آیه وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمنَ لَكَ حَتَّى نَرَى أللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ [55]
و [نيز به يادآوريد] هنگامى را كه گفتيد: «اى موسى! ما هرگز به تو ايمان نخواهيمآورد؛ مگر اينكه خدا را آشكارا [با چشم خود] ببينيم»؛ پس صاعقه شما را گرفت؛ درحالى كه تماشا مىكرديد.
العسکری (علیه السلام)- وَ ذَلِکَ أَنَّ مُوسَی (علیه السلام) لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَأْخُذَ عَلَیْهِمْ عَهْدَ الْفُرْقَانِ فَرَّقَ مَا بَیْنَ الْمُحِقِّینَ وَ الْمُبْطِلِینَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) بِنُبُوَّتِهِ وَ لِعَلِیٍّ (علیه السلام) بِإِمَامَتِهِ وَ لِلْأَئِمَّهًِْ الطَّاهِرِینَ (علیهم السلام) بِإِمَامَتِهِمْ.
امام عسکری (علیه السلام) این آیه زمانی نازل شد که موسی (علیه السلام) تصمیم گرفت از بنیاسرائیل در رابطه با فرقان، پیمان بگیرد [که فرقان چیزی است که] بین کسانی که نبوّت محمّد (و امامت علی (علیه السلام) و ائمّهی پاک (علیهم السلام) پس از او را حقیقت میدانسته و کسانی که آن را منکر شده و مبطل میدانستند، جدایی قرار میدهد.
الرّضا (علیه السلام)- لَمَّا کَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ قَرَّبَهُ نَجِیّاً رَجَعَ إِلَی قَوْمِهِ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ کَلَّمَهُ وَ قَرَّبَهُ وَ نَاجَاهُ فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَسْمَعَ کَلَامَهُ کَمَا سَمِعْتَ وَ کَانَ الْقَوْمُ سَبْعَمِائَهًِْ أَلْفِ رَجُلٍ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعِینَ أَلْفاً ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعَهًَْ آلَافٍ ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعَمِائَهًٍْ ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقَاتِ رَبِّهِ فَخَرَجَ بِهِمْ إِلَی طُورِ سَیْنَاءَ فَأَقَامَهُمْ فِی سَفْحِ الْجَبَلِ وَ صَعِدَ مُوسَی (علیه السلام) إِلَی الطُّورِ وَ سَأَلَ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْ یُکَلِّمَهُ وَ یُسْمِعَهُمْ کَلَامَهُ فَکَلَّمَهُ اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ وَ سَمِعُوا کَلَامَهُ مِنْ فَوْقُ وَ أَسْفَلُ وَ یَمِینُ وَ شِمَالُ وَ وَرَاءُ وَ أَمَامُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَحْدَثَهُ فِی الشَّجَرَهًِْ ثُمَّ جَعَلَهُ مُنْبَعِثاً مِنْهَا حَتَّی سَمِعُوهُ مِنْ جَمِیعِ الْوُجُوهِ فَقَالُوا ... .
امام رضا (علیه السلام) پس از آنکه خدای عزّوجلّ با موسی (علیه السلام) سخن گفت و او را همانند یک همصحبت و همراز، مقرّب و نزدیک خود گردانید، موسی (علیه السلام) به سوی قوم خود بازگشت و ایشان را خبر داد که خدای عزّوجلّ با او سخن گفته و او را با راز و نجوا مقرّب خود ساخته است. قوم موسی (علیه السلام) به او گفتند: «ما هرگز به [این حرف] تو ایمان نیاورده و تو را تصدیق نمیکنیم مگر آنکه سخن خدا را چنان که تو شنیدهای ما هم بشنویم». آن قوم هفتصدهزار مرد بودند و موسی (علیه السلام) از میان جملهی ایشان هفتادهزار نفر را برگزید؛ بعد از آن از مجموع هفتادهزار نفر، هفتهزار نفر و سپس از آن هفتهزار نفر، هفتصدنفر و سپس از آن هفتصد نفر، هفتاد نفر را برگزید؛ تا آنها را زمان ملاقات با پروردگارش با خود همراه سازد. در آن هنگام موسی (علیه السلام) ایشان را به سوی طور سینا بیرون برد؛ آنها را در پایین آن کوه متوقّف کرده و خود بهسوی کوه طور بالا رفت و از خدا خواست تا با او سخن بگوید و سخنش را به ایشان برساند. پس خدای عزّ ذکره با او سخن گفت و ایشان سخن خدا را از بالا، زیر، راست، چپ، پشت سر و پیش رو شنیدند؛ زیرا خدای عزّوجلّ آن صوت و سخنان را توسّط درخت پدید آوردهبود و سپس آن صوت را از همان درخت منبعث و برانگیختهکرد و چنان شد که آنها آن سخنان را از همهی وجوه و اطراف و جوانب شنیدند.
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَالَ فِی کِتَابِهِ وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَانْطَلَقَ بِهِمْ مَعَهُ لِیَشْهَدُوا لَهُ إِذَا رَجَعُوا عِنْدَ الْمَلَإِ مِنْ بَنِیإِسْرَائِیلَ إِنَّ رَبِّی قَدْ کَلَّمَنِی فَلَوْ أَنَّهُمْ سَلَّمُوا ذَلِکَ لَهُ وَ صَدَّقُوا بِهِ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ وَ لَکِنَّهُمْ قَالُوا لِمُوسَی (علیه السلام) لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً.
امام علی (علیه السلام) خداوند عزّوجلّ در کتاب خود فرمود: وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا [یعنی] موسی (علیه السلام)، هفتاد نفر از میان افراد قوم خود را، هنگامیکه به محلّ میقات ما میآمد، برگزید و با خود آورد و آنان را با خود راهی کرد تا وقتی بهسوی جمع بنیاسرائیل بازگشتند، آنها گواهی دهند که پروردگار موسی (علیه السلام) با او سخن گفته است. [زیرا آنان کلام موسی (علیه السلام) را نپذیرفته بودند]. اگر آنها کلام موسی (علیه السلام) را قبول و او را تأیید کردهبودند، بدون شک برایشان بهتر بود؛ امّا چنین نکرده و به او گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا [با چشم خود] ببینیم!
علیّبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- فَإِنَّ مُوسَی (علیه السلام) لَمَّا قَالَ لِبَنِیإِسْرَائِیلَ إِنَّ اللَّهَ یُکَلِّمُنِی وَ یُنَاجِینِی لَمْ یُصَدِّقُوهُ فَقَالَ لَهُمُ اخْتَارُوا مِنْکُمْ مَنْ یَجِیءُ مَعِی حَتَّی یَسْمَعَ کَلَامَهُ فَاخْتَارُوا سَبْعِینَ رَجُلًا مِنْ خِیَارِهِمْ وَ ذَهَبُوا مَعَ مُوسَی (علیه السلام) إِلَی الْمِیقَاتِ فَدَنَا مُوسَی (علیه السلام) وَ نَاجَی رَبَّهُ وَ کَلَّمَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَقَالَ مُوسَی (علیه السلام) لِأَصْحَابِهِ اسْمَعُوا وَ اشْهَدُوا عِنْدَ بَنِیإِسْرَائِیلَ بِذَلِکَ فَقَالُوا لَهُ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه) زمانیکه موسی (علیه السلام) به بنیاسرائیل گفت: «خداوند با من سخن گفته و نجوا میکند»، آنها او را تصدیق نکردند .پس موسی (علیه السلام) به آنها گفت: «از میان خود [کسی] را برگزینید تا با من [به طور] بیاید و کلام پروردگار را بشنود». سپس آنها هفتاد مرد را برگزیدند تا به همراه موسی (علیه السلام) بهسوی میقات بروند. هنگامیکه آنها به کوه طور رسیدند. موسی (علیه السلام) نزدیک شده و با پروردگارش مناجات کرد؛ خداوند نیز با او سخن گفت. موسی به همراهانش گفت: بشنوید و نزد بنیاسرائیل به آن شهادت دهید. امّا با این وجود آنها گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةَ.
علیّبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- فَهُمُ السَّبْعُونَ الَّذِینَ اخْتَارَهُمْ مُوسَی (علیه السلام) لِیَسْمَعُوا کَلَامَ اللَّهِ.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه) آنها همان هفتاد نفری بودند که موسی (علیه السلام) آنان را برگزید تا سخن خداوند را بشنوند.
العسکری (علیه السلام)- قَالَ أَسْلَافُکُمْ.
امام عسکری (علیه السلام) [ای یهودیان!] پیشینیان شما بودند. [که این سخنان را گفتند].
الرّضا (علیه السلام)- مُوسَیبْنُعِمْرَانَ (علیه السلام) وَ أَصْحَابُهُ السَّبْعُونَ الَّذِینَ اخْتَارَهُمْ صَارُوا مَعَهُ إِلَی الْجَبَلِ فَقَالُوا لَهُ.
امام رضا (علیه السلام) موسیبنعمران (علیه السلام) و هفتادنفر همراهش که از بین بنیاسرائیل انتخاب کردهبود و با او به کوه رفتند و [آنها بودند که این کلام را] گفتند ... .
العسکری (علیه السلام)- هَذَا مُوسَی (علیه السلام) کَلِیمُ اللَّهِ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِ وَ کَمَالِ عِلْمِهِ وَ نُزُولِ الْوَحْیِ عَلَیْهِ اخْتَارَ مِنْ أَعْیَانِ قَوْمِهِ وَ وُجُوهِ عَسْکَرِهِ لِمِیقَاتِ رَبِّهِ سَبْعِینَ رَجُلًا مِمَّنْ لَا یَشُکُّ فِی إِیمَانِهِمْ وَ إِخْلَاصِهِمْ فَوَقَعَتْ خِیَرَتُهُ عَلَی الْمُنَافِقِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا إِلَی قَوْلِهِ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً.
امام عسکری (علیه السلام) این موسی (علیه السلام) کلیم خداست که با همهی وفور عقل، علم کامل و نزول وحی بر او، هفتاد نفر از میان بزرگان قوم و سران و فرماندهان لشکرش را انتخاب کرد تا آنها را با خود به میقات پروردگارش ببرد، این افراد کسانی بودند که شکّی در ایمان و اخلاص آنها نداشت؛ با اینحال منتخبین او منافق از کار در آمدند. خداوند دربارهی آنها فرمود: وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا تا آنجا که به این سخن میرسد که این افراد برگزیده گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً.
الهادی (علیه السلام)- أَمْ تُرِیدُونَ بَلْ تُرِیدُون یَا کُفَّارَ قُرَیْشٍ وَ الْیَهُودِ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ مَا تَقْتَرِحُونَهُ مِنَ الْآیَاتِ الَّتِی لَا تَعْلَمُونَ هَلْ فِیهَا صَلَاحُکُمْ أَوْ فَسَادُکُمْ کَما سُئِلَ مُوسی (علیه السلام) مِنْ قَبْلُ وَ اقْتُرِحَ عَلَیْهِ لِمَا قِیلَ لَهُ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً.
امام هادی (علیه السلام) ای کفّار قریش و یهود! آیا میخواهید بلکه حتماً میخواهید معجزهای را که نمیدانید به صلاح شماست یا به ضررتان، از خدا درخواست کنید؟! چنانچه پیش از این نیز [اجداد شما] از حضرت موسی (علیه السلام) درخواست کرده و به او گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهرةً
علیّبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- الإِیمَانُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَی أَرْبَعَهًِْ أَوْجُهٍ فَمِنْه ... وَ أَمَّا الْإِیمَانُ الَّذِی هُوَ التَّصْدِیقَُ قَوْلُهُ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ أَیْ لَا نُصَدِّقُکَ.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه) ایمان در کتاب خداوند بر چهار قسم است ... که تصدیقکردن یکی از اقسام آن است [چنانچه] در این سخن خداوند آمده: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ [به توایمان نمیآوریم] یعنی تو را تصدیق نمیکنیم.
العسکری (علیه السلام)- قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ أَنَّ هَذَا أَمْرُ رَبِّکَ.
امام عسکری (علیه السلام) گفتند: ما به این سخن تو ایمان نداریم که این دستور پروردگارت باشد.
الرّضا (علیه السلام)- فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ بِأَنَّ هَذَا الَّذِی سَمِعْنَاهُ کَلَامُ اللَّهِ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً.
امام رضا (علیه السلام) گفتند: ای موسی (علیه السلام) ما ایمان نداریم که این سخنی که شنیدهایم، کلام خداوند باشد؛ مگر اینکه آشکارا خدا را ببینیم.
العسکری (علیه السلام)- عِیَاناً یُخْبِرُنَا بِذَلِکَ.
امام عسکری (علیه السلام) خود خدا درحالیکه عیان و مشهود است، این سخن را به ما بگوید.
الرّضا (علیه السلام)- فَقَالُوا لَهُ إِنَّکَ قَدْ رَأَیْتَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَأَرِنَاهُ کَمَا رَأَیْتَهُ فَقَالَ لَهُمْ: إِنِّی لَمْ أَرَهُ فَقَالُوا: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً.
امام رضا (علیه السلام) گفتند: «[ای موسی (علیه السلام)]! تو خدا را دیدهای؛ پس او را آنچنان که خود دیدهای، به ما نیز نشان بده». موسی (علیه السلام) گفت: «من خدا را ندیدهام». گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جهرةً
علیّبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- فَقَالُوا لمُوسَی (علیه السلام): فَاسْأَلْهُ أَنْ یَظْهَرَ لَنَا
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه) بنیاسرائیل به موسی (علیه السلام) گفتند: «از خدا تقاضا کن که خود را برای ما ظاهر و آشکار سازد.
العسکری (علیه السلام)- مُعَایَنَهًًْ.
امام عسکری (علیه السلام) آن صاعقهای هویدا بود.
الرّضا (علیه السلام)- فَلَمَّا قَالُوا هَذَا الْقَوْلَ الْعَظِیمَ وَ اسْتَکْبَرُوا وَ عَتَوْا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِمْ صَاعِقَهًًْ فَأَخَذَتْهُمْ بِظُلْمِهِمْ فَمَاتُوا.
امام رضا (علیه السلام) هنگامیکه بنیاسرائیل این کلام سنگین را گفته [خواستند خدا را آشکارا ببینند]، تکبّر نموده و از حدّ خود تجاوز کردند، خداوند صاعقهای برایشان فرستاد و صاعقه آنها را به سبب ظلمی که بر نفس خود کردهبودند دربرگرفت و تمامی آنها مردند.
الرّضا (علیه السلام)- فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ فَاحْتَرَقُوا عَنْ آخِرِهِمْ وَ بَقِیَ مُوسَی (علیه السلام) وَحِیداً.
امام رضا (علیه السلام) صاعقهای آنها را گرفت و همهی آنان سوختند و موسی (علیه السلام) تنها ماند.
العسکری (علیه السلام)- أَخَذَتْ أَسْلَافَکُمْ.
امام عسکری (علیه السلام) [ای یهود!] صاعقه بر اسلاف و پیشینیان شما فرود آمد.
ابنعباس (رحمة الله علیه)- مِنَ الْجِبَالِ الَّتِی تَطَایَرَتْ یَوْمَ مُوسَی (علیه السلام) سَبْعَهًُْ أَجْبُلٍ فَلَحِقَتْ بِالْحِجَازِ وَ الْیَمَنِ مِنْهَا بِالْمَدِینَهًِْ أُحُدٌ وَ وَرِقَانُ وَ بِمَکَّهًَْ ثَوْرٌ وَ ثَبِیرٌ وَ حِرَاءُ وَ بِالْیَمَنِ صَبِرٌ وَ حَضُور.
ابنعباس (رحمة الله علیه) از کوههایی که در ماجرای آن روز موسی (علیه السلام) و جریان صاعقه متلاشی شدند هفتکوه بودند که متلاشی شده و به سرزمین حجاز و یمن پیوستند. در مدینه کوه «احد» و کوه «رقان»، در مکّه کوههای «ثور»، «ثبیر» و «حرا» و در یمن کوه «صبر» و کوه «حصون» از آن جمله هستند.