آیه ۸۶ - سوره اسراء

آیه وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ثُمَّ لاتَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلاً [86]

و اگر بخواهيم، آنچه را بر تو وحى فرستاده‌ايم، از يادت مى‌بريم؛ سپس كسى را نمى‌يابى كه در برابر ما، از تو دفاع‌ كند.

۱
(اسراء/ ۸۶)

الرّضا ( قَالَ الرِّضَا (لسُلَیْمَان فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْمُرِیدِ أَهُوَ الْإِرَادَهًُْ أَوْ غَیْرُهَا؟ قَالَ سُلَیْمَانُ: بَلْ هُوَ الْإِرَادَهًُْ. قَالَ الرِّضَا (: فَالْمُرِیدُ عِنْدَکُمْ مُخْتَلِفٌ إِذْ کَانَ هُوَ الْإِرَادَهًَْ. قَالَ: یَا سَیِّدِی لَیْسَ الْإِرَادَهًُْ الْمُرِیدَ. قَالَ: فَالْإِرَادَهًُْ مُحْدَثَهًٌْ وَ إِلَّا فَمَعَهُ غَیْرُهُ افْهَمْ وَ زِدْ فِی مَسْأَلَتِکَ. قَالَ: سُلَیْمَانُ فَإِنَّهَا اسْمٌ مِنْ أَسْمَائِهِ. قَالَ الرِّضَا (: هَلْ سَمَّی نَفْسَهُ بِذَلِکَ. قَالَ سُلَیْمَانُ: لَا لَمْ یُسَمِّ نَفْسَهُ بِذَلِکَ. قَالَ الرِّضَا (: فَلَیْسَ لَکَ أَنْ تُسَمِّیَهُ بِمَا لَمْ یُسَمِّ بِهِ نَفْسَهُ. قَالَ: قَدْ وَصَفَ نَفْسَهُ بِأَنَّهُ مُرِیدٌ. قَالَ الرِّضَا (: لَیْسَ صِفَتُهُ نَفْسَهُ أَنَّهُ مُرِیدٌ إِخْبَاراً عَنْ أَنَّهُ إِرَادَهًٌْ وَ لَا إِخْبَاراً عَنْ أَنَّ الْإِرَادَهًَْ اسْمٌ مِنْ أَسْمَائِهِ. قَالَ سُلَیْمَانُ: لِأَنَّ إِرَادَتَهُ عِلْمُهُ. قَالَ الرِّضَا (: یَا جَاهِلُ فَإِذَا عَلِمَ الشَّیْءَ فَقَدْ أَرَادَهُ. قَالَ سُلَیْمَانُ: أَجَلْ. قَالَ: فَإِذَا لَمْ یُرِدْهُ لَمْ یَعْلَمْهُ. قَالَ سُلَیْمَانُ: أَجَلْ. قَالَ: مِنْ أَیْنَ قُلْتَ ذَاکَ وَ مَا الدَّلِیلُ عَلَی أَنَّ إِرَادَتَهُ عِلْمُهُ وَ قَدْ یَعْلَمُ مَا لَا یُرِیدُهُ أَبَداً وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عزّوجلّ وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ فَهُوَ یَعْلَمُ کَیْفَ یَذْهَبُ بِهِ وَ لَا یَذْهَبُ بِهِ أَبَداً. قَالَ سُلَیْمَانُ: لِأَنَّهُ قَدْ فَرَغَ مِنَ الْأَمْرِ فَلَیْسَ یَزِیدُ فِیهِ شَیْئاً. قَالَ الرِّضَا (: هَذَا قَوْلُ الْیَهُودِ فَکَیْفَ قَالَ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ. قَالَ سُلَیْمَانُ: إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ أَنَّهُ قَادِرٌ عَلَیْهِ. قَالَ: أَفَیَعِدُ مَا لَا یَفِی بِهِ فَکَیْفَ؟ قَالَ: یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ وَ قَالَ عزّوجلّ یَمْحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ وَ قَدْ فَرَغَ مِنَ الْأَمْرِ فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً ... ثُمَّ قَالَ سُلَیْمَانُ: فَإِنَّ الْإِرَادَهًَْ الْقُدْرَهًُْ. قَالَ الرِّضَا (:وَ هُوَ عزّوجلّ یَقْدِرُ عَلَی مَا لَا یُرِیدُهُ أَبَداً وَ لَا بُدَّ مِنْ ذَلِکَ لِأَنَّهُ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ فَلَوْ کَانَتِ الْإِرَادَةُ هِیَ الْقُدْرَةَ کَانَ قَدْ أَرَادَ أَنْ یَذْهَبَ بِهِ لِقُدْرَتِهِ فَانْقَطَعَ سُلَیْمَانُ قَالَ الْمَأْمُونُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا سُلَیْمَانُ هَذَا أَعْلَمُ هَاشِمِیٍّ ثُمَّ تَفَرَّقَ الْقَوْمُ.

امام رضا (علیه السلام)- حضرت (علیه السلام) فرمود: «بگو ببینم، آیا مرید همان اراده است یا غیر اراده است»؟ سلیمان گفت: «مرید همان اراده است». فرمود: «پس بنا به عقیده شما مرید نیز مختلف است، چون او خود اراده است». سلیمان که باز فرو مانده بود گفت: «نه، سرورم! اراده، مرید نیست». حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: «پس اراده محدث است نه قدیم، وگرنه لازم می‌آید با او دیگری باشد. درست توجه کن و سخن خود را ادامه بده». سلیمان گفت: «اراده اسمی است از اسمای خدا». حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: «آیا این نام را خودش برای خویش گذاشته»؟ سلیمان گفت: «نه، به این نام خود را ننامیده است». فرمود: «پس تو می‌توانی اسمی که خودش نگذاشته به او نسبت دهی». سلیمان گفت: «خویشتن را به این توصیف نموده که مرید است». حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: «اینکه خود را توصیف نموده مرید است، دلیل نمی‌شود که منظورش این باشد که اراده است یا منظورش این باشد که اراده، اسمی از اسم‌های اوست». سلیمان گفت: «اراده خدا، علم خدا است». حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: «نادان! پس وقتی چیزی را دانست، آن را اراده کرده است». گفت: «آری». فرمود: «پس وقتی چیزی را اراده نکرد، آن را نمی‌داند»؟. سلیمان گفت: «همین طور است». فرمود: «از کجا چنین ادعایی را می‌کنی؟! و چه دلیل داری که اراده خدا، علم اوست، با اینکه خداوند چیزهایی را می‌داند که هرگز اراده آنها را نخواهد کرد. دلیل این مطلب این آیه قرآن است: وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ، خداوند می‌داند چگونه وحی را از میان ببرد، ولی هرگز نبرده است». سلیمان گفت: «چون کار را تمام کرده و فارغ شده، چیزی اضافه نخواهد کرد». امام رضا (علیه السلام) فرمود: «این عقیده‌ی یهودیان است. اگر چنین عقیده‌ای صحیح باشد، چگونه در قرآن می‌فرماید: مرا بخوانید تا [دعای] شما را بپذیرم! (غافر/۶۰)». سلیمان گفت: «منظورش این است که قادر به این کار است». فرمود: «پس وعده می‌دهد، ولی وفا نمی‌کند. پس چگونه می‌فرماید: او هرچه بخواهد در آفرینش می‌افزاید. (فاطر/۱) و آن جناب عزّوجلّ فرموده: خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات می‌کند و «امّ الکتاب» [لوح محفوظ] نزد اوست! (رعد/۳۹) با اینکه کار را تمام کرده باشد این آیات دیگر معنی ندارد». سلیمان در جواب فرو ماند. ... سلیمان گفت: «اراده همان قدرت است». حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: «خداوند قدرت دارد بر چیزی که هرگز اراده آن را نکرده است. باید هم چنین باشد، زیرا می‌فرماید: وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ، اگر اراده همان قدرت باشد، پس باید اراده‌ی از بین بردن وحی را نموده باشد، چون قدرت از بین بردن آن را دارد». سلیمان نتوانست حرفی بزند. مأمون گفت: «سلیمان! این آقا داناترین فرد بنی هاشم است». بعد مجلس به هم خورد و متفرق شدند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۸، ص۳۴۴
بحارالأنوار، ج۱۰، ص۳۳۶/ التوحید، ص۴۵۴/ عیون أخبارالرضا (ج۱، ص۱۹۰/ نورالثقلین؛ «ثم قال سلیمان فان الارادهًْ ... ثم تفرق القوم» محذوف
۲
(اسراء/ ۸۶)

الرّسول ( عَنِ ابْنِ‌عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ: قَدِمَ وَفْدُ الْیَمَنِ عَلَی رَسُولِ اللهُ (فَقَالُوا: أَبَیْتَ اللَّعْنَ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (: سُبْحانَ اللَّهِ، إِنَّمَا یُقَالُ هَذَا لِلْمَلِکِ وَ لَسْتُ مَلِکاً، أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ (فَقالُوا: إِنَّا لَا نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ. قال (: فَأَنَا أَبُو الْقَاسِمِ. فَقالُوا: یَا أَبَا الْقَاسِمِ، إِنَّا قَدْ خَبَأْنَا لَکَ خَبِیئاً. فَقَالَ: سُبْحانَ اللَّهِ، إِنَّمَا یُفْعَلُ هَذَا بِالْکَاهِنِ، وَ الْکَاهِنُ وَ الْمُتَکَهِّنُ وَ الْکِهَانَهًُْ فِی النَّارِ. فَقَالَ لَهُ أَحَدُهُمْ: فَمَنْ یَشْهَدُ لَکَ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ (؟ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَی حَفْنَهًِْ حَصاً فَأَخَذَهَا فَقَالَ: هَذَا یَشْهَدُ أَنِّی رَسُولُ اللهِ (فَسَبَّحْنَ فِی یَدِهِ فَقُلْنَ: نَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ (فَقَالُوا لَهُ: أَسْمِعْنَا بَعْضَ مَا أُنْزِلَ عَلَیْکَ. فَقَرَأَ وَ الصَّافَّاتِ صَفّاً حَتَّی انْتَهَی إِلَی قَوْلِهِ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ فَإِنَّهُ لَسَاکِنٌ مَا یَنبِضُ مِنْهُ عِرْقٌ وَ إِنَّ دُمُوعَهُ لَتَسْبِقُهُ إِلَی لِحْیَتِهِ، فَقَالُوا لَهُ: إِنَّا نَرَاکَ تَبْکِی، أَ مِنْ خَوْفِ الَّذِی بَعَثَکَ تَبْکِی؟ قَالَ: بَلْ مِنْ خَوْفِ الَّذِی بَعَثَنِی أَبْکِی، إِنَّهُ بَعَثَنِی عَلَی طَرِیقٍ مِثْلِ حَدِّ السَّیْفِ، إِنْ زُغْتُ عَنْهُ هَلَکْتُ. ثُمَّ قَرَأَ وَ لَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکِیلاً.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- از ابن‌عباس (رحمة الله علیه) روایت است: هیئتی از یمن نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفتند: «از لعن و نفرین به دور باشی». پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «سبحان الله! این کلام را به پادشاهان می‌گویند و من پادشاه نیستم، من محمّدبن‌عبدالله هستم». گفتند: «ما نمی‌توانیم تو را به نامت صدا کنیم». پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «من ابوالقاسم هستم». گفتند: «ای ابوالقاسم! ما برای تو چیزی را مخفی‌کرده‌ایم. [تا بگویی که آن چیست]». پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «سبحان الله! این کارها را برای کاهنان انجام می‌دهند، کاهن و پیشگو و رمّال همگی، جایگاهشان در آتش است». یکی از آن‌ها به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «چه کسی شهادت می‌دهد که تو رسول خدا هستی»؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست بر زمین برد و مشتی ریگ برداشت و فرمود: «این‌ها گواهی می‌دهند من پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هستم، ریگ‌ها در دست او ذکر و تسبیح را آغاز کردند». و گفتند: «گواهی می‌دهیم تو پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هستی». گفتند: «یکی از آن سخنان را که بر تو نازل می‌شود برایمان بخوان». پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواند: «وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا ... شِهابٌ ثاقِبٌ (صافات/۱۰۱) پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنان آرام و بی‌حرکت بود که حتّی نبضش هم نمی‌زد و اشک‌هایش [آرام‌آرام] بر روی صورت می‌ریخت، پرسیدند: «تو را گریان می‌بینیم! آیا از ترس آنکه تو را مبعوث کرده می‌گریی»؟ فرمود: «البتّه که از ترس آنکه مرا مبعوث کرده است می‌گریم، او مرا بر راهی چون لبه‌ی تیغ فرستاده که اگر ذرّه‌ای از آن منحرف شوم، هلاک خواهم شد. پس خواند: وَ لَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلًا.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۸، ص۳۴۶
البرهان
بیشتر