذَهَبَ النَّهَارُ فَقَالُوا سَلْهُ فَدَنَا مِنْهُ فَکَلَّمَهُ فَلَمْ یُجِبْهُ فَبَکَوْا وَ تَضَرَّعُوا حَتَّی فَعَلُوا ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ یُجِبْهُ بِشَیْءٍ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا لَا یُجِیبُکَ وَ لَکِنَّا نَسْأَلُ إِلَهَکَ فَقَالَ لَهُمْ سَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَالُوا سَلْهُ أَنْ یُخْرِجَ لَنَا مِنْ هَذَا الْجَبَلِ نَاقَهًًْ حَمْرَاءَ شَقْرَاءَ عُشَرَاءَ أَیْ حَامِلَهًًْ تَضْرِبُ مَنْکِبَیْهَا طَرَفَیِ الْجَبَلَیْنِ وَ تُلْقِی فَصِیلَهَا مِنْ سَاعَتِهَا وَ تُدِرُّ لَبَنَهَا فَقَالَ صَالِحٌ (إِنَّ الَّذِی سَأَلْتُمُونِی عِنْدِی عَظِیمٌ وَ عِنْدَ اللَّهِ هَیِّنٌ فَقَامَ فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ سَجَدَ وَ تَضَرَّعَ إِلَی اللَّهِ فَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّی تَصَدَّعَ الْجَبَلُ وَ سَمِعُوا لَهُ دَوِیّاً شَدِیداً فَزِعُوا مِنْهُ وَ کَادُوا أَنْ یَمُوتُوا مِنْهُ فَطَلَعَ رَأْسُ النَّاقَهًِْ وَ هِیَ تَجْتَرُّ فَلَمَّا خَرَجَتْ أَلْقَتْ فَصِیلَهَا وَ دَرَّتْ بِلَبَنِهَا فَبُهِتُوا وَ قَالُوا قَدْ عَلِمْنَا یَا صَالِحُ (أَنَّ رَبَّکَ أَعَزُّ وَ أَقْدَرُ مِنْ آلِهَتِنَا الَّتِی نَعْبُدُهَا وَ کَانَ لِقَرْیَتِهِمْ مَاءٌ وَ هِیَ الْحِجْرُ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ لِهَذِهِ النَّاقَهًِْ شِرْبٌ أَیْ تَشْرَبُ مَاءَکُمْ یَوْماً وَ تُدِرُّ لَبَنَهَا عَلَیْکُمْ یَوْماً وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ فَکَانَتْ تَشْرَبُ مَاءَهُمْ یَوْماً وَ إِذَا کَانَ مِنَ الْغَدِ وَقَفَتْ وَسَطَ قَرْیَتِهِمْ فَلَا یَبْقَی فِی الْقَرْیَهًِْ أَحَدٌ إِلَّا حَلَبَ مِنْهَا حَاجَتَهُ وَ کَانَ فِیهِمْ تِسْعَهًٌْ مِنْ رُؤَسَائِهِمْ کَمَا ذَکَرَ اللَّهُ فِی سُورَهًِْ النَّمْلِ وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ فَعَقَرُوا النَّاقَهًَْ وَ رَمَوْهَا حَتَّی قَتَلُوهَا وَ قَتَلُوا الْفَصِیلَ فَلَمَّا عَقَرُوا النَّاقَةَ قَالُوا لِصَالِحٍ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ قَالَ صَالِحٌ (تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ وَ عَلَامَهًُْ هَلَاکِکُمْ أَنَّهُ تَبْیَضُّ وُجُوهُکُمْ غَداً وَ تَحْمَرُّ بَعْدَ غَدٍ وَ تَسْوَدُّ یَوْمَ الثَّالِثِ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ نَظَرُوا إِلَی وُجُوهِهِمْ قَدِ ابْیَضَّتْ مِثْلَ الْقُطْنِ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الثَّانِی احْمَرَّتْ مِثْلَ الدَّمِ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الثَّالِثِ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ فَبَعَثَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ صَیْحَهًًْ وَ زَلْزَلَهًًْ فَهَلَکُوا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ فَمَا تَخَلَّصَ مِنْهُمْ غَیْرُ صَالِحٍ وَ قَوْمٌ مُسْتَضْعَفِینَ مُؤْمِنِینَ وَ هُوَ قَوْلُهُ فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ. کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ.
علیّبنابراهیم ( و به سوی قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم [به بندگان خود] نزدیک، و اجابتکننده [خواستههای آنها] است!».* گفتند: «ای صالح! تو پیش از این، مایه امید ما بودی! آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان میپرستیدند، نهی میکنی؟! در حالی که ما، در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان میکنی، در شک و تردید هستیم!» (هود/۶۲۶۱). خداوند تبارکوتعالی صالح (را که شانزده سال بیشتر نداشت بهسوی قوم ثمود فرستاد و آنها دعوت او را اجابت نمیکردند و هفتاد بُت داشتند که بهجای خداوند آنها را پرستش میکردند. صالح (که چنین دید به آنها فرمود: ای قوم من! شانزده سال بیشتر نداشتم که بهسوی شما مبعوث شدم و اکنون به صدوبیست سالگی رسیدهام، اکنون دو پیشنهاد برای شما دارم که آنها را از من بخواهید تا من هم از خدایم بخواهم و او خواستهی شما را اجابت کند، و اگر خواستید من از خدایگان شما بخواهم که اگر مرا اجابت کردند از میان شما خواهم رفت. گفتند: «انصاف را رعایت نمودی، به ما فرصتی بده». سپس سه روز به عبادت پرداخته و دست بر بتها میمالیدند و برای آنها قربانی میکردند و آنها را به دامنهی کوه برده و شروع به نیایش و زاریکردن در مقابل آنها نمودند. چون روز سوّم فرا رسید صالح (به ایشان فرمود: «این جریان به درازا کشید»! گفتند: «هرچه میخواهی [از بتها] درخواست کن». صالح (به بزرگترین بتِ آنها نزدیک شده و خطاب به او گفت: «نامت چیست»؟! آن بت جوابش را نداد. صالح (فرمود: «او را چه شده که جوابم را نمیدهد»؟ گفتند: «از او فاصله بگیر». صالح (نیز چنین کرد. آنها در مقابل بت، شروع به زاری نمودند و بر سرهایِ خود خاک ریخته و شیون نمودند و گفتند: «ما را رسوا و سرافکنده ساختی»! صالح (فرمود: «روز به پایان رسید»! گفتند: «اکنون از او بخواه [تا جوابت را بدهد]». صالح (به او نزدیک شده و با آن به صحبت پرداخت ولی بت پاسخش را نداد. باز قوم ثمود گریه و زاری کردند و این کار سه بار تکرار گردید و بت، جوابی به صالح (نداد. در نهایت گفتند: «این بت پاسخی به تو نمیدهد ولی ما از خدای تو درخواست میکنیم»! صالح (به آنها فرمود: «هرچه میخواهید درخواست کنید». گفتند: «از خدایت بخواه برای ما از [درونِ] این کوه، شتری سرخ مایل به زرد که در ماه دهم بارداری باشد بیرون آورد که [از شدّت بزرگی] دو کِتفش را دو سوی دو کوه گذاشته و در همان ساعت اوّل، بچّهاش را روی زمین افکنده و شیر فراوانش سرازیر شود». صالح (فرمود: «آنچه از من خواستید نزد من بزرگ و نزد خداوند آسان است؛ آنگاه ایستاده و دو رکعت نماز به جا آورد و سپس به سجده رفت و به درگاه خداوند زاری نمود؛ هنوز سر از سجده برنداشته بود که کوه شکاف برداشت و صدای مهیبی از آن به گوششان رسید که به شدّت ترسیدند و نزدیک بود از ترس، قالب تُهیکنند؛ ناگهان سر شتر درحالیکه نُشخوار میکرد آشکار گردید. چون از کوه بیرونآمد بچّهاش را بر زمین افکند و شیر فراوانش سرازیر شد. آنها مبهوت و متحیّر گفتند: «ای صالح! دانستیم که پروردگار تو عزیزتر و تواناتر از خدایانی است که ما پرستش میکنیم». آبادی قوم ثمود آب [فراوان] داشت و نامش حِجر بود که خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده آنجا که میفرماید: و اهل حجر، پیامبران را تکذیب کردند. (حجر/۸۰). صالح (به آنها فرمود: «برای این شتر، سهمی از آب است یعنی یکروز آب شما را [بهطور کامل] مینوشد و [در مقابل] یکروز شیرش را برای شما بهطور فراوان سرازیر میکند، چنانکه خداوند میفرماید: کمترین آزاری به آن نرسانید، که عذاب روزی بزرگ شما را فرا خواهد گرفت. (شعراء/۱۵۶). در نتیجه آن شتر یکروز آب آنها را مینوشید و چون فردا میشد در میان آبادی میایستاد و کسی در آبادی نمیماند مگر اینکه به مقدار نیازش از او شیر میدوشید. در میان قوم ثمود، نُه نفر از سرانشان بودند، چنانکه خداوند در سورهی نمل فرموده است: در آن شهر نُه نفر از سران بودند که در آن فساد میکردند و اصلاحگر نبودند. (نمل/۴۸). آنها پاهای شتر را با شمشیر قطع کرده و بر او تیر افکندند و در نهایت او را به همراه بچّهاش کشتند. چون شتر را کشتند [در کمال جسارت] به صالح (گفتند: «اگر تو از راستگویان هستی، آنچه ما را با آن تهدید میکنی، بیاور»! صالح (فرمود: «سه روز در خانههایتان بهرهمند گردید و بعد از آن، عذاب الهی فرا خواهد رسید این وعدهای است که دروغ نخواهد بود. (هود/۶۵)». آنگاه به ایشان فرمود: «و نشانهی هلاکت شما این است که فردا چهرههایتان سفید شده و فردایش سرخ و روز سوّم سیاه میشود». چون فردا رسید دیدند چهرههایشان همچون پنبه سفید گشته است و روز دوّم مثل خون قرمز و روز سوّم سیاه شد؛ آنگاه خداوند صیحه و زلزلهای بر ایشان فرستاد که در اثر آنها به هلاکت رسیدند، چنانکه فرموده است: سرانجام زمین لرزه آنها را فرا گرفت و صبحگاهان، [تنها] جسم بیجانشان در خانههاشان باقیمانده بود. (اعراف/۷۸). و از میان ایشان، فقط صالح (و گروهی ضعیف انگاشته شدهی با ایمان [از عذاب] رهایی یافتند، چنانکه فرموده است: و هنگامیکه فرمان [مجازات] ما فرارسید، صالح و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود [از آن عذاب] و از رسوایی آن روز، رهایی بخشیدیم چرا که پروردگارت قوی و شکستناپذیر است*. و کسانی را که ستمکرده بودند، صیحه [آسمانی] فروگرفت و در خانههایشان به روی افتادند و مردند،* آنچنان که گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند! بدانید قوم ثمود، پروردگارشان را انکار کردند! دور باد قوم ثمود از رحمت پروردگار. (هود/۶۸۶۶)».
الصادق ( عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (قَال إِنَّ صَالِحاً (غَابَ عَنْ قَوْمِهِ زَمَاناً وَ کَانَ یَوْمَ غَابَ عَنْهُمْ کَهْلًا مُدَبِّحَ الْبَطْنِ حَسَنَ الْجِسْمِ وَافِرَ اللِّحْیَهًِْ خَمِیصَ الْبَطْنِ خَفِیفَ الْعَارِضَیْنِ مُجْتَمِعاً رَبْعَهًًْ مِنَ الرِّجَالِ فَلَمَّا رَجَعَ إِلَی قَوْمِهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ بِصُورَتِهِ فَرَجَعَ إِلَیْهِمْ وَ هُمْ عَلَی ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَهًٌْ جَاحِدَهًٌْ لَا تَرْجِعُ أَبَداً وَ أُخْرَی شَاکَّهًٌْ فِیهِ وَ أُخْرَی عَلَی یَقِینٍ فَبَدَأَ (حَیْثُ رَجَعَ بِطَبَقَهًِْ الشُّکَّاکِ فَقَالَ لَهُمْ أَنَا صَالِحٌ فَکَذَّبُوهُ وَ شَتَمُوهُ وَ زَجَرُوهُ وَ قَالُوا بَرِئَ اللَّهُ مِنْکَ إِنَّ صَالِحاً (کَانَ فِی غَیْرِ صَورَتِکَ قَالَ فَأَتَی الْجُحَّادَ فَلَمْ یَسْمَعُوا مِنْهُ الْقَوْلَ وَ نَفَرُوا مِنْهُ أَشَدَّ النَّفُورِ ثُمَّ انْطَلَقَ إِلَی الطَّبَقَهًِْ الثَّالِثَهًِْ وَ هُمْ أَهْلُ الْیَقِینِ فَقَالَ لَهُمْ أَنَا صَالِحٌ فَقَالُوا أَخْبِرْنَا خَبَراً لَا نَشُکُّ فِیکَ مَعَهُ أَنَّکَ صَالِحٌ (فَإِنَّا لَا نَمْتَرِی أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الْخَالِقُ یَنْقُلُ وَ یُحَوِّلُ فِی أَیِّ الصُّوَرِ شَاءَ وَ قَدْ أُخْبِرْنَا وَ تَدَارَسْنَا فِیمَا بَیْنَنَا بِعَلَامَاتِ الْقَائِمِ (إِذَا جَاءَ وَ إِنَّمَا صَحَّ عِنْدَنَا إِذَا أَتَی الْخَبَرُ مِنَ السَّمَاءِ فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ (أَنَا صَالِحٌ الَّذِی أَتَیْتُکُمْ بِالنَّاقَهًِْ فَقَالُوا صَدَقْتَ وَ هِیَ الَّتِی نَتَدَارَسُ فَمَا عَلَامَاتُهَا فَقَالَ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِمَا جِئْتَنَا بِهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنَّ صالِحاً (مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قَالَ أَهْلُ الْیَقِینِ إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ وَ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا وَ هُمُ الشُّکَّاکُ وَ الْجُحَّادُ إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ قُلْتُ هَلْ کَانَ فِیهِمْ ذَلِکَ الْیَوْمَ عَالِمٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِغَیْرِ عَالِمٍ یَدُلُّ عَلَی اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ لَقَدْ مَکَثَ الْقَوْمُ بَعْدَ خُرُوجِ صَالِحٍ سَبْعَهًَْ أَیَّامٍ عَلَی فَتْرَهًٍْ لَا یَعْرِفُونَ إِمَاماً غَیْرَ أَنَّهُمْ عَلَی مَا فِی أَیْدِیهِمْ مِنْ دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَلِمَتُهُمْ وَاحِدَهًٌْ فَلَمَّا ظَهَرَ صَالِحٌ (اجْتَمَعُوا عَلَیْهِ وَ إِنَّمَا مَثَلُ عَلِیٍّ (وَ الْقَائِمِ (مَثَلُ صَالِحٍ (.
امام صادق ( زید شحّام نقل میکند: امام صادق (فرمود: صالح (مدّتی از نظر قومش غایب شد. وی در روز غیبت مردی کامل و دارای شکمی هموار و اندامی زیبا و محاسنی انبوه و گونههای کم گوشت، میانه بالا و متوسط القامه بود ولی چون بهسوی قوم بازگشت تغییر کرده بود و او را نشناختند در موقع بازگشت وی قوم سه دسته گشتند: یک دسته منکر وی شدند، و دستهای به شک افتادند، و دستهی دیگر یقین داشتند که او همان صالح (پیغمبر است. صالح (چون به جانب قوم بازگشت، نخست به دستهای که دربارهی وی شک داشتند برخورد نمود و فرمود: «من صالح هستم». ولی قوم او را تکذیب نمودند و به وی دشنام دادند و آزار رساندند، و گفتند: «ما از تو به خدا پناه میبریم، صالح پیغمبر شکل تو نبود». سپس به نزد دستهی منکرین آمد. آنها نیز سخن او را نشنیدند و سخت از وی دوری گزیدند! آنگاه از پهلوی دستهی سوّم که اهل یقین بودند گذشت و به آنها گفت: «من صالح هستم». آنها گفتند: «اگر راست میگویی خبری به ما ده که بدان وسیله دربارهات شک نکنیم و بدانیم تو صالح (هستی، چرا که ما تردید نداریم که خالق متعال قادر است انسان را در هر صورتیکه میخواهد تغییر دهد»! گفت: «من همان صالح (هستم که ناقه را برای شما آوردم». گفتند: «راست گفتی منظور ما نیز پرسش از همین مطلب بود، ولی بگو بدانیم ناقه چه علایمی داشت»؟ صالح (فرمود: «علامت ناقه این بود که یک روز برای خوردن آب به آبشخور میرفت و روز دیگر آن را برای شتران دیگر میگذاشت». گفتند: «راست گفتی ما به خدا و آنچه تو از نزد او آوردی ایمان آوردیم». در اینجا خداوند فرمود: «صالح پیغمبر فرستادهای از جانب خدای خود است». اهل یقین هم گفتند: «ما هم به آنچه صالح (به خاطر آن فرستاده شده، ایمان آوردیم». ولی دستهی متکبّرین که اهل شک بودند و دستهی منکرین به آنها گفتند: «ما به آن کس که شما به وی ایمان آوردید کافر گشتیم». از امام صادق (پرسیدم: «آیا آن روز در میان قوم صالح (عالمی بود»؟ فرمود: «خدا عادلتر از این است که زمین را بدون وجود عالمی که مردم را راهنمایی کند، رها نماید». قوم بعد از بیرون رفتن صالح، هفت روز درحال فترت به سر بردند و در آن مدّت پیشوایی نمیشناختند، جز همان اندازه احکام دین خدا را که در دست داشتند. چون صالح (بهسوی آنها بازگشت به او روی گرد آمدند. این را بدانید که مثل علی (و قائم آل محمّد (مانند صالح (پیغمبر است!
امیرالمؤمنین ( أَوَّلُ عَیْنٍ نَبَعَتْ فِی الْأَرْضِ هِیَ الَّتِی فَجَّرَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِصَالِحٍ (فَقَالَ لَهَا شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ.
امام علی ( اوّلین چشمهای که در زمین جوشید، همان بود که خداوند عزّوجلّ برای صالح (روان ساخت و صالح (فرمود: لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُوم.