آیه ۴۰ - سوره توبه

آیه إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ‌ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ‌ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللهُ‌ سَكينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللهِ ‌ هِيَ الْعُلْيا وَ اللهُ‌ عَزيزٌ حَكيمٌ [40]

اگر او (پيامبر) را يارى نكنيد، خداوند او را [در سخت‌ترين لحظات] يارى كرد آن‌هنگام كه كافران او را [از مكّه] بيرون كردند، درحالى‌كه يكى از دو نفر بود [و يك‌نفر بيشتر همراه نداشت] درآن‌هنگام كه آن دو در غار بودند و او به هم‌سفر خود مى‌گفت: «غم مخور، خدا با ماست». آنگاه، خداوند آرامش خود را بر او فرستاد و با لشكرهايى كه مشاهده نمى‌كرديد، او را تأييد نمود و گفتار [و خواسته‌ی] كافران را پايين‌تر قرار داد [و آن‌ها را با شكست مواجه ساخت] و تنها سخن خدا [و آيين او] برتر [و پيروز] است و خداوند توانا و حكيم است.

آن‌هنگام که کافران او را [از مکّه] بیرون کردند، درحالی‌که یکی از دو نفر بود [و یک‌نفر بیشتر همراه نداشت] درآن‌هنگام که آن دو در غار بودند و او به هم‌سفر خود می‌گفت: «غم مخور، خدا با ماست»

۱ -۱
(توبه/ ۴۰)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ لَئِنْ کَانَ یُوسُفُ (علیه السلام) أُلْقِیَ فِی الْجُبِّ فَلَقَدْ حَبَسَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) نَفْسَهُ مَخَافَهًَْ عَدُوِّهِ فِی الْغَارِ حَتَّی قَالَ لِصَاحِبِهِ لاتَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنا وَ مَدَحَهُ اللَّهُ بِذَلِکَ فِی کِتَابِهِ.

امام علی (علیه السلام)- اگر حضرت یوسف (علیه السلام) در چاه انداخته شد، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) خود را از ترس دشمن در غار حبس کرد و حتی به همراه خود فرمود: لا تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنا و خداوند بدین خاطر حضرت را در کتابش ستود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۵۶
بحار الأنوار، ج۱۰، ص۳۳/ بحار الأنوار، ج۱۷، ص۲۸۰/ نور الثقلین
۱ -۲
(توبه/ ۴۰)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- الْخَرَائِجُ وَ الْجَرَائِحُ مِنْ مُعْجِزَاتِهِ (صلی الله علیه و آله) أنَّهُ لَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَهًُْ الَّتِی خَرَجَ فِیهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِلَی الْغَارِ کَانَتْ قُرَیْشٌ اخْتَارَتْ مِنْ کُلِّ بَطْنٍ مِنْهُمْ رَجُلًا لِیَقْتُلُوا مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) ... فَلَمَّا طَلَعَ الْفَجْرُ تَوَاثَبُوا إِلَی الدَّارِ وَ هُمْ یَظُنُّونَ أَنِّی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) فَوَثَبْتُ فِی وُجُوهِهِمْ وَ صِحْتُ بِهِمْ فَقَالُوا عَلِیٌّ قُلْتُ نَعَمْ قَالُوا وَ أَیْنَ مُحَمَّدٌ قُلْتُ خَرَجَ مِنْ بَلَدِکُمْ قَالُوا إِلَی أَیْنَ خَرَجَ قُلْتُ اللَّهُ أَعْلَمُ فَتَرَکُونِی وَ خَرَجُوا فَاسْتَقْبَلَهُمْ أَبُوکُرْزٍ الْخُزَاعِیُّ وَ کَانَ عَالِماً بِقَصَصِ الْآثَارِ فَقَالُوا یَا أَبَاکُرْزِ الْیَوْمَ نُحِبُّ أَنْ تُسَاعِدَنَا فِی قَصَصِ أَثَرِ مُحَمَّدٍ فَقَدْ خَرَجَ‌عَنِ الْبَلَدِ فَوَقَفَ عَلَی بَابِ الدَّارِ فَنَظَرَ إِلَی أَثَرِ رِجْلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) ... فَمَضَی عَلَی ذَلِکَ إِلَی الْغَارِ فَانْقَطَعَ عَنْهُ الْأَثَر ... فَقَالَ مَا جَازَ مُحَمَّدٌ هَذَا الْمَوْضِعَ وَ لَا مَنْ مَعَهُ إِمَّا أَنْ یَکُونَا صَعِدَا إِلَی السَّمَاءِ أَوْ نَزَلَا فِی الْأَرْضِ فَإِنَّ بَابَ هَذَا الْغَارِ کَمَا تَرَوْنَ عَلَیْهِ نَسْجُ الْعَنْکَبُوتِ وَ الْقَبْجَهًُْ حَاضِنَهًٌْ عَلَی بِیضِهَا بِبَابِ الْغَارِ فَلَمْ یَدْخُلُوا الْغَارَ وَ تَفَرَّقُوا فِی الْجَبَلِ یَطْلُبُونَهُ وَ مِنْهَا أَنَّ أَبَابَکْرٍ اضْطَرَبَ فِی الْغَارِ اضْطِرَاباً شَدِیداً خَوْفاً مِنْ قُرَیْشٍ فَأَرَادَ الْخُرُوجَ إِلَیْهِمْ فَقَعَدَ وَاحِدٌ مِنْ قُرَیْشٍ مُسْتَقْبِلَ الْغَارِ یَبُولُ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ هَذَا قَدْ رَآنَا قَالَ کَلَّا لَوْ رَآنَا مَا اسْتَقْبَلَنَا بِعَوْرَتِهِ وَ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) لَا تَخَفْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا لَنْ یَصِلُوا إِلَیْنَا فَلَمْ یَسْکُنِ اضْطِرَابُهُ فَلَمَّا رَأَی (صلی الله علیه و آله) ذَلِکَ مِنْهُ رَفَسَ ظَهْرَ الْغَارِ فَانْفَتَحَ مِنْهُ بَابٌ إِلَی بَحْرٍ وَ سَفِینَهًٍْ فَقَالَ لَهُ اسْکُنْ الْآنَ فَإِنَّهُمْ إِنْ دَخَلُوا مِنْ بَابِ الْغَارِ خَرَجْنَا مِنْ هَذَا الْبَابِ وَ رَکِبْنَا السَّفِینَهًَْ فَسَکَنَ عِنْدَ ذَلِک.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- در الخرائج و الجرائح از معجزه‌های رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است که امام علی (علیه السلام) فرمود: آن شب که پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌خواست از مکّه خارج شود، قریش پانزده نفر از پانزده قبیله انتخاب کرده بودند تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به قتل برسانند. ... هنگامی‌که صبح دمید قریش به خانه ریختند و خیال کردند که من، محمّد (صلی الله علیه و آله) هستم. برخاستم، گفتند: «علی! تو هستی»؟ گفتم: «بلی». پرسیدند: «محمّد کجا رفت»؟ گفتم: «خدا می‌داند». بیرون رفتند و ابو کرز خزاعی را آوردند تا ردیابی کند. او آمد در خانه ایستاد نگاه کرد بر اثر پای محمّد (صلی الله علیه و آله) ... با ردّ پا رفت تا به در غار رسید. ردّ پا تمام شد. ... گفت: محمّد و همراهش به غار نرفته‌اند، یا به آسمان صعود کرده‌اند و یا به زمین فرو رفته‌اند! چون تار عنکبوت سالم است و تخم کبوتر سر جای خودش قرار دارد. دراین‌هنگام متفرّق شدند و در کوه به‌دنبال او گشتند. ابوبکر در غار مضطرب شد و ترسید. خواست بیرون برود که یکی از قریشیان جلو غار آمد و بول کرد. ابوبکر گفت: «این شخص ما را دید». حضرت (علیه السلام) فرمود: «اگر ما را دیده بود، هنگام بول، روی خود را به‌طرف ما برنمی‌گرداند. هان! نترس خدا با ماست، آن‌ها به ما دسترسی پیدا نمی‌کنند». امّا باز هم اضطراب ابوبکر تمام نشد. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) وضع او را چنین دید، پای مبارک را به دیواره‌ی غار زد، دری به طرف دریا باز شد و یک کشتی در آنجا آماده بود. سپس فرمود: «دیگر آرام باش، اگر وارد غار شوند از این در خارج شده و سوار کشتی می‌شویم». ابوبکر آرام شد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۵۸
بحار الأنوار، ج۱۹، ص۷۲
۱ -۳
(توبه/ ۴۰)

الصّادق (علیه السلام)- أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَمَّا خَرَجَ مِنَ الْغَارِ مُتَوَجِّهاً إِلَی الْمَدِینَهًِْ وَ قَدْ کَانَتْ قُرَیْشٌ جَعَلَتْ لِمَنْ أَخَذَهُ مِائَهًًْ مِنَ الْإِبِلِ فَخَرَجَ سُرَاقَهًُْ بْنُ مَالِکِ بْنِ جُعْشُمٍ فِیمَنْ یَطْلُبُ فَلَحِقَ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) اللَّهُمَّ اکْفِنِی شَرَّ سُرَاقَهًَْ بِمَا شِئْتَ فَسَاخَتْ قَوَائِمُ فَرَسِهِ فَثَنَی رِجْلَهُ ثُمَّ اشْتَدَّ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی عَلِمْتُ أَنَّ الَّذِی أَصَابَ قَوَائِمَ فَرَسِی إِنَّمَا هُوَ مِنْ قِبَلِکَ فَادْعُ اللَّهَ أَنْ یُطْلِقَ لِی فَرَسِی فَلَعَمْرِی إِنْ لَمْ یُصِبْکُمْ مِنِّی خَیْرٌ لَمْ یُصِبْکُمْ مِنِّی شَرٌّ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَأَطْلَقَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ فَرَسَهُ فَعَادَ فِی طَلَبِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حَتَّی فَعَلَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ کُلَّ ذَلِکَ یَدْعُو رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَتَأْخُذُ الْأَرْضُ قَوَائِمَ فَرَسِهِ فَلَمَّا أَطْلَقَهُ فِی الثَّالِثَهًِْ قَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ إِبِلِی بَیْنَ یَدَیْکَ فِیهَا غُلَامِی فَإِنِ احْتَجْتَ إِلَی ظَهْرٍ أَوْ لَبَنٍ فَخُذْ مِنْهُ وَ هَذَا سَهْمٌ مِنْ کِنَانَتِی عَلَامَهًًْ وَ أَنَا أَرْجِعُ فَأَرُدُّ عَنْکَ الطَّلَبَ فَقَالَ لَا حَاجَهًَْ لَنَا فِیمَا عِنْدَکَ.

امام صادق (علیه السلام)- همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنگامی‌که غار را به‌سوی مدینه ترک کرد و قریش صد شتر جایزه برای کسی‌که او را بگیرد، تعیین کرده بود. سراقهًْ‌بن‌مالک‌بن‌جُعثم همراه کسانی‌که برای یافتن رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) خارج شدند، بیرون آمد. او به رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) رسید. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدایا! شرّ سراقه را به هر وسیله‌ای که می‌خواهی، از من دور ساز». ناگهان دست و پای مادیانش در شن فرو رفت و از حرکت ایستاد. سراقه گفت: «ای محمّد! من می‌دانم که آنچه دست و پای مادیانم دچار آن شد، از سوی توست، از خدا بخواه که مادیانم را به حرکت در بیاورد. قسم به جانم، اگر خیری از من به شما نرسد، لااقل شرّی نیز از من به شما نخواهد رسید». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دعا کرد و خدای عزّوجلّ مادیانش را آزاد ساخت. ولی باز هم به‌دنبال رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به راه افتاد تا اینکه این‌کار را سه بار انجام داد و در هربار که زمین دست و پای مادیانش را در خود فرو می‌برد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دعا می‌کرد. هنگامی‌که در مرتبه‌ی سوّم، او را آزاد ساخت، گفت: «ای محمّد! شتران و غلام من در اختیار شماست. اگر به مرکوب یا شتری نیازمند شدی از آن بردار و این تیر از تیردانم را به شما می‌دهم تا نشانه‌ای باشد و من بر می‌گردم و از تعقیب تو جلوگیری می‌کنم». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «به آنچه نزد شماست نیازی نداریم».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۵۸
الکافی، ج۸، ص۲۶۳ / البرهان
۱ -۴
(توبه/ ۴۰)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- فِی کِتَابِ الِاحْتِجَاجِ لِلطَّبْرِسِیِّ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) حَدِیثٌ طَوِیلٌ یَقُولُ فِیهِ لِلْقَوْمِ بَعْدَ مَوْتِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ: نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ کَانَ یَبْعَثُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الطَّعَامَ وَ هُوَ فِی الْغَارِ وَ یُخْبِرُهُ بِالْأَخْبَارِ غَیْرِی؟ قَالُوا لا.

امام علی (علیه السلام)- در کتاب الاحتجاج طبرسی حدیثی طولانی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل کرده است که بعد از مرگ عمربن‌خطاب به مردم می‌فرماید: «شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در غار؛ آذوقه فرستاده و از اخبار باخبرش ساخته باشد»؟ گفتند: «نه».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۰
بحار الأنوار، ج۳۱، ص۴۳۳/ نور الثقلین
۱ -۵
(توبه/ ۴۰)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَنَامَنِی عَلَی فِرَاشِهِ حَیْثُ ذَهَبَ إِلَی الْغَارِ وَ سَجَّانِی بِبُرْدِهِ فَلَمَّا جَاءَ الْمُشْرِکُونَ ظَنُّونِی مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) فَأَیْقَظُونِی وَ قَالُوا مَا فَعَلَ صَاحِبُکَ فَقُلْتُ ذَهَبَ فِی حَاجَتِهِ فَقَالُوا لَوْ کَانَ هَرَبَ لَهَرَبَ هَذَا مَعَه.

امام علی (علیه السلام)- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چون به غار ثور رفت مرا در جای خود خواباند و با پتوی خود پوشاند چون مشرکان به خانه‌ی او آمدند گمان بردند من محمّد (صلی الله علیه و آله) هستم. مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: «رفیقت چه شد»؟ گفتم: «دنبال کاری رفت». گفتند: «اگر گریخته بود این علی هم با او گریخته بود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۰
الخصال، ج۲، ص۵۷۲/ نور الثقلین
۱ -۶
(توبه/ ۴۰)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَنْ ابْنِ‌مَسْعُودٍ قَالَ احْتَجُّوا فِی مَسْجِدِ الْکُوفَهًِْ فَقَالُوا مَا بَالُ أَمِیرِ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) لَمْ یُنَازِعِ الثَّلَاثَهًَْ کَمَا نَازَعَ طَلْحَهًَْ وَ الزُّبَیْرَ وَ عَائِشَهًَْ وَ مُعَاوِیَهًَْ فَبَلَغَ ذَلِکَ عَلِیّاً (علیه السلام) فَأَمَرَ أَنْ یُنَادَی بِ الصَّلَاهًَْ جَامِعَهًًْ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ بَلَغَنِی عَنْکُمْ کَذَا وَ کَذَا قَالُوا صَدَقَ أَمِیرُ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) قَدْ قُلْنَا ذَلِکَ قَالَ فَإِنَّ لِی بِسُنَّهًِْ الْأَنْبِیَاءِ أُسْوَهًًْ فِیمَا فَعَلْتُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ فِی کِتَابِهِ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ یَا أَمِیرَ‌الْمُؤْمِنِینَ قَالَ أَوَّلُهُمْ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) ... وَ لِی بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) أُسْوَهًٌْ حِینَ فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ وَ لَحِقَ بِالْغَارِ مِنْ خَوْفِهِمْ وَ أَنَامَنِی عَلَی فِرَاشِهِ فَإِنْ قُلْتُمْ فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ لِغَیْرِ خَوْفٍ مِنْهُمْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ خَافَهُمْ وَ أَنَامَنِی عَلَی فِرَاشِهِ وَ لَحِقَ هُوَ بِالْغَارِ مِنْ خَوْفِهِمْ فَالْوَصِیُّ أَعْذَر.

امام علی (علیه السلام)- ابن مسعود نقل می‌کند: مردم در مسجد کوفه با هم مباحثه و مجادله می‌کردند و می‌گفتند: «چرا امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آن سه‌نفر جنگ و منازعه نکرد، آنگونه که با طلحه و زبیر و عایشه و معاویه جنگید»؟ این خبر به امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید. امر فرمود منادی ندا کرده و بگوید برای نماز در مسجد گرد هم آیید. وقتی مردم جمع شدند، حضرت بالای منبر رفت و حمد خدا و ثنای الهی را به‌جای آورد، سپس فرمود: «ای مردم! از شما خبر به من رسیده است که چنین‌وچنان گفته‌اید»؟ مردم گفتند: «یا امیرالمؤمنین! بلی ما چنین گفته‌ایم». حضرت فرمود: «من در آنچه به‌جای آورده‌ام از سنّت انبیاء (پیروی کرده‌ام، خدای عزّوجلّ در قرآن می‌فرماید: مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود. (احزاب/۲۱) گفتند: «یا امیرالمؤمنین (علیه السلام)، آن انبیایی که شما از ایشان در کردارتان تبعیّت نموده‌اید کدام انبیاء هستند»؟ حضرت فرمود: «اوّل ایشان جناب ابراهیم (علیه السلام) است ... تا آنجا که فرمود: برای من در محمّد (صلی الله علیه و آله) روش نیکویی است درآن‌هنگام که از دست قومش فرار کرد و از ترس آن‌ها به غار رفت و مرا در بستر خودش خوابانید ... اگر بگویید جناب ابراهیم (علیه السلام) بدون اینکه بلایی از قومش به او برسد از ایشان دوری گزید، کافر شده‌اید و اگر بگویید به خاطر بلایی که از جانب آن‌ها به حضرتش رسید از آن‌ها دوری جست، می‌گویم وصیّ پیغمبر سزاوارتر است به اینکه به خاطر بلایی که از جانب دیگران به وی رسیده است، از آن‌ها دوری گزیند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۰
علل الشرایع، ج۱، ص۱۴۸/ نور الثقلین
۱ -۷
(توبه/ ۴۰)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ خَالِدِ‌بْنِ‌نَجِیجٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ سَمَّی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَبَابَکْرٍ الصِّدِّیقَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَکَیْفَ قَالَ حِینَ کَانَ مَعَهُ فِی الْغَارِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنِّی لَأَرَی سَفِینَهًَْ جَعْفَرِ‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ تَضْطَرِبُ فِی الْبَحْرِ ضَالَّهًًْ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ إِنَّکَ لَتَرَاهَا قَالَ نَعَمْ قَالَ فَتَقْدِرُ أَنْ تُرِیَنِیهَا قَالَ ادْنُ مِنِّی قَالَ فَدَنَا مِنْهُ فَمَسَحَ عَلَی عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ انْظُرْ فَنَظَرَ أَبُوبَکْرٍ فَرَأَی السَّفِینَهًَْ وَ هِیَ تَضْطَرِبُ فِی الْبَحْرِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَی قُصُورِ أَهْلِ الْمَدِینَهًِْ فَقَالَ فِی نَفْسِهِ الْآنَ صَدَّقْتُ أَنَّکَ سَاحِرٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الصِّدِّیقُ أَنْتَ.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- خالدبن‌نجیح گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «فدایت شوم! آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابوبکر را صدّیق نامیده است»؟ فرمود: «آری»! عرض کرد: «چطور»؟ فرمود: «آنگاه که همراه او در غار بود حضرت فرمود: «من کشتی جعفربن‌ابیطالب را می‌بینم که در دریا راه را گم کرده و مضطرب است». ابوبکر گفت: «ای رسول خدا! تو آن را می‌بینی»؟ فرمود: «آری». گفت: «می‌توانی آن را به من نشان دهی»؟ فرمود: «نزدیک من بیا». امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ابوبکر نزد آن حضرت آمد و حضرت دست بر چشمان او کشید و فرمود: «نگاه کن». ابوبکر نگاه کرد و کشتی را دید که در دریا مضطرب است. سپس خانه‌های اهل مدینه را دید، پیش خود گفت: «الان تصدیق می‌کنم که تو ساحری»!! حضرت فرمود: «تو صدّیق هستی»!

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۰
بحار الأنوار، ج۱۰۹، ص۱۸/ القمی، ج۱، ص۲۹۰/ البرهان/ نور الثقلین
۱ -۸
(توبه/ ۴۰)

الباقر (علیه السلام)- إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَقْبَلَ یَقُولُ لِأَبِی بَکْرٍ فِی الْغَارِ اسْکُنْ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَنَا وَ قَدْ أَخَذَتْهُ الرِّعْدَهًُْ وَ هُوَ لَا یَسْکُنُ فَلَمَّا رَأَی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حَالَهُ قَالَ لَهُ تُرِیدُ أَنْ أُرِیَکَ أَصْحَابِی مِنَ الْأَنْصَارِ فِی مَجَالِسِهِمْ یَتَحَدَّثُونَ فَأُرِیَکَ جَعْفَراً وَ أَصْحَابَهُ فِی الْبَحْرِ یَغُوصُونَ قَال نَعَمْ فَمَسَحَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِیَدِهِ عَلَی وَجْهِهِ فَنَظَرَ إِلَی الْأَنْصَارِ یَتَحَدَّثُونَ وَ نَظَرَ إِلَی جَعْفَرٍ وَ أَصْحَابِهِ فِی الْبَحْرِ یَغُوصُونَ فَأَضْمَرَ تِلْکَ السَّاعَهًَْ أَنَّهُ سَاحِرٌ.

امام باقر (علیه السلام)- یوسف‌بن‌صهیب از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، در غار به ابوبکر رو کرد و به او فرمود: إِنَّ اللهَ مَعَنا امّا ابوبکر دچار لرزش شده بود و آرام نمی‌گرفت. هنگامی‌که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حال او را دید، فرمود: «آیا می‌خواهی اصحابم را از انصار (اصحابم انصاری‌ام) به تو نشان دهم که در مجالس خود مشغول سخن گفتن هستند و جعفر و اصحابش را به تو نشان بدهم درحالی‌که در دریا فرو می‌روند»؟ گفت: «بلی»! رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، دستش را روی چهره ابوبکر کشید و او به انصار نگاه کرد درحالی‌که در مجالس خویش درحال گفتگو بودند و به جعفر و اصحابش نگاه کرد درحالی‌که در دریا فرو می‌رفتند. پس در آن ساعت با خود گفت که او (پیامبر) ساحر است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۲
الکافی، ج۸، ص۲۶۲/ البرهان
۱ -۹
(توبه/ ۴۰)

الباقر (علیه السلام)- لَمَّا صَعِدَ رَسُولُ‌اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْغَارَ طَلَبَهُ عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) وَ خَشِیَ أَنْ یَغْتَالَهُ الْمُشْرِکُونَ وَ کَانَ رَسُولُ‌اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَلَی حِرَا وَ عَلِیٌّ (علیه السلام) عَلَی ثَبِیرٍ فَبَصُرَ بِهِ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ مَا لَکَ یَا عَلِیُّ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی خَشِیتُ أَنْ یَغْتَالَکَ الْمُشْرِکُونَ فَطَلَبْتُکَ فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) نَاوِلْنِی یَدَکَ یَا عَلِیُّ فَرَجَفَ الْجَبَلُ حَتَّی خَطَا بِرِجْلِهِ إِلَی الْجَبَلِ الْآخَرِ ثُمَّ رَجَعَ الْجَبَلُ إِلَی قَرَارِهِ.

امام باقر (علیه السلام)- هنگامی‌که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به درون غار رفت، علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) به‌دنبال او رفت و ترسید مشرکان او را بکشند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حراء و علی (علیه السلام) در ثَبیر بود. وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را دید، به او فرمود: «تو را چه شده است، ای علی»؟ گفت: «پدر و مادرم فدایت شوند، ترسیدم مشرکان تو را بکشند، و به‌دنبال تو افتادم». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «دستت را به من بده، ای علی»! پس کوه به لرزش درآمد تا اینکه به کوه دیگر رسید. و سپس کوه به جای قبلی‌اش برگشت.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۲
بصایرالدرجات، ج۱، ص۴۰۷ / البرهان
۱ -۱۰
(توبه/ ۴۰)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ (علیه السلام) عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدٍ بْنِ‌عَلِیٍّ الْبَاقِرِ (علیه السلام) عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا لَقَّنَهُ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ (رحمة الله علیه) رِسَالَهًَْ جَدِّهِ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) إِلَی ابْنِهِ الْبَاقِرِ (علیه السلام) قَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیه السلام): یَا جَابِرُ أَ کُنْتَ شَاهِداً حَدِیثَ جَدِّی رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) یَوْمَ الْغَارِ؟ قَالَ جَابِرُ (رحمة الله علیه): لَا، یَابْنَ رَسُولِ اللهِ. قَالَ: إِذَنْ أُحَدِّثُکَ یَا جَابِرُ قَالَ: حَدِّثْنِی جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَدْ سَمِعْتُهُ مِنْ جَدِّکَ (صلی الله علیه و آله). فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) لَمَّا هَرَبَ إِلَی الْغَارِ مِنْ مُشْرِکِی قُرَیْشٍ حِینَ کَبَسُوا دَارَهُ لِقَتْلِهِ وَ قَالُوا: اقْصِدُوا فِرَاشَهُ حَتَّی نَقْتُلَهُ فِیهِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): أَخِی إِنَّ مُشْرِکِی قُرَیْشٍ یَکْبِسُونِّی فِی هَذِهِ اللَّیْلَهًِْ وَ یَقْصِدُونَ فِرَاشِی فَمَا أَنْتَ صَانِعٌ یَا عَلِیُّ؟ قَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): أَنَا - یَا رَسُولَ اللهِ - أَضْطَجِعُ فِی فِرَاشِکَ وَ تَکُونُ خَدِیجَهًُْ فِی مَوْضِعٍ مِنَ الدَّارِ، وَ اخْرُجْ وَ اسْتَصْحِبِ اللَّهَ حَیْثُ تَأْمَنُ عَلَی نَفْسِکَ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): فَدَیْتُکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَخْرِجْ لِی نَاقَتِیَ الْعَضْبَاءَ حَتَّی أَرْکَبَهَا وَ أَخْرُجَ إِلَی اللَّهِ هَارِباً مِنْ مُشْرِکِی قُرَیْشٍ وَ افْعَلْ بِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ، وَ اللَّهُ خَلِیفَتِی عَلَیْکَ وَ عَلَی خَدِیجَهًَْ. فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ رَکِبَ النَّاقَهًَْ وَ سَارَ وَ تَلَقَّاهُ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَصْحَبَکَ فِی مَسِیرِکَ وَ فِی الْغَارِ الَّذِی تَدْخُلُهُ وَ أَرْجِعَ مَعَکَ إِلَی الْمَدِینَهًِْ إِلَی أَنْ تُنِیخَ نَاقَتَکَ بِبَابِ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ. فَسَارَ (صلی الله علیه و آله) فَتَلَقَّاهُ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ لَهُ: یَا رَسُولَ الله أَصْحَبُکَ؟ قَالَ: وَیْحَکَ یَا أَبَا بَکْرٍ مَا أُرِیدُ أَنْ یَشْعُرَ بِی أَحَدٌ. فَقَالَ: فَأَخْشَی یَا رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَنْ یَسْتَحْلِفَنِی الْمُشْرِکُونَ عَلَی لِقَائِی إِیَّاکَ وَ لَا أَجِدَ بُدّاً مِنْ صِدْقِهِمْ. فَقَالَ لَهُ (علیه السلام): وَیْحَکَ یَا أَبَا بَکْرٍ أَ وَ کُنْتَ فَاعِلًا ذَلِکَ؟ فَقَالَ: إِی وَ اللَّهِ لِئَلَّا أُقْتَلَ أَوْ أَحْلِفَ فَأَحْنَثَ. فَقَالَ (صلی الله علیه و آله): وَیْحَکَ یَا أَبَا بَکْرٍ فَمَا صُحْبَتُکَ إِیَّایَ بِنَافِعَتِکَ، فَقَالَ لَهُ أَبُوبَکْرٍ: وَ لَکِنَّکَ تَسْتَغِشُّنِی وَ تَخْشَی أَنْ أُنْذِرَ بِکَ الْمُشْرِکِینَ. فَقَالَ لَهُ (علیه السلام): سِرْ إِذَا شِئْتَ. فَتَلَقَّاهُ الْغَارَ فَنَزَلَ عَنْ نَاقَتِهِ الْعَضْبَاءِ وَ أَبْرَکَهَا بِبَابِ الْغَارِ وَ دَخَلَ وَ مَعَهُ جَبْرَئِیلُ وَ أَبُو بَکْرٍ. وَ قَامَتْ خَدِیجَهًُْ فِی جَانِبِ الدَّارِ بَاکِیَهًًْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ اضْطَجَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) عَلَی فِرَاشِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لِیَفْدِیَهُ بِنَفْسِهِ وَ وَافَی الْمُشْرِکُونَ الدَّارَ لَیْلًا فَتَسَاوَرُوا عَلَیْهَا وَ دَخَلُوهَا وَ قَصَدُوا إِلَی فِرَاشِ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَوَجَدُوا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) مُضْطَجِعاً فِیهِ فَضَرَبُوا بِأَیْدِیهِمْ إِلَیْهِ وَ قَالُوا: یَا ابْنَ أَبِی کَبْشَهًَْ لَمْ یَنْفَعْکَ سِحْرُکَ وَ لَا کِهَانَتُکَ وَ لَا خِدْمَهًُْ الْجِنِّ لَکَ، الْیَوْمَ نَسْقِی أَسْلِحَتَنَا مِنْ دَمِکَ. فَنَفَضَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَیْدِیَهُمْ عَنْهُ فَکَأَنَّهُمْ لَمْ یَصِلُوا إِلَیْهِ، وَ جَلَسَ فِی الْفِرَاشِ وَ قَالَ: مَا بَالُکُمْ یَا مُشْرِکِی قُرَیْشٍ أَنَا عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ. قَالُوا لَهُ: وَ أَیْنَ مُحَمَّدٌ یَا عَلِیُّ؟ قَالَ: حَیْثُ یَشَاءُ اللَّهُ، قَالُوا: فَمَنْ فِی الدَّارِ؟ قَالَ: خَدِیجَهًُْ. قَالُوا: الْحَبِیبَهًُْ الْکَرِیمَهًُْ لَوْ لَا تَبَعُّلُهَا بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله). یَا عَلِیُّ وَ حَقِّ اللَّاتِ وَ الْعُزَّی لَوْ لَا حُرْمَهًُْ أَبِیکَ أَبِی طَالِبٍ (رحمة الله علیه) وَ عِظَمُ مَحَلِّهِ فِی قُرَیْشٍ لَأَعْمَلْنَا أَسْیَافَنَا فِیکَ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): یَا مُشْرِکِی قُرَیْشٍ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ، وَ فَالِقِ الْحَبَّهًِْ وَ بَارِیِء النَّسَمَهًِْ مَا یَکُونُ إِلَّا مَا یُرِیدُ اللَّهُ، وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُفْنِیَ جَمْعَکُمْ لَکُنْتُمْ أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ فَرَاشِ السِّرَاجِ فَلَا شَیْءَ أَضْعَفُ مِنْهُ. فَتَضَاحَکَ الْقَوْمُ الْمُشْرِکُونَ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: خَلُّوا عَلِیّاً لِحُرْمَهًِْ أَبِیهِ وَ اقْصِدُوا الطَّلَبَ لِمُحَمَّدٍ. وَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فِی الْغَارِ وَ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) وَ أَبُو بَکْرٍ مَعَهُ. فَحَزِنَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) عَلَی خَدِیجَهًَْ. فَقَالَ: جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنا ثُمَّ کَشَفَ لَهُ فَرَأَی عَلِیّاً (علیه السلام) وَ خَدِیجَهًَْ (سلام الله علیها) وَ رَأَی سَفِینَهًَْ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (رحمة الله علیه) وَ مَنْ مَعَهُ تَعُومُ فِی الْبَحْرِ، فَأَنْزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ هُوَ الْأَمَانُ مِمَّا خَشِیَهُ عَلَی عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ خَدِیجَهًَْ (سلام الله علیها) فَأَنْزَلَ اللَّهُ ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ یُرِیدُ جَبْرَئِیلَ (علیه السلام) إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ الْآیَهًَْ. وَ لَوْ کَانَ الَّذِی حَزِنَ أَبُوبَکْرٍ لَکَانَ أَحَقَّ بِالْأَمْنِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَوْ لَمْ یَحْزَنْ. ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ لِأَبِی بَکْرٍ: یَا أَبَا بَکْرٍ إِنِّی أَرَی عَلِیّاً وَ خَدِیجَهًَْ (علیها السلام) وَ مُشْرِکِی قُرَیْشٍ وَ خِطَابَهُمْ لَهُ وَ سَفِینَهًَْ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ مَنْ مَعَهُ تَعُومُ فِی الْبَحْرِ وَ أَرَی الرَّهْطَ مِنَ الْأَنْصَارِ مُجْلِبِینَ فِی الْمَدِینَهًِْ، قَالَ أَبُوبَکْرٍ: وَ تَرَاهُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فِی هَذِهِ اللَّیْلَهًِْ، وَ فِی هَذِهِ السَّاعَهًِْ، وَ أَنْتَ فِی الْغَارِ، وَ فِی هَذِهِ الظُّلْمَهًِْ، وَ مَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَکَ مِنْ بُعْدِ الْمَدِینَهًِْ عَنْ مَکَّهًَْ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله): إِنِّی أُرِیکَ یَا أَبَا بَکْرٍ حَتَّی تُصَدِّقَنِی. وَ مَسَحَ یَدَهُ عَلَی بَصَرِهِ فَقَالَ لَهُ: انْظُرْ - یَا أَبَا بَکْرٍ - إِلَی مُشْرِکِی قُرَیْشٍ وَ إِلَی أَخِی عَلَی الْفِرَاشِ وَ خِطَابِهِ لَهُمْ وَ خَدِیجَهًَْ (سلام الله علیها) فِی جَانِبِ الدَّارِ وَ إِلَی سَفِینَهًِْ جَعْفَرٍ تَعُومُ فِی الْبَحْرِ. فَنَظَرَ أَبُو بَکْرٍ إِلَی الْکُلِّ فَفَزِعَ وَ رَعُبَ وَ قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَا طَاقَهًَْ لِی بِالنَّظَرِ إِلَی مَا رَأَیْتُهُ فَرُدَّ عَلَیَّ غِطَائِی. فَمَسَحَ یَدَهُ عَلَی بَصَرِهِ فَحُجِبَ عَمَّا أَرَاهُ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله). وَ قَصَدَ الْمُشْرِکُونَ فِی الطَّلَبِ لِیَقِفُوا أَثَرَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) حَتَّی جَاؤُوا إِلَی بَابِ الْغَارِ وَ حَجَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ النَّاقَهًَْ وَ لَمْ یَرْوِهَا وَ قَالُوا: هَذَا أَثَرُ نَاقَهًِْ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ مَبْرَکُهَا فِی بَابِ الْغَارِ فَدَخَلُوا فَوَجَدُوا عَلَی بَابِ الْغَارِ نَسْجاً قَدْ أَظَلَّهُ، فَقَالُوا: یَا وَیْلَکُمْ مَا تَرَوْنَ إِلَی نَسْجِ هَذَا الْعَنْکَبُوتِ عَلَی بَابِ الْغَارِ فَکَیْفَ دَخَلَهُ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله)؟ فَصَدَّهُمُ اللَّهُ عَنْهُ وَ رَجَعُوا وَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مِنَ الْغَارِ وَ هَاجَرَ إِلَی الْمَدِینَهًِْ وَ خَرَجَ أَبُو بَکْرٍ فَحَدَّثَ الْمُشْرِکِینَ بِخَبَرِهِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ قَالَ لَهُمْ: لَا طَاقَهًَْ لَکُمْ بِسِحْرِ مُحَمَّدٍ. وَ قِصَصٍ یَطُولُ شَرْحُهَا. قَالَ جَابِرُ (رحمة الله علیه): هَکَذَا وَ اللَّهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (علیه السلام) حَدَّثَنِی جَدُّکَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) مَا زَادَ وَ لَا نَقَصَ حَرْفاً وَاحِداً.

امام صادق (علیه السلام)- امام صادق (علیه السلام) از پدرش امام باقر (علیه السلام) و او از پدرش امام سجّاد (علیه السلام) نقل کرده است که هنگامی‌که جابربن‌عبدالله انصاری نامه‌ی جدّش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به پسرش باقر (علیه السلام) تلقین کرد، علیّ‌بن‌حسین (علیه السلام) به او فرمود: «ای جابر! آیا حدیث جدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در روز غار شاهد بودی»؟ جابر گفت: «خیر، ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)»! فرمود: «پس به تو می‌گویم، ای جابر»! گفت: «فدایت شوم، به من بگو، چرا که آن را از جدّ تو می‌شنوم». فرمود: «هنگامی‌که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دست مشرکان قریش به غار فرار کرد و هنگامی‌که برای کشتن او به خانه‌اش حمله کردند و گفتند: «به بسترش بروید تا او را در آن بکشیم»، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امیرمؤمنان (علیه السلام) فرموده بود: «ای برادرم! همانا مشرکان قریش امشب به من به‌طور ناگهانی حمله می‌کنند و به بسترم می‌روند، ای علی! چه میکنی»؟ امیرمؤمنان (علیه السلام) به ایشان گفت: «من [ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)]! در بستر شما می‌خوابم و خدیجه (سلام الله علیها) در گوشه‌ای از خانه باشد. شما بیرون بروید و در امان خدا بیرون باشید تا جانتان حفظ شود و در امان باشید». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «فدایت شوم [ای ابوالحسن]! ماده شتر عَضبایم را آماده کن تا سوار آن شوم و از مشرکان قریش به‌سوی خدا فرار کنم و هر کار را که صلاح میدانی انجام بده و خدا جانشین من بر تو و بر خدیجه (سلام الله علیها) است». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیرون آمد و سوار بر شتر شد و به راه افتاد و جبرئیل به استقبال او آمد و گفت: «ای رسول خدا! همانا خدا به من دستور داده است که در مسیر تو و در غاری که وارد آن می‌شوی همراه تو باشم و با تو به مدینه برگردم تا اینکه شترت را در برابر در خانه‌ی ابوایّوب‌انصاری متوقّف کنی». پیامبر (صلی الله علیه و آله) به راه افتاد. در راه ابوبکر را دید. ابوبکر گفت: «ای رسول خدا! همراه تو بیایم»؟ فرمود: «وای بر تو من نمی‌خواهم کسی متوجّه من شود». پس گفت: «ای رسول خدا! من بیم دارم مشرکان مرا به دیدار با تو قسم دهند و مجبور شوم حقیقت را به آنان بگویم». حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «وای بر تو [ابوبکر] آیا این‌کار را می‌کنی»؟ گفت: «قسم به خدا! بلی، تا کشته نشوم و اگر به دروغ قسم بخورم آن قسم را خواهم شکست». حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود: «وای بر تو [ای ابوبکر] همراه‌بودن تو با من سودی به تو نمی‌رساند». پس ابوبکر به او گفت: «امّا تو ممکن است مرا فریب دهی و می‌ترسی مشرکان را به‌سوی تو راهنمایی کنم». پس به وی فرمود: «اگر میخواهی راه بیفت». وقتی به غار رسیدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از شتر ماده عضبای خود پیاده شد و آن را در برابر مدخل غار نگه داشت و همراه جبرئیل و ابوبکر وارد غار شدند. خدیجه (سلام الله علیها) در گوشه‌ی خانه درحال گریه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود و امیرمؤمنان (علیه السلام) بر بستر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خوابیده بود تا خود را قربانی او کند و مشرکان شب هنگام به خانه رسیدند. پس از دیوار بالا رفتند و وارد شدند و به طرف بستر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفتند و دیدند که امیرمؤمنان (علیه السلام) بر روی آن خوابیده است. او را بیدار کردند و گفتند: «ای ابن‌ابوکَبشه! جادو و کهانت و خدمت جنّیان به تو، سودی برای تو نداشت، امروز اسلحه‌مان را از خون تو سیراب می‌کنیم». امیرمؤمنان (علیه السلام) دست آنان را از خود دور ساخت، و در بستر نشست و گفت: «[ای مشرکان قریش]! شما را چه شده است؟ من علیّ‌ّّّبن‌ابی‌طالب هستم»! به او گفتند: «پس محمّد کجاست، ای علی»؟ گفت: «جایی که خدا می‌خواهد». گفتند: «چه کسی در خانه است»؟ گفت: «خدیجه (سلام الله علیها)». گفتند: «[خدیجه (سلام الله علیها)] محبوبهای بزرگوار بود، اگر همسر محمّد (صلی الله علیه و آله) نبود. ای علی! قسم به لات‌وعزّی اگر حُرمت پدرت ابوطالب و جایگاه بزرگش در قریش نبود، شمشیرهایمان را در تو فرو می‌بردیم». امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «ای مشرکان قریش! همانا فراوانی تعداد شما، شما را فریفته است. قسم به شکافنده‌ی دانه، و آفریدگار جان‌ها، چیزی جز آنکه خدا می‌خواهد، رخ نخواهد داد و اگر بخواهم جمع شما را از بین ببرم، این‌کار نزد من آسان‌تر از کشتن پروانه‌های چراغ است، چرا که چیزی ضعیف‌تر از آن نیست». پس مشرکان از روی استهزاء خندیدند و به همدیگر گفتند: «برای رعایت حُرمت پدرش، او را رها کنید و به‌دنبال محمّد بروید». درآن‌هنگام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در غار بود و جبرئیل و ابوبکر همراه او بودند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نگران علی (علیه السلام) و خدیجه (سلام الله علیها) بود. جبرئیل گفت: «لا تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنا». سپس حجاب در برابر او دریده شد و علی (علیه السلام) و خدیجه (سلام الله علیها) را دید و نیز کَشتی جعفربن‌ابوطالب (علیه السلام) و همراهان او را درحال حرکت در دریا مشاهده کرد. پس خداوند «سکینه» خود را بر پیامبرش نازل کرد، و رؤیت علی (علیه السلام) و خدیجه (سلام الله علیها)، نگرانی او درباره‌ی آنان را از بین برد و خداوند تبارک‌وتعالی این آیه را نازل فرمود: ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ و منظور او [جبرئیل است]؛ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ ... و اگر این ابوبکر بود که احساس نگرانی کرده بود، پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به تسکین‌یافتن شایسته‌تر بود، [باید به‌جای پیامبر (صلی الله علیه و آله)، او تسکین مییافت] اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) احساس نگرانی نکرده است. سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به ابوبکر فرمود: «ای ابوبکر، همانا من علی (علیه السلام) و خدیجه (سلام الله علیها) را می‌بینم، و مشرکان قریش و گفت‌وگوی آنان و کشتی جعفربن‌ابوطالب (علیه السلام) و همراهان او را که درحال حرکت در دریا هستند مشاهده میکنم و گروه انصار را درحال اظهار خوشحالی در مدینه می‌بینم». ابوبکر گفت: «[ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)] [آیا] آنان را در این شب و در این ساعت درحالی‌که در غار و در این تاریکی هستید و فاصله‌ی شما از آنان (همان فاصله) مدینه از مکّه است، می‌بینید»؟! پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: [ای ابوبکر] همانا من به تو نشان می‌دهم تا باور کنی». و دستش را بر چشمانش کشید، پس فرمود: «[ای ابوبکر] به مشرکان قریش نگاه کن و به برادرم که در بسترم است و گفت‌وگوی او با آنان، و خدیجه (سلام الله علیها) در گوشه‌ی خانه و به کشتی جعفر (رحمة الله علیه) که در دریا درحال حرکت است نگاه کن». پس ابوبکر به همه‌ی این صحنه‌ها نگاه کرد و به‌شدّت در وحشت و ترس افتاد و گفت: «ای رسول خدا! نمی‌توانم نگاه‌کردن به آنچه را دیدم تحمّل کنم. پس حجابم را به من برگردان». حضرت (صلی الله علیه و آله) بر چشمانش دست کشید، پس در برابر آنچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او نشان داد، حجاب گرفت. مشرکان به تعقیب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرداختند تا اینکه به مدخل غار رسیدند و خدا شتر را از برابر چشمانشان ناپدید کرد و آن را ندیدند و گفتند: «این جای پای شتر محمّد و جای نشستن آن در مدخل غار است». پس وارد شدند و در مدخل غار تار عنکبوت را دیدند که بر آن سایه انداخته بود. پس گفتند: «مگر شما تار این عنکبوت را در مدخل غار نمی‌بینید، پس چگونه محمّد درون آن رفته است»؟! پس خدا آنان را از او بازداشت و ایشان برگشتند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از غار بیرون آمد و به مدینه هجرت کرد و ابوبکر بیرون آمد و مشرکان را از داستانش با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آگاه ساخت و به آنان گفت: «نمی‌توانید با جادوی محمّد مقابله کنید» و نیز داستان‌هایی که شرح آن به درازا می‌کشد. جابر گفت: «[ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)]! به خدا سوگند! جدّ تو رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این‌گونه به من گفت و حتّی یک حرف به آن اضافه و یا کم نبود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۲
البرهان

آنگاه، خداوند، آرامش خود را بر او فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمی‌کردید، او را تأیید نمود

۲ -۱
(توبه/ ۴۰)

الباقر (علیه السلام)- قَالَ زُرَارَهًَْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَأَنْزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ أَ لَا تَرَی أَنَّ السَّکِینَهًَْ إِنَّمَا نَزَلَتْ عَلَی رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله).

امام باقر (علیه السلام)- زراره گوید: حضرت (علیه السلام) فرمود: «فَأَنْزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ، آیا نمی‌بینی که سَکینه فقط بر رسولش (صلی الله علیه و آله) نازل شده است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۶
العیاشی، ج۲، ص۸۸/ بحار الأنوار، ج۱۹، ص۸۰/ نور الثقلین/ البرهان

و گفتار [و خواسته‌ی] کافران را پایین‌تر قرار داد [و آن‌ها را با شکست مواجه ساخت] و تنها سخن خدا [و آیین او] برتر [و پیروز] است و خداوند توانا و حکیم است

۳ -۱
(توبه/ ۴۰)

الحسن (علیه السلام)- ثُمَّ کُنْتَ عَمْروبْن‌العاص فِی أَصْحَابِ السَّفِینَهًِْ الَّذِینَ أَتَوُا النَّجَاشِیَّ وَ الْمِهْرَجِ الْخَارِجِ إِلَی الْحَبَشَهًِْ فِی الْإِشَاطَهًِْ بِدَمِ جَعْفَرِبْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ (رحمة الله علیه) وَ سَائِرِ الْمُهَاجِرِینَ إِلَی النَّجَاشِیِّ فَحَاقَ الْمَکْرُ السَّیِّئُ بِکَ وَ جَعَلَ جَدَّکَ الْأَسْفَلَ وَ أَبْطَلَ أُمْنِیَّتَکَ وَ خَیَّبَ سَعْیَکَ وَ أَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکَ وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ الْعُلْیا.

امام حسن (علیه السلام)- سپس [ای عمروبن‌عاص]! خود را یکی از افراد کشتی قرار دادی که نزد نجاشی رفتند. همان افراد هرج‌ومرجی که به‌سوی حبشه خارج شدند و خون جعفربن‌ابی‌طالب (رحمة الله علیه) و آن مردانی را که به طرف نجاشی هجرت کرده بودند در معرض ریختن قرار دادید، ولی مکر و حیله‌ی تو دامن‌گیر خودت شد، جدّ و جهد تو پایمال گردید، آرزو و خواسته تو برنیامد، سعی و کوشش تو بی‌ثمر گردید؛ و گفتار [و خواسته‌ی] کافران را پایین‌تر قرار داد [و آن‌ها را با شکست مواجه ساخت] و تنها سخن خدا [و آیین او] برتر [و پیروز] است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۶
بحار الأنوار، ج۴۴، ص۷۹
۳ -۲
(توبه/ ۴۰)

المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)- إِلَهِی وَ أَسْأَلُکَ بِالِاسْمِ الَّذِی دَعَاکَ بِهِ عَبْدُکَ وَ نَبِیُّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ خِیَرَتُکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ أَمِینِکَ عَلَی وَحْیِکَ وَ بَعِیثُکَ إِلَی بَرِیَّتِکَ وَ رَسُولُکَ إِلَی خَلْقِکَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) خَاصَّتُکَ وَ خَالِصَتُکَ فَاسْتَجَبْتَ دُعَاءَهُ وَ أَیَّدْتَهُ بِجُنُودٍ لَمْ یَرَوْهَا وَ جَعَلْتَ کَلِمَتَکَ الْعُلْیَا وَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَ کُنْتَ مِنْهُ قَرِیباً یَا قَرِیب.

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)- ای خدای من! از تو می خواهم به آن نام که به‌وسیله‌ی آن درخواست کرد بنده‌ی تو و پیغمبر تو و برگزیده تو و انتخاب شده‌ی تو از میان آفریدگانت و امین تو بر وحیت و فرستاده تو به‌سوی آفریدگانت و برانگیخته تو به‌سوی مخلوقاتت که محمّد (صلی الله علیه و آله) است که مخصوص و خالص برای توست. پس تو دعای او را اجابت کردی و او را به سپاهی از فرشتگان که آن‌ها را نمی‌دیدند قوی گرداندی و سخن خود را بلند و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار دادی و تو به آن حضرت (صلی الله علیه و آله) نزدیک بودی، ای نزدیک!

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۸
بحار الأنوار، ج۹۲، ص۲۷۴
۳ -۳
(توبه/ ۴۰)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)، عَنْ آبَائِهِ (علیه السلام)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیَ عَهْداً فَقُلْتُ: یَا رَبِّ بَیِّنْهُ لِی قَالَ: اسْمَعْ. قُلْتُ: سَمِعْتُ. قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّ عَلِیّاً (علیه السلام) رَایَهًُْ الْهُدَی بَعْدَکَ، وَ إِمَامُ أَوْلِیَائِی، وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِی، وَ هُوَ الْکَلِمَهًُْ الَّتِی أَلْزَمَهَا اللَّهُ الْمُتَّقِینَ، فَمَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی، فَبَشِّرْهُ بِذَلِکَ.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- امام باقر (علیه السلام) از پدران بزرگوارش روایت کرده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خداوند از من پیمانی گرفت». عرض کردم: «پروردگارا، آن را برای من روشن فرما». فرمود: «بشنو»! عرض کردم: «گوشم می‌دهم»! فرمود: «ای محمّد! پس از تو، پرچم هدایت و امام اولیای من و نور هرکس که مرا اطاعت کند علی (علیه السلام) است. او همان کلمهای است که خداوند پارسایان را به آن ملزم گردانیده، پس هرکه او را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هرکه با وی دشمنی کند با من دشمنی کرده است. پس او را به این معنا بشارت ده».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۶۸
الأمالی، ص۲۴۵
بیشتر