آیه وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ [80]
ولى قوم او (ابراهيم)، با وى به گفتگو و ستيز پرداختند؛ گفت: «آيا دربارهی خدا با من گفتگو و ستيز مىكنيد؟! درحالىكه [خداوند با دلايل روشن]، مرا هدايت كرده؛ و من از آنچه شما همتاى او قرار مىدهيد، نمىترسم [و زيانى به من نمىرسانند]؛ مگر پروردگارم چيزى را بخواهد. وسعت آگاهى پروردگارم همه چيز را در بر مىگيرد؛ آيا متذكّر [و بيدار] نمىشويد؟!
الصّادق (علیه السلام)- کَانَ آزَرُ کُلَّمَا نَظَرَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) أَحَبَّهُ حُبّاً شَدِیداً وَ کَانَ یَدْفَعُ إِلَیْهِ الْأَصْنَامَ لِیَبِیعَهَا کَمَا یَبِیعُ إِخْوَتُهُ فَکَانَ یُعَلِّقُ فِی أَعْنَاقِهَا الْخُیُوطَ وَ یَجُرُّهَا عَلَی الْأَرْضِ وَ یَقُولُ مَنْ یَشْتَرِی مَا لَا یَضُرُّهُ وَ لَا یَنْفَعُهُ وَ یُغْرِقُهَا فِی الْمَاءِ وَ الْحَمْأَهًِْ وَ یَقُولُ لَهَا اشْرَبِی وَ تَکَلَّمِی فَذَکَرَ إِخْوَتُهُ ذَلِکَ لِأَبِیهِ فَنَهَاهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَحَبَسَهُ فِی مَنْزِلِهِ وَ لَمْ یَدَعْهُ یَخْرُجُ وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) أَ تُحاجُّونِّی فِی اللهِ وَ قَدْ هَدانِ أَیْ بَیَّنَ لِی وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ أَیْ أَنَا أَحَقُّ بِالْأَمْنِ حَیْثُ أَعْبُدُ اللَّهَ أَوْ أَنْتُمُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ الْأَصْنَامَ.
امام صادق (علیه السلام)- هرچقدر آزر به ابراهیم (علیه السلام) بیشتر مینگریست، بیشتر او را دوست میداشت و بهمانند دیگر برادرانش به او بت میداد تا آنها را بفروشد. ابراهیم (علیه السلام) نیز در گردن آن بتها نخی را آویزان میکرد و آنها را روی زمین میکشاند و میگفت: «چه کسی میخرد آنچه که سود و زیانی نمیرساند»؟ همچنین آنها را در آب وگل و لای فرو میبرد و به آنها میگفت: «بنوشید و سخن بگویید». برادرانش، آزر را از این امر باخبر ساختند و او وی را از این کار نهی کرد. امّا ابراهیم (علیه السلام) از این کار دست نکشید. ازاینرو آزر او را در خانهاش حبس کرد و نگذاشت او بیرون بیاید. قوم او (ابراهیم)، با وی به گفتگو و ستیز پرداختند. ابراهیم (علیه السلام) گفت: آیا دربارهی خدا با من گفتگو و ستیز میکنید؟! درحالیکه خداوند با دلایل روشن، مرا هدایت کرده است. و من از آنچه شما همتای او قرار میدهید، نمیترسم [و زیانی به من نمیرسانند]؛ مگر پروردگارم چیزی را بخواهد. وسعت آگاهی پروردگارم همه چیز را در بر میگیرد؛ آیا متذکّر [و بیدار] نمیشوید؟ سپس به آنان فرمود: وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ یعنی کدامیک به ایمنی سزاوارتر است. من که خدا را میپرستم یا شمایی که بت میپرستید.