آیه وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهيمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكيمٌ عَليمٌ [83]
اينها دلايل ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش عطا كرديم. درجات هركس را بخواهيم [و شايسته ببينيم]، بالا مىبريم؛ پروردگار تو، حكيم و داناست.
الصّادق (علیه السلام)- عَنِ الْمُفَضَّلِبْنِعُمَرَ قَال یَا مَوْلَایَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّکُمْ اخْتِیَارُ اللَّهِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ قَوْلِهِ اللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) صدَقْتَ یَا مُفَضَّلُ.
امام صادق (علیه السلام)- مفضّلبنعمر گوید: عرض کردم: «آقا! ما میدانیم که شما برگزیدهی خدا هستید به دلیل اینکه خداوند میفرماید: نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ و این آیهی اللهِ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ». حضرت فرمود: «ای مفضّل! راست گفتی».
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- وَ تِلْکَ حُجَّتُنا یَعْنِی مَا قَدِ احْتَجَّ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) عَلَی أَبِیهِ وَ عَلَیْهِم.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- مقصود، آن چیزی است که ابراهیم (علیه السلام) بهوسیلهی آن در برابر پدر و قومش استدلال کرد.
الرّضا (علیه السلام)- إِنَّمَا أَرَادَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) بِمَا قَالَ أَنْ یُبَیِّنَ لَهُمْ بُطْلَانَ دِینِهِمْ وَ یُثْبِتَ عِنْدَهُمْ أَنَّ الْعِبَادَهًَْ لَا تَحِقُّ لِمَا کَانَ بِصِفَهًِْ الزُّهْرَهًِْ وَ الْقَمَرِ وَ الشَّمْسِ وَ إِنَّمَا تَحِقُّ الْعِبَادَهًُْ لِخَالِقِهَا وَ خَالِقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کَانَ مَا احْتَجَّ بِهِ عَلَی قَوْمِهِ بِمَا أَلْهَمَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ آتَاهُ کَمَا قَالَ عزَّوَجَلَّ وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِه.
امام رضا (علیه السلام)- منظور ابراهیم (علیه السلام) از گفتههای قبل اثبات باطل بودن دین و اعتقاد آن مردم بود و به آنها ثابت کرد که چیزهایی مانند خورشید و ماه وستاره شایستگی پرستیدن را ندارند و عبادت مستحق خالق ماه و خورشید و ستاره و آسمانها و زمین است. استدلالی که او برای قومش آورد چیزی بود که خدا به او الهام کرده بود و خدا خود میفرماید: تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ.
الصّادق (علیه السلام)- کَانَ آزَرُ عَمُّ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) مُنَجِّماً لِنُمْرُودَ وَ کَانَ لَا یَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ فَقَالَ لَقَدْ رَأَیْتُ فِی لَیْلَتِی عَجَباً فَقَالَ مَا هُوَ قَالَ إِنَ مَوْلُوداً یُولَدُ فِی أَرْضِنَا هَذِهِ یَکُونُ هَلَاکُنَا عَلَی یَدَیْهِ. فَحُجِبَتِ الرِّجَالُ عَنِ النِّسَاءِ وَ کَانَ تَارُخُ وَقَعَ عَلَی أُمِّ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) فَحَمَلَتْ. فَأَرْسَلَ إِلَی الْقَوَابِلَ لِتَنْظُرَ إِلَی النِّسَاءِ وَ لَا یَکُونُ فِی الْبَطْنِ شَیْءٌ إِلَّا عَلِمْنَ بِهِ فَنَظَرْنَ إِلَی أُمِّ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) وَ أَلْزَمَ اللَّهُ مَا فِی الرَّحِمِ الظَّهْرَ فَقُلْنَ: مَا نَرَی بِهَا شَیْئاً. فَلَمَّا وَضَعَتْ ذَهَبْتْ بِهِ إِلَی بَعْضِ الْغِیرَانِ فَجَعَلَتْهُ فِیهِ وَ أَرْضَعَتْهُ وَ جَعَلَتْ عَلَی بَابِ الْغَارِ صَخْرَهًًْ فَجَعَلَ اللَّهُ رِزْقَهُ فِی إِبْهَامِهِ فَجَعَلَ یَمَصُّهَا فَتَشْخُبُ لَبَناً وَ جَعَلَ یَشِبُّ فِی الْیَوْمِ کَمَا یَشِبُّ غَیْرُهُ فِی الْجُمُعَهًِْ وَ یَشِبُّ فِی الْجُمُعَهًِْ کَمَا یَشِبُّ غَیْرُهُ فِی الشَّهْرِ فَمَکَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَمْکُثَ ثُمَّ أَخْرَجَ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) مِنَ السَّرَبِ فَرَأَی الزُّهْرُهًَْ وَ قَوْماً یَعْبُدُونَهَا فَقَالَ: أَ هَذَا عَلَی سَبِیلِ الْإِنْکَارِ رَبِّی؟ فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ طَلَعَ الْقَمَرُ وَ عَبَدَهُ قَوْمٌ أَیْضاً وَ قَالَ (علیه السلام) أَیْضاً عَلَی سَبِیلِ الْإِنْکَارِ لِیَکُونَ ذَلِکَ حُجَّهًًْ عَلَیْهِمْ فِی إِثْبَاتِ التَّوْحِیدِ وَ نَفْیِ التَّشْبِیهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی: وَ تِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ عَلی قَوْمِهِ.
امام صادق (علیه السلام)- آزر عموی ابراهیم (علیه السلام) منجم نمرود بود و جز به دستور او کاری نمیکرد، به نمرود گفت: «دیشب چیز عجیبی دیدم». گفت: «آن چیست»؟ آزر گفت: «نوزادی در این سرزمین ما به دنیا میآید که هلاکت و نابودی ما به دست اوست». مردان از زنان منع شدند. تارخ با مادر ابراهیم (علیه السلام) در آمیخته بود و او به ابراهیم (علیه السلام) آبستن شد. [نمرود افرادی را] نزد قابلههای آن زمان فرستاد تا زنان را معاینه کنند و آنها در کار خود چنان ماهر بودند که هرچه در رحم زن بود میفهمیدند، آنها مادر ابراهیم (علیه السلام) را معاینه کردند و خدای عزّوجلّ آن بچّه را که در رحم بود به پشت چسبانید و گفتند: «ما چیزی در شکم او نمیبینیم». هنگامیکه مادر ابراهیم (علیه السلام) آن کودک را به دنیا آورد او را به غاری برد و در آنجا قرار داد و شیرش داد، و بر در آن غار سنگی نهاد. سپس خدا روزی ابراهیم (علیه السلام) را در سر انگشت ابهامش قرار داد و ابراهیم (علیه السلام) آن را میمکید و شیر از آن میجوشید، و رشد او در یک روز مطابق رشد یک هفته بچّههای دیگر بود، و در یک هفته بهاندازهی یکماه دیگران بزرگ میشد. [در غار] آن مقدار که خدا میخواست بماند، ماند. سپس ابراهیم (علیه السلام) را از غار بیرون آورد و او ستارهی زهره را دید که گروهی آن را میپرستند. از روی انکار گفت: «آیا این پروردگار من است»؟! چیزی نگذشت که ماه طلوع کرد و گروهی هم آن را پرستش میکردند. ابراهیم (علیه السلام) نیز از روی انکار [سخنانش را در مورد ماه] گفت تا آن حجّت بر آنها در اثبات توحید و انکار تشبیه [خدا به مخلوقات] باشد و آن کلام خداوند تعالی است: وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ.