آیه فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبينٌ [107]
[موسى] عصاى خود را افكند؛ ناگهان اژدهاى آشكارى شد.
الرّضا (علیه السلام)- مَا جَاءَ عَنِ الرِّضَا (علیه السلام) مِنْ خَبَرِ الشَّامِیِّ وَ مَا سَأَلَ عَنْهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی جَامِعِ الْکُوفَهًِْ حَدِیثٌ طَوِیلٌ وَ فِیهِ: وَ سَأَلَهُ عَنْ شَیْءٍ شَرِبَ وَ هُوَ حَیٌّ وَ أَکَلَ وَ هُوَ مَیِّتٌ. فَقَالَ: تِلْکَ عَصَا مُوسَی (علیه السلام). وَ فِیهِ: فَقَالَ: أَخْبِرْنَا عَنْ أَوَّلِ شَجَرَهًٍْ غُرِسَتْ فِی الْأَرْضِ. فَقَالَ: الْعَوْسَجَهًُْ وَ مِنْهَا عَصَا مُوسَی (علیه السلام).
امام رضا ( در خبر شامی آمده که در مسجد جامع کوفه از امیرالمؤمنین (پرسید: «از چیزی که آشامید درحالیکه زنده بود و خورد وقتی مرده بود، به من خبر بده». فرمود: «عصای موسی (است». گفت: «یا امیرالمؤمنین (! اوّلین درخت غرس شده در زمین چه نام داشت»؟ حضرت فرمود: « «عوسجه» که عصای موسی (نیز از آن بود».
الرّضا (علیه السلام)- إِنَّ ابْنَ السِّکِّیتِ قَالَ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) لِمَا ذَا بَعَثَ اللَّهُ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ (علیه السلام) بِیَدِهِ الْبَیْضَاءِ وَ بِآیَهًِْ السِّحْرِ وَ بَعَثَ عِیسَی (علیه السلام) بِآیَهًِْ الطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) بِالْکَلَامِ وَ الْخُطَبِ؟ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام) إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَی (علیه السلام)کَانَ الْغَالِبُ عَلَی أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ فِی وُسْعِ الْقَوْمِ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّهًَْ عَلَیْهِمْ.
امام رضا ( ابنسکّیت از امام رضا (پرسید: «چرا خداوند موسیبنعمران (را با ید بیضاء و عصا و ابزار سحر و عیسی (را با طب و محمّد (را با کلام و خطبهها مبعوث کرد»؟ امام رضا (فرمود: «هنگامیکه خداوند موسی (را برانگیخت سحر برای همعصرانش بسیار مهّم و غالب بود و خداوند چیزی را آورد که آوردن نظیر آن در توان آن قوم نبود. با آن معجزه، سحر آنان را باطل کرد و حجّت خویش را بر آنان ثابت نمود».
علیبنابراهیم (رحمة الله علیه)- فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ فَلَمْ یَبْقَ أَحَدٌ مِنْ جُلَسَاءِ فِرْعَوْنَ إِلَّا هَرَبَ وَ دَخَلَ فِرْعَوْنَ مِنَ الرُّعْبِ مَا لَمْ یَمْلِکْ نَفْسَهُ فَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا مُوسَی (علیه السلام) أَنْشُدُکَ اللَّهَ وَ الرَّضَاعَ إِلَّا مَا کَفَفْتَهَا عَنِّی فَکَفَّهَا ثُمَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ فَلَمَّا أَخَذَ مُوسَی (علیه السلام) الْعَصَا رَجَعَتْ إِلَی فِرْعَوْنَ نَفْسُهُ وَ هَمَّ بِتَصْدِیقِهِ فَقَامَ إِلَیْهِ هَامَانُ فَقَالَ لَهُ بَیْنَمَا أَنْتَ إِلَهٌ تُعْبَدُ إِذْ صِرْتَ تَابِعاً لِعَبْدٍ ثُمَّ قَالَ فِرْعَوْنُ لِلْمَلَإِ الَّذِی حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ إِلَی قَوْلِهِ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ وَ کَانَ فِرْعَوْنُ وَ هَامَانُ قَدْ تَعَلَّمَا السِّحْرَ وَ إِنَّمَا غَلَبَا النَّاسَ بِالسِّحْرِ وَ ادَّعَی فِرْعَوْنُ الرُّبُوبِیَّهًَْ بِالسِّحْرِ فَلَمَّا أَصْبَحَ بَعَثَ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ مَدَائِنِ مِصْرَ کُلِّهَا وَ جَمَعُوا أَلْفَ سَاحِرٍ وَ اخْتَارُوا مِنَ الْأَلْفِ مِائَهًًْ وَ مِنَ الْمِائَهًِْ ثَمَانِینَ فَقَالَ السَّحَرَهًُْ لِفِرْعَوْنَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّهُ لَیْسَ فِی الدُّنْیَا أَسْحَرُ مِنَّا فَإِنْ غَلَبْنَا مُوسَی (علیه السلام) فَمَا یَکُونُ لَنَا عِنْدَکَ قَالَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ عِنْدِی أُشَارِکُکُمْ فِی مُلْکِی قَالُوا فَإِنْ غَلَبَنَا مُوسَی (علیه السلام) وَ أَبْطَلَ سِحْرَنَا عَلِمْنَا أَنَّ مَا جَاءَ بِهِ لَیْسَ مِنْ قِبَلِ السِّحْرِ وَ لَا مِنْ قِبَلِ الْحِیلَهًِْ آمَنَّا بِهِ وَ صَدَّقْنَا فَقَالَ فِرْعَوْنُ إِنْ غَلَبَکُمْ مُوسَی (علیه السلام) صَدَّقْتُهُ أَنَا أَیْضاً مَعَکُمْ وَ لَکِنْ أَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ أَیْ حِیلَتَکُمْ قَالَ وَ کَانَ مَوْعِدُهُمْ یَوْمَ عِیدٍ لَهُمْ فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ مِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ جَمَعَ فِرْعَوْنُ الْخَلْقَ وَ السَّحَرَهًَْ وَ کَانَتْ لَهُ قُبَّهًٌْ طُولُهَا فِی السَّمَاءِ ثَمَانُونَ ذِرَاعاً وَ قَدْ کَانَتْ لُبِسَتِ الْحَدِیدَ الْفُولَادَ وَ کَانَتْ إِذَا وَقَعَتِ الشَّمْسُ عَلَیْهَا لَمْ یَقْدِرْ أَحَدٌ أَنْ یَنْظُرَ إِلَیْهَا مِنْ لَمْعِ الْحَدِیدِ وَ وَهَجِ الشَّمْسِ وَ جَاءَ فِرْعَوْنُ وَ هَامَانُ وَ قَعَدَا عَلَیْهَا یَنْظُرَانِ وَ أَقْبَلَ مُوسَی (علیه السلام) یَنْظُرُ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَتِ السَّحَرَهًُْ لِفِرْعَوْنَ إِنَّا نَرَی رَجُلًا یَنْظُرُ إِلَی السَّمَاءِ وَ لَمْ یَبْلُغْ سِحْرُنَا السَّمَاءَ وَ ضَمِنَتِ السَّحَرَهًُْ مَنْ فِی الْأَرْضِ فَقَالُوا لِموُسَی (علیه السلام) إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ قالَ لَهُمْ مُوسی أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ فَأَقْبَلَتْ تَضْطَرِبُ مِثْلَ الْحَیَّاتِ وَ هَاجَتْ فَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ ... فَأَلْقَی مُوسَی (علیه السلام) الْعَصَا فَذَابَتْ فِی الْأَرْضِ مِثْلَ الرَّصَاصِ ثُمَّ طَلَعَ رَأْسُهَا وَ فَتَحَتْ فَاهَا وَ وَضَعَتْ شِدْقَهَا الْعُلْیَا عَلَی رَأْسِ قُبَّهًِْ فِرْعَوْنَ ثُمَّ دَارَتْ وَ الْتَقَمَتْ عِصِیَّ السَّحَرَهًِْ وَ حِبَالَهَا وَ غَلَبَ کُلَّهُمْ وَ انْهَزَمَ النَّاسُ حِینَ رَأَوْهَا وَ عِظَمَهَا وَ هَوْلَهَا مِمَّا لَمْ تَرَ الْعَیْنُ وَ لَا وَصَفَ الْوَاصِفُونَ مِثْلَهُ قَبْلُ فَقُتِلَ فِی الْهَزِیمَهًِْ مِنْ وَطْءِ النَّاسِ بَعْضِهُمْ بَعْضاً عَشَرَهًُْ آلَافِ رَجُلٍ وَ امْرَأَهًٍْ وَ صَبِیٍّ وَ دَارَتْ عَلَی قُبَّهًِْ فِرْعَوْنَ قَالَ فَأَحْدَثَ فِرْعَوْنُ وَ هَامَانُ فِی ثِیَابِهِمَا وَ شَابَ رَأْسُهُمَا وَ غُشِیَ عَلَیْهِمَا مِنَ الْفَزَعِ وَ مَرَّ مُوسَی (علیه السلام) فِی الْهَزِیمَهًِْ مَعَ النَّاسِ فَنَادَاهُ اللَّهُ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولی فَرَجَعَ مُوسَی (علیه السلام) وَ لَفَّ عَلَی یَدِهِ عَبَاءَهًًْ کَانَتْ عَلَیْهِ ثُمَّ أَدْخَلَ یَدَهُ فِی فَمِهَا فَإِذَا هِیَ عَصًا کَمَا کَانَتْ وَ کَانَ کَمَا قَالَ اللَّهُ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ لَمَّا رَأَوْا ذَلِکَ قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ فَغَضِبَ فِرْعَوْنُ عِنْدَ ذَلِکَ غَضَباً شَدِیداً وَ قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ یَعْنِی مُوسَی (علیه السلام) الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ فَقَالُوا لَهُ کَمَا حَکَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَ لا ضَیْرَ إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ فَحَبَسَ فِرْعَوْنُ مَنْ آمَنَ بِمُوسَی (علیه السلام) فِی السِّجْنِ حَتَّی أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ فَأَطْلَقَ عَنْهُمْ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی مُوسَی (علیه السلام) أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُون.
علیّبنابراهیم ( أَلْقَی عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ مُّبِینٌ؛ در این لحظه از همنشینان فرعون کسی باقی نماند و همهی آنها فرار کردند؛ فرعون در رعب و وحشت فرو رفت. درحالیکه نمیتوانست خود را کنترل کند. فرعون گفت: «به خدا تو را سوگند میدهم و پسرخواندگی که این مار را از من دور کنی». در نتیجه آن را از فرعون دور کرد. سپس دستش را از گریبانش بیرون آورد ناگهان دستش برای ناظرین میدرخشید. هنگامیکه موسی (عصا را در دست گرفت. حال فرعون عادی شد و خواست موسی (را تصدیق کند. هامان بهسوی فرعون رفت و به او گفت: «تو خدایی هستی که پرستش میشوی اکنون تابع عبدی شدهای»؟ سپس فرعون به بزرگان و اشراف قومش که اطرافش بودند گفت: [فرعون] به گروهی که اطراف او بودند گفت: «این ساحر آگاه و ماهری است! او میخواهد با سحرش شما را از سرزمینتان بیرون کند! شما چه نظر میدهید»؟ ... برای وعدهگاه روز معیّنی جمعآوری شدند. (شعراء/۳۴۳۸) فرعون و هامان سحر را یاد گرفته بودند و با سحر و جادو بر مردم غلبه میکردند و فرعون در ساحری ادّعای خدایی میکرد. صبح فردا، کسانی را برای جمعآوری ساحران به شهرها فرستاد و آنها را به همهی شهرهای مصر فرستاد. هزار نفر جمعآوری کردند؛ از میان هزار ساحر صد ساحر و از میان صد ساحر هشتاد ساحر انتخاب کردند. ساحران به فرعون گفتند: «تو علم داری به اینکه ساحرتر از ما در دنیا نیست پس اگر بر موسی (غلبه کنیم چه اجر و پاداشی نزد تو داریم»؟ فرعون گفت: و در آن صورت شما از مقرّبان خواهید بود!. (شعراء/۴۲) نزد من، شما را در پادشاهی و حکمرانی خود شریک میکنم. ساحران گفتند: «امّا اگر موسی (بر ما غلبه کرد و سحر ما را باطل کرد، روشن میشود که آنچه موسی (آورده از نوع سحر و نیرنگ نیست در نتیجه به او ایمان میآوریم و رسالت او را تصدیق میکنیم». فرعون گفت: «اگر موسی (بر شما غلبه کرد من نیز با شما او را تصدیق میگویم امّا کید و حیله خود را جمع کنید». گفت: «موعد این مبارزه، روزی بود که برای ایشان عید بود. هنگامیکه صبح روز موعود فرا رسید و روز به وسطهای خود رسید فرعون مردم و ساحران را جمع کرد، گنبدی داشت که طول آن هشتاد ذراع بود و لباسهای فولادی بر او پوشیده شده بود که هنگامیکه نور خورشید به آن فولاد میخورد به خاطر درخشش و لمعان آن کسی نمیتوانست به او نگاه کند. فرعون و هامان حاضر شدند و بر آن نشستند و نگاه میکردند. موسی (پیش آمد و به آسمان نگاه کرد. ساحران به فرعون گفتند: «ما مردی را میبینیم که به آسمان نگاه میکند سحر و جادوی ما به آسمان نرسیده است و سحر ساحران هرچیزی که در روی زمین بود را در برگرفت». به موسی (گفتند: «اوّل تو عصایت را بینداز یا ما طنابها و چوبدستیهای خود را به زمین بیندازیم». موسی (به آنها گفت: آنچه را میخواهید بیفکنید، بیفکنید!. آنها طنابها و عصاهای خود را افکندند. به پیش آمدند و آنها مانند طنابهایی درحال جنبوجوش بودند و مثل مار تکان میخوردند. میگفتند: به عزّت فرعون، ما قطعاً پیروزیم!. (شعراء/۴۴) ... پس موسی (عصای خود را انداخت و همانند سرب در زمین آب شد و گداخت، سپس سرش را بیرون آورد و دهانش را باز کرد و قسمت بالایی دهانش را بر روی گنبد فرعون قرار داد. سپس بر روی زمین دور زد و همهی طنابها و چوبدستیهای آنها را بلعید و بر همهی آنها غلبه کرد. مردم هنگامیکه آن اژدها را دیدند به خاطر هولناکی و بزرگی آن پراکنده شدند و فرار کردند زیرا تا آن زمان هیچ چشمی بهمانند آنرا ندیده بود و هیچکس مانند آن را وصف نکرده بود. بهدنبال پراکندهشدن مردم و فرار آنها دههزار نفر مرد و زن و بچّه در زیر پاها کشته شدند. اژدها در اطراف گنبد فرعون دور زد». گفت: «فرعون و هامان لباس خود را خیس کردند و موی سرشان سفید شد و از شدّت ترس از هوش رفتند». سپس موسی (نیز همراه مردم پا به فرار گذاشت. خداوند به او ندا کرد: آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمیگردانیم. (طه/۲۱) موسی (برگشت و به دست خود عبایی پوشید سپس دست خود را در دهانش فرو برد ناگهان به عصا تبدیل شد و آنچنانکه خداوند متعال میفرماید: فوراً همهی ساحران به سجده افتادند. (شعراء/۴۶) هنگامیکه آن اژدها را دیدند؛ گفتند: «ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم. پروردگار موسی و هارون»!. (اعراف/۱۲۱۱۲۲) فرعون در آن لحظه به شدّت به خشم آمد و گفت: آیا پیش از اینکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟! مسلّماً او بزرگ و استاد شماست. (شعراء/۴۹) منظور موسی (است. که به شما سحر آموخته [و این یک توطئه است]! امّا بهزودی خواهید دانست! دستها و پاهای شما را بعکس یکدیگر قطع میکنم، و همهی شما را به دار میآویزم»! (شعراء/۴۹) خداوند از زبان ساحران نقل میکند: مهمّ نیست، [هر کاری از دستت ساخته است بکن]! ما بهسوی پروردگارمان بازمیگردیم! ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد، چراکه ما نخستین ایمانآورندگان بودیم»!. (شعراء/۵۰۵۱). در نتیجه فرعون هرکسی که به موسی (ایمان آورد را زندانی کرد تا اینکه خداوند بر آنها طوفان، ملخ، شپشک، وزغ، و خونشدن آب نیل را بر آنها نازل کرد تا اینکه قوم بنیاسرائیل را آزاد نمود. سپس خداوند به موسی (وحی نازل کرد: که شبانه بندگانم را [از مصر] کوچ ده، زیرا شما مورد تعقیب هستید! (شعراء/۵۲).