آیه يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً [120]
شيطان به آنها وعدهها [ى دروغين] مىدهد؛ و به آرزوها، سرگرم مىسازد؛ درحالىكه جز فريب و نيرنگ، به آنها وعده نمىدهد.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- کَانَ إِبْلِیسُ أَوَّلَ مَنْ نَاحَ وَ أَوَّلَ مَنْ تَغَنَّی وَ أَوَّلَ مَنْ حَدَا قَالَ لَمَّا أَکَلَ آدَمُ (علیه السلام) مِنَ الشَّجَرَهًِْ تَغَنَّی قَالَ فَلَمَّا أُهْبِطَ حَدَا بِهِ فَلَمَّا اسْتَقَرَّ عَلَی الْأَرْضِ نَاحَ فَأَذْکَرَهُ مَا فِی الْجَنَّهًِْ فَقَالَ آدَمُ (علیه السلام) رَبِّ هَذَا الَّذِی جَعَلْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْعَدَاوَهًَْ لَمْ أَقْوَ عَلَیْهِ وَ أَنَا فِی الْجَنَّهًِْ وَ إِنْ لَمْ تُعِنِّی عَلَیْهِ لَمْ أَقْوَ عَلَیْهِ فَقَالَ اللَّهُ السَّیِّئَهًُْ بِالسَّیِّئَهًِْ وَ الْحَسَنَهًُْ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا إِلَی سَبْعِ مِائَهًٍْ قَالَ رَبِّ زِدْنِی قَالَ لَا یُولَدُ لَکَ وَلَدٌ إِلَّا جَعَلْتُ مَعَهُ مَلَکاً أَوْ مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ قَالَ رَبِّ زِدْنِی قَالَ التَّوْبَهًُْ مَفْرُوضَهًٌْ فِی الْجَسَدِ مَا دَامَ فِیهَا الرُّوحُ قَالَ رَبِّ زِدْنِی قَالَ أَغْفِرُ الذُّنُوبَ وَ لَا أُبَالِی قَالَ حَسْبِی قَالَ فَقَالَ إِبْلِیسُ رَبِّ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ وَ فَضَّلْتَهُ وَ إِنْ لَمْ تَفَضَّلْ عَلَیَّ لَمْ أَقْوَ عَلَیْهِ قَالَ لَا یُولَدُ لَهُ وَلَدٌ إِلَّا وُلِدَ لَکَ وَلَدَانِ قَالَ رَبِّ زِدْنِی قَالَ تَجْرِی مِنْهُ مَجْرَی الدَّمِ فِی الْعُرُوقِ قَالَ رَبِّ زِدْنِی قَالَ تَتَّخِذُ أَنْتَ وَ ذُرِّیَّتُکَ فِی صُدُورِهِمْ مَسَاکِنَ قَالَ رَبِّ زِدْنِی قَالَ تَعِدُهُمْ وَ تُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- جابر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل میکند که فرمود: «ابلیس اوّلین کسی بود که نوحه سر داد و اوّلین کسی بود که آواز سر داد و اوّلین کسی بود که حدی خوانی کرد». گفت: «هنگامی که آدم (علیه السلام) از میوه آن درخت خورد ابلیس آواز سر داد. گفت: «و هنگامی که آدم به زمین فرود آمد حدی خوانی کرد و هنگامی که بر روی زمین استقرار یافت نوحه سر داد و آنچه را که در بهشت بود به یاد او آورد». آدم گفت: «خدایا این همان است که بین من و او دشمنی قرار دادهای و من وقتی که در بهشت بودم در برابر او قدرت نداشتم و اگر مرا یاری نکنی در برابر او توان ندارم». خداوند فرمود: «هر گناه را یکی و هر نیکی را ده برابر تا هفتصد برابر حساب میکنم». گفت: «خدایا! افزون کن»، گفت: «هرکدام از فرزندان تو که متولّد شد با او یک یا دو فرشته میگذارم که از او محافظت کنند». آدم گفت: «خدایا! افزون کن»، خداوند فرمود: «توبه را نیز مادامی که روح در بدن است مفروض میگردانم». گفت: «خدایا افزون کن»، گفت: «گناهان را میبخشم و توجّهی نمیکنم». آدم گفت: «همین برای من کافیست». آنگاه ابلیس گفت: «خدایا این (آدم) کسی است که او را تکریم کرده و بر من برتری بخشیدی و اگر بر من از فضل و بخششت روا نداری نمیتوانم بر او چیره شوم». فرمود: «به ازای هر فرزند او تو صاحب دو فرزند میشوی». ابلیس گفت: «خدایا افزون کن گفت: مانند جاری شدن خون در رگها در او جاری میشوی. ابلیس گفت: خدایا افزون کن»، خداوند فرمود: «تو و ذریه تو در دل آنها خانههایی برمیگیرید». ابلیس گفت: «خدایا افزون کن»، خداوند فرمود: «تو به آنها وعده میدهی و آنها را در آرزوها میافکنی و شیطان جز فریب به آنها وعده نمیدهد».
الصّادق (علیه السلام)- لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْ وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ صَعِدَ إِبْلِیسُ جَبَلًا بِمَکَّهًَْ یُقَالُ لَهُ ثَوْرٌ فَصَرَخَ بِأَعْلَی صَوْتِهِ بِعَفَارِیتِهِ فَاجْتَمَعُوا إِلَیْهِ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا لِمَ دَعَوْتَنَا قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْ فَمَنْ لَهَا فَقَامَ عِفْرِیتٌ مِنَ الشَّیَاطِینِ فَقَالَ أَنَا لَهَا بِکَذَا وَ کَذَا قَالَ لَسْتَ لَهَا فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِکَ فَقَالَ لَسْتَ لَهَا فَقَالَ الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ أَنَا لَهَا قَالَ بِمَا ذَا قَالَ أَعِدُهُمْ وَ أُمَنِّیهِمْ حَتَّی یُوَاقِعُوا الْخَطِیئَهًَْ فَإِذَا وَاقَعُوا الْخَطِیئَهًَْ أَنْسَیْتُهُمُ الِاسْتِغْفَارَ فَقَالَ أَنْتَ لَهَا فَوَکَّلَهُ بِهَا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًْ.
امام صادق (علیه السلام)- چون این آیه نازل شد؛ وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِم، ابلیس از کوهی در مکّه به نام نور بالا رفت و با فریادی بلند همه عفریتهایش را دور خود جمع کرد. گفتند: «ای سرور ما برای چه ما را دعوت کردی»؟ گفت: «این آیه نازل شده است، کیست به رویارویی با آن بپردازد»؟ عفریتی برخاست و گفت: «من با چنین و چنان»، گفت: «تو برای آن نیستی»، دیگری برخاست و مانند آن را گفت، و همان را شنید، وسواس خنّاس گفت: «این کار من است»، گفت: «با چه»؟ گفت: «به آن ها نوید دهم و به آرزو اندازم تا گناه کنند و چون مرتکب گناه شدند استغفار را از یادشان ببرم»، گفت: «تو برای این کار مناسب هستی». و تا قیامت او را بر آن گماشت.