آیه إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمّاً بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ [153]
[بهخاطر بياوريد] هنگامى را كه از كوه بالا مىرفتيد؛ و [يا در بيابان پراكنده مىشديد؛ و از وحشت]، به هيچكس [از عقبماندگان] نگاه نمىكرديد؛ درحالىكه پيامبر از پشت سر، شما را صدا مىزد. سپس اندوهها را يكى پس از ديگرى به شما جزا داد؛ اين به خاطر آن بود كه ديگر نه براى از دست رفتن چيزى [مانند غنايم جنگى] غمگين شويد، و نه به خاطر مصيبتهايى كه بر شما وارد مىگردد. و خداوند از آنچه انجام مىدهيد، آگاه است.
علیّبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- فِی قَوْلِهِ إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاتَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ قَالَ فَلَمْ یَبْقَ مَعَهُ مِنَ النَّاسِ یَوْمَ أُحُدٍ غَیْرُ علیبنابیطالب (علیه السلام) وَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَار.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه) إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُم؛ در روز احد از مردم جز علیّبنابیطالب (علیه السلام) و مردی از انصار همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) باقی نماند.
الصّادق (علیه السلام)- فَلَمَّا أَجَابَهُمْ رسولالله (صلی الله علیه و آله) إِلَی الصُّلْحِ أَنْکَرَ عَلَیْهِ عَامَّهًُْ أَصْحَابِهِ وَ أَشَدُّ مَا کَانَ إِنْکَاراً عُمَرُ ... فَلَمَّا أَکْثَرُوا عَلَیْهِ قَالَ لَهُمْ إِنْ لَمْ تَقْبَلُوا الصُّلْحَ فَحَارِبُوهُمْ فَمَرُّوا نَحْوَ قُرَیْشٍ وَ هُمْ مُسْتَعِدُّونَ لِلْحَرْبِ وَ حَمَلُوا عَلَیْهِمْ فَانْهَزَمَ أَصْحَابُ رسولالله (صلی الله علیه و آله) هَزِیمَهًًْ قَبِیحَهًًْ وَ مَرُّوا بِرسولالله (صلی الله علیه و آله) فَتَبَسَّمَ رسولالله (صلی الله علیه و آله) ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ (علیه السلام) خُذِ السَّیْفَ وَ اسْتَقْبِلْ قُرَیْشاً فَأَخَذَ امیرالمؤمنین (علیه السلام) سَیْفَهُ وَ حَمَلَ عَلَی قُرَیْشٍ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَی امیرالمؤمنین (علیه السلام) تَرَاجَعُوا وَ قَالُوا یَا عَلِیُّ بَدَا لِمُحَمَّدٍ فِیمَا أَعْطَانَا قَالَ لَا فَرَجَعَ أَصْحَابُ رسولالله (صلی الله علیه و آله) مُسْتَحْیِینَ وَ أَقْبَلُوا یَعْتَذِرُونَ إِلَی رسولالله (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ لَهُمْ رسولالله (صلی الله علیه و آله) ... أَ لَسْتُمْ أَصْحَابِی یَوْمَ أُحُدٍ إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْراکُمْ أَ لَسْتُمْ أَصْحَابِی یَوْمَ کَذَا أَ لَسْتُمْ أَصْحَابِی یَوْمَ کَذَا فَاعْتَذَرُوا إِلَی رسولالله (صلی الله علیه و آله) وَ نَدِمُوا عَلَی مَا کَانَ مِنْهُمْ وَ قَالُوا اللَّهُ أَعْلَمُ وَ رَسُولُهُ فَاصْنَعْ مَا بَدَا لَک.
امام صادق (علیه السلام) هنگامیکه رسولخدا (صلی الله علیه و آله) درخواست صلح مشرکان را در حدیبیّه پذیرفت، عموم اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر ایشان ایراد گرفتند و از همه بیشتر عمَر ایراد گرفت ... زمانیکه اعتراضشان را بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیشتر کردند، به آنها فرمود: «اگر صلح را نمیپذیرید، با آنها بجنگید». پس درحالیکه آمادهی جنگ بودند، بهسوی قریش رفتند و بر آنها حمله کردند و اصحاب رسولخدا (صلی الله علیه و آله) شکست فاحشی خوردند و نزد رسولخدا (صلی الله علیه و آله) رفتند. رسولخدا (صلی الله علیه و آله) تبسّم کرد. سپس فرمود: «ای علی (علیه السلام)! این شمشیر را بگیر و با قریش روبرو شو»! امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیرش را گرفت و به قریش حمله کرد؛ هنگامیکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دیدند، برگشتند و گفتند: «ای علی (علیه السلام)! آیا نظر محمّد (صلی الله علیه و آله) در صلحنامهای که به ما داده عوض شده است»؟ علی (علیه السلام) فرمود: «نه»! اصحاب رسولخدا (علیه السلام) شرمگین بازگشتند و به عذرخواهی از رسولخدا (صلی الله علیه و آله) روی آوردند. رسولخدا (صلی الله علیه و آله) به آنها فرمود: «... آیا شما یاران من در روز اُحُد نیستید، إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْراکُمْ. آیا شما اصحاب من در فلان روز نیستید؟ آیا شما یاران من در فلان روز نیستید»؟ از رسولخدا (صلی الله علیه و آله) پوزش خواستند و از آنچه کرده بودند پشیمان شدند و گفتند: «خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله) داناترند؛ پس آنچه صلاح میدانی انجام بده»!
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- رَوَاهُ الْوَاقِدِیُّ فِی قِصَّهًِْ الْحُدَیْبِیَّهًِْ قَالَ: قَالَ عُمَرُ یَوْمَئِذٍ: یَا رَسُولَالله (صلی الله علیه و آله) ألَمَ تَکُنْ حَدَّثْتَنَا أَنَّکَ سَتَدْخُلُ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَ تَأْخُذُ مِفْتَاحَ الْکَعْبَهًِْ وَ تُعَرِّفُ مَعَ الْمُعَرِّفِینَ وَ هَدْیُنَا لَمْ یَصِلْ إِلَی الْبَیْتِ، وَ لَا نَحْرٌ. فَقَالَ رَسُولُاللهِ (صلی الله علیه و آله): أ قُلْتُ لَکُمْ فِی سَفَرِکُمْ هَذَا؟ قَالَ عُمَرُ: لَا. قَالَ: أَمَا إِنَّکُمْ سَتَدْخُلُونَهُ وَ آخُذُ مِفْتَاحَ الْکَعْبَهًِْ، وَ أَحْلِقُ رَأْسِی وَ رُءُوسَکُمْ بِبَطْنِ مَکَّهًَْ وَ أُعَرِّفُ مَعَ الْمُعَرِّفِینَ. ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی عُمَرَ وَ قَالَ أَ نَسِیتُمْ یَوْمَ أُحُدٍ إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ فِی أُخْراکُمْ أَ نَسِیتُمْ یَوْمَ الْأَحْزَابِ إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ أَ نَسِیتُمْ یَوْمَ کَذَا وَ جَعَلَ یُذَکِّرُهُمْ أُمُوراً أَ نَسِیتُمْ یَوْمَ کَذَا فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، أَنْتَ یَا رَسُولَالله (صلی الله علیه و آله) أعْلَمُ بِاللَّهِ مِنَّا. فَلَمَّا دَخَلَ عَامَ القَضِیَّهًِْ قَالَ: هَذَا الَّذِی کُنْتُ وَعَدْتُکُمْ بِهِ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) واقدی در داستان حدیبیّه روایت کرده: «آن روز عمر گفت: «یا رسولخدا (صلی الله علیه و آله)! آیا به ما نگفتی که بهزودی وارد مسجدالحرام میشوی و کلید کعبه را میگیری و همراه حاجیان در عرفات وقوف میکنی درحالیکه قربانیهای ما به خانهی کعبه نرسید و ذبح نشد». رسولخدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «آیا به شما گفتم در این سفرتان است»؟ عمر گفت: «نه». فرمود: «بهزودی وارد مسجدالحرام میشوید و کلید کعبه را میگیرم و در دل مکّه سرم را میتراشم و سرتان را میتراشید و همراه حاجیان در عرفات وقوف میکنم». سپس رو به عمر کرد و فرمود: «آیا روز احد یادتان رفته، هنگامیکه از کوه بالا میرفتید و جمعی در وسط بیابان پراکنده شدند و از شدّت وحشت به عقبماندگان نگاه نمیکردید و من از پشتسر، شما را صدا میزدم؟ آیا روز احزاب را فراموش کردید زمانیکه آنها از طرف بالا و پایین شهر بر شما وارد شدند و مدینه را محاصره کردند و زمانیکه چشمها از شدّت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود؟ آیا فلان روز را فراموش کردید و اموری را به آنها یادآوری کرد که آیا فلان روز را فراموش کردید»؟ مسلمانان گفتند: «خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله) راست گفتند. ای رسولخدا (صلی الله علیه و آله)! تو نسبت به خواست خداوند از ما آگاهتری». هنگامیکه سال جریان فتح مکّه فرارسید، فرمود: «این همان چیزی است که به شما وعده داده بودم».
الباقر (علیه السلام)- فَأَمَّا الْغَمُّ الْأَوَّلُ فَالْهَزِیمَهًُْ وَ الْقَتْلُ وَ الْغَمُّ الْآخِرُ فَإِشْرَافُ خَالِدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَلَیْهِمْ یَقُولُ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ مِنَ الْغَنِیمَهًِْ وَ لا ما أَصابَکُمْ یَعْنِی قَتْلَ إِخْوَانِهِمْ وَ اللهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.
امام باقر (علیه السلام) امّا غم و اندوه اوّل، شکست و کشتهشدن. و غم دیگر؛ تسلّط خالدبنولید بر آنها بود. میفرماید: لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ؛ بر غنیمتی که از دستتان رفت غمگین نشوید وَ لا ما أَصابَکُمْ؛ منظور کشتهشدن برادرانشان است وَ اللهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.