آیه وَ قَاتِلُواْ فىِ سَبِيلِ اللهِ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ أللهَ سمَيعٌ عَلِيم [244]
و در راه خدا، پيكار كنيد؛ و بدانيد كه خداوند، شنوا و داناست.
الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ مَدِینَهًٍْ مِنْ مَدَائِنِ الشَّامِ وَ کَانُوا سَبْعِینَ أَلْفَ بَیْتٍ وَ کَانَ الطَّاعُونُ یَقَعُ فِیهِمْ فِی کُلِّ أَوَانٍ فَکَانُوا إِذَا أَحَسُّوا بِهِ خَرَجَ مِنَ الْمَدِینَهًِْ الْأَغْنِیَاءُ لِقُوَّتِهِمْ وَ بَقِیَ فِیهَا الْفُقَرَاءُ لِضَعْفِهِمْ فَکَانَ الْمَوْتُ یَکْثُرُ فِی الَّذِینَ أَقَامُوا وَ یَقِلُّ فِی الَّذِینَ خَرَجُوا فَیَقُولُ الَّذِینَ خَرَجُوا لَوْ کُنَّا أَقَمْنَا لَکَثُرَ فِینَا الْمَوْتُ وَ یَقُولُ الَّذِینَ أَقَامُوا لَوْ کُنَّا خَرَجْنَا لَقَلَّ فِینَا الْمَوْتُ قَالَ فَاجْتَمَعَ رَأْیُهُمْ جَمِیعاً أَنَّهُ إِذَا وَقَعَ الطَّاعُونُ فِیهِمْ وَ أَحَسُّوا بِهِ خَرَجُوا کُلُّهُمْ مِنَ الْمَدِینَهًِْ فَلَمَّا أَحَسُّوا بِالطَّاعُونِ خَرَجُوا جَمِیعاً وَ تَنَحَّوْا عَنِ الطَّاعُونِ حَذَرَ الْمَوْتِ فَسَارُوا فِی الْبِلَادِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّهُمْ مَرُّوا بِمَدِینَهًٍْ خَرِبَهًٍْ قَدْ جَلَا أَهْلُهَا عَنْهَا وَ أَفْنَاهُمُ الطَّاعُونُ فَنَزَلُوا بِهَا فَلَمَّا حَطُّوا رِحَالَهُمْ وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا قَالَ لَهُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مُوتُوا جَمِیعاً فَمَاتُوا مِنْ سَاعَتِهِمْ وَ صَارُوا رَمِیماً یَلُوحُ وَ کَانُوا عَلَی طَرِیقِ الْمَارَّهًِْ فَکَنَسَتْهُمُ الْمَارَّهًُْ فَنَحَّوْهُمْ وَ جَمَعُوهُمْ فِی مَوْضِعٍ فَمَرَّ بِهِمْ نَبِیٌّ مِنْ أَنْبِیَاءِ بَنِیإِسْرَائِیلَ (یُقَالُ لَهُ حِزْقِیلُ (علیه السلام) فَلَمَّا رَأَی تِلْکَ الْعِظَامَ بَکَی وَ اسْتَعْبَرَ وَ قَالَ یَا رَبِّ لَوْ شِئْتَ لَأَحْیَیْتَهُمُ السَّاعَهًَْ کَمَا أَمَتَّهُمْ فَعَمَرُوا بِلَادَکَ وَ وَلَدُوا عِبَادَکَ وَ عَبَدُوکَ مَعَ مَنْ یَعْبُدُکَ مِنْ خَلْقِکَ فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ أَ فَتُحِبُّ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ یَا رَبِّ فَأَحْیِهِمْ قَالَ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهِ أَنْ قُلْ کَذَا وَ کَذَا فَقَالَ الَّذِی أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یَقُولَهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ هُوَ الِاسْمُ الْأَعْظَمُ فَلَمَّا قَالَ حِزْقِیلُ (علیه السلام) ذَلِکَ الْکَلَامَ نَظَرَ إِلَی الْعِظَامِ یَطِیرُ بَعْضُهَا إِلَی بَعْضٍ فَعَادُوا أَحْیَاءً یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ یُسَبِّحُونَ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ یُکَبِّرُونَهُ وَ یُهَلِّلُونَهُ فَقَالَ حِزْقِیلُ (علیه السلام) عِنْدَ ذَلِکَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ قَالَ عُمَرُ بْنُ یَزِیدَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِیهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْ.
امام صادق (علیه السلام) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: اینان، مردم یکی از شهرهای شام بودند که هفتادهزار خانهی مسکونی داشت که در هر فصلی از فصول مختلف، طاعون بدیشان وارد میشد و همینکه درمییافتند طاعون بدیشان وارد شده است، توانگرانی که قدرتی داشتند از شهر بیرون میرفتند و کمتوشهگان از سر ناچاری در آنجا باقی میماندند. لذا بیشتر کسانی که ماندهبودند میمردند؛ و مرگومیر در میان کسانی که بیرون رفتهبودند کمتر بود. از این رو آنها که بیرون میرفتند، میگفتند: «راستی اگر ما در شهر ماندهبودیم مرگ و میرمان زیاد میشد»! و آنان که ماندهبودند میگفتند: «بهراستی اگر ما نیز بیرون میرفتیم افراد کمتری از ما میمردند»! و از همین رو بر آن شدند تا اگر این بار نیز طاعون آمد همینکه آن را احساس کردند، همگی با هم از شهر خارج شوند و چنین نیز کردند. [سپس] همینکه ورود طاعون را دریافتند از شهر خارج شده و از ترس مرگ از طاعون فرار کردند و تا آنگاه که خدا میخواست در شهرها گردش کردند؛ تا آنکه به شهری ویران برخورد کردند که ساکنان آن، شهر را ترک کردهبودند و طاعون آنها را از میان بردهبود. به آنجا که رسیدند فرودآمدند و چون بارهای خود را گشودند و آرامش یافتند خدای عزّوجلّ بدیشان فرمود: «همگی بمیرید»! آنها همگی در همان لحظه مردند و به اسکلتهایی رنگپریده تبدیل شدند. اینان بر سر راه گذر کاروانیان بودند. رهگذران، استخوانهای آنان را از کنار راه دور کرده و همه را در یکجا گرد آوردند. پس از این ماجرا یکی از پیامبران بنیاسرائیل به نام حزقیل (علیه السلام) از آنجا میگذشت و چون آن استخوانها را دید گریست. و گفت: «پروردگارا! اگر بخواهی اینها را هماینک زندهمیگردانی؛ چنانکه آنها را میراندی؛ تا شهرهایت را آباد کنند و فرزندانی بیاورند که بندهی تو باشند و همراه دیگر آفریدگانت که پرستشت میکنند تو را بپرستند». خدای متعال به او وحی فرمود: «آیا دوست داری آنها زنده شوند»؟ عرض کرد: «آری! بار خدایا آنها را زنده کن»! خدای عزّوجلّ به او وحی فرمود که «چنین و چنان بگو». او نیز همان را که خدای عزّوجلّ به او دستور دادهبود، بر زبان جاری کرد. آن اسم اعظم بود و چون حزقیل (علیه السلام) آن کلام را بر زبان جاری کرد استخوانهای پراکنده را دید که بهسوی یکدیگر روانه میشوند؛ همهی آنها زنده شده و به یکدیگر مینگریستند و «سبحان اللهِ و اللهُ اکبر و لا اله الا اللهُ» میگفتند. در این هنگام حزقیل (علیه السلام) گفت: «گواهی میدهم که خدا بر هر کاری توانا است». امام صادق (علیه السلام) افزود: «این آیه درباره اینها نازل شد».
علیّبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- إِنَّهُ کَانَ وَقَعَ طَاعُونٌ بِالشَّامِ فِی بَعْضِ الْمَوَاضِعِ فَخَرَجَ مِنْهُمْ خَلْقٌ کَثِیرٌ هَرَباً مِنَ الطَّاعُونِ فَصَارُوا إِلَی مَفَازَهًٍْ فَمَاتُوا فِی لَیْلَهًٍْ وَاحِدَهًٍْ کُلُّهُمْ وَ کَانُوا حَتَّی إِنَّ الْمَارَّ فِی تِلْکَ الطُّرُقِ کَانَ یُنَحِّی عِظَامَهُمْ بِرِجْلِهِ عَنِ الطَّرِیقِ ثُمَّ أَحْیَاهُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ رَدَّهُمْ إِلَی مَنَازِلِهِمْ وَ عَاشُوا دَهْراً طَوِیلًا ثُمَّ مَاتُوا وَ دُفِنُو.
علیبنابراهیم (رحمة الله علیه) زمانی شام گرفتار طاعون شدهبود و مردم زیادی از ترس طاعون از شهر گریخته و به بیابانی پناه بردند. پس همگی در یک شب مُردند و بدان صورت [باقی] ماندند تا آنکه عابری از آن راه میگذشت و استخوانهای آنان را با پایش از میان راه کنار زد. سپس خداوند عزّوجلّ آنها را زنده کرد و به خانههایشان بازگرداند و مدّتی طولانی زندگی کردند؛ آنگاه [پس از آن مدّت] مُردند و خاک شدند.
الصّادق (علیه السلام)- أَحْیَا اللَّهُ قَوْماً خَرَجُوا عَنْ أَوْطَانِهِمْ هَارِبِینَ مِنَ الطَّاعُونِ لَا یُحْصَی عَدَدُهُمْ فَأَمَاتَهُمُ اللَّهُ دَهْراً طَوِیلًا حَتَّی بُلِیَتْ عِظَامُهُمْ وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالُهُمْ وَ صَارُوا تُرَاباً فَبَعَثَ اللَّهُ تَعَالَی فِی وَقْتٍ أَحَبَّ أَنْ یَرَی خَلْقُهُ قُدْرَتَهُ نَبِیّاً یُقَالُ لَهُ حِزْقِیلُ فَدَعَاهُمْ فَاجْتَمَعَتْ أَبْدَانُهُمْ وَ رَجَعَتْ فِیهَا أَرْوَاحُهُمْ وَ قَامُوا کَهَیْئَهًِْ یَوْمَ مَاتُوا لَا یَفْتَقِدُونَ مِنْ أَعْدَادِهِمْ رَجُلًا فَعَاشُوا بَعْدَ ذَلِکَ دَهْراً طَوِیلا.
امام صادق (علیه السلام) [این آیه اشاره به داستان] زندهکردن قومی است که از ترس طاعون از شهرهای خود فرار کردند که تعداشان بیشمار بود. خداوند آنها را میراند و مدّتها مردهبودند تا استخوانهایشان پوسید و بندهایشان از هم گسیخت و به صورت خاک درآمدند. خداوند وقتی تصمیم گرفت قدرت خویش را نشان دهد پیامبری را به نام حزقیل (علیه السلام) برانگیخت؛ او این مردگان را فرا خواند؛ بدنهای آنها گرد هم آمد و روح به پیکرهایشان برگشت؛ به همان صورتی که در آن حال مردهبودند، زندهشدند و از جا برخاستند؛ یک نفر از آنها کم نشدهبود و مدّتها پس از آن زندگی کردند.
الرّضا (علیه السلام)- قَالَ (علیه السلام) لِلْجَاثَلِیقِ فَإِنَّ الْیَسَعَ (علیه السلام) صَنَعَ مِثْلَ مَا صَنَعَ عِیسَی (علیه السلام) فَلَمْ یَتَّخِذْهُ أُمَّتُهُ رَبّاً وَ لَقَدْ صَنَعَ حِزْقِیلُ النَّبِیُّ (علیه السلام) مِثْلَ مَا صَنَعَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (علیه السلام) فَأَحْیَا خَمْسَهًًْ وَ ثَلَاثِینَ أَلْفَ رَجُلٍ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِمْ بِسِتِّینَ سَنَهًًْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ أَ تَجِدُ هَؤُلَاءِ فِی شَبَابِ بَنِیإِسْرَائِیلَ فِی التَّوْرَاهًِْ اخْتَارَهُمْ بُخْتُنَصَّرُ مِنْ سَبْیِ بَنِیإِسْرَائِیلَ حِینَ غَزَا بَیْتَ الْمَقْدِسِ ثُمَّ انْصَرَفَ بِهِمْ إِلَی بَابِلَ فَأَرْسَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهِمْ فَأَحْیَاهُمْ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی النَّصْرَانِیِّ فَقَالَ یَا نَصْرَانِیُّ أَ فَهَؤُلَاءِ کَانُوا قَبْلَ عِیسَی (علیه السلام) أَمْ عِیسَی (علیه السلام) کَانَ قَبْلَهُمْ قَالَ بَلْ کَانُوا قَبْلَهُ فَقَالَ الرضا (علیه السلام) فَمَتَی اتَّخَذْتُمْ عِیسَی (علیه السلام) رَبّاً جَازَ لَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْیَسَعَ وَ حِزْقِیلَ (علیها السلام) لِأَنَّهُمَا قَدْ صَنَعَا مِثْلَ مَا صَنَعَ عِیسَی (علیه السلام) مِنْ إِحْیَاءِ الْمَوْتَی وَ غَیْرِهِ إِنَّ قَوْماً مِنْ بَنِیإِسْرَائِیلَ هَرَبُوا مِنْ بِلَادِهِمْ مِنَ الطَّاعُونِ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَأَمَاتَهُمُ اللَّهُ فِی سَاعَهًٍْ وَاحِدَهًٍْ فَعَمَدَ أَهْلُ تِلْکَ الْقَرْیَهًِْ فَحَظَرُوا عَلَیْهِمْ حَظِیرَهًًْ فَلَمْ یَزَالُوا فِیهَا حَتَّی نَخِرَتْ عِظَامُهُمْ وَ صَارُوا رَمِیماً فَمَرَّ بِهِمْ نَبِیٌّ مِنْ أَنْبِیَاءِ بَنِیإِسْرَائِیلَ (فَتَعَجَّبَ مِنْهُمْ وَ مِنْ کَثْرَهًِْ الْعِظَامِ الْبَالِیَهًِْ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهِ أَ تُحِبُّ أَنْ أُحْیِیَهُمْ لَکَ فَتُنْذِرَهُمْ قَالَ نَعَمْ یَا رَبِّ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ نَادِهِمْ فَقَالَ أَیَّتُهَا الْعِظَامُ الْبَالِیَهًُْ قُومِی بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَامُوا أَحْیَاءً أَجْمَعُونَ یَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِمْ.
امام رضا (علیه السلام) امام (علیه السلام) به جاثلیق فرمود: یسع (علیه السلام) همچون کاری که عیسی (علیه السلام) کردهبود انجام میداد ولی امّتش او را پروردگار ندانستند! و عمل حزقیل نبی (علیه السلام) نیز چون عیسیبن مریم (علیه السلام) بود. که سیوپنجهزار مرد را پس از شصت سال مرگ زنده کرد. سپس به داستان جالوت اشاره کرد و گفت: «آیا در تورات این عدّه را از جوانان بنیاسرائیل مییابی که بختالنّصر ایشان را از بین فرزندان بنیاسرائیل به هنگام جنگ بیتالمقدّس برگزید سپس بهوسیلهی آنها بهسوی بابل رفت و همگی آنجا مردند؟ پس خداوند او (جالوت) را بهجانب ایشان فرستاد و آنها را زنده کرد»؟! پس به نزد نصرانی پیش آمد و فرمود: «ای نصرانی! آیا ایشان قبل از عیسی (علیه السلام) بودند یا عیسی (علیه السلام) پیش از اینان بود»؟ او گفت: «البتّه ایشان قبل از عیسی (علیه السلام) بودند». پس فرمود: «پس همانطور که شما عیسی (علیه السلام) را پروردگار گرفتید بر شما روا بود که یسع (علیه السلام) و حزقیل (علیه السلام) را بدان جهت که هر دوی آنها دربارهی زندهکردن مردگان و غیر آن همچون عیسی (علیه السلام) عمل میکردند، به عنوان پروردگار برگزینید. هزاران نفر از بنیاسرائیل از ترس طاعون و مرگ از شهرشان گریختند. خداوند همهی آنها را در یک لحظه هلاک کرد. اهل آن روستا [رنجور شدند] و تصمیم گرفتند تا برای آنها چهار دیواری [به عنوان مقبره و جایگاه] بنا کنند و آنها در آنجا بودند تا آنکه استخوانهایشان پوسید و از بین رفتند. یکی از انبیاء بنیاسرائیل بر ایشان گذشت و از دیدن آنها و آن همه استخوانهای پوسیده تعجّب کرد. خداوند عزّوجلّ به او وحی نمود: «آیا دوست داری آنها را برایت زنده کنم و تو انذارشان نمایی»؟ او گفت: «بله ای پروردگار»! و خداوند به او وحی کرد که آنها را صدا کند و او گفت: «ای استخوانهای پوسیده به اذن پروردگار عزّوجلّ از جای برخیزید»! و همگی زنده از جای برخاستند؛ در حالیکه خاک از سرهایشان میزدودند.
الباقر (علیه السلام)- کَانَ فِی بَنِیإِسْرَائِیلَ شَیْءٌ لَا یَکُونُ هَاهُنَا مِثْلُهُ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ فَحَدِّثْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ فَهَلْ أَحْیَاهُمْ حَتَّی نَظَرَ النَّاسُ إِلَیْهِمْ ثُمَّ أَمَاتَهُمْ مِنْ یَوْمِهِمْ أَوْ رَدَّهُمْ إِلَی الدُّنْیَا فَقَالَ بَلْ رَدَّهُمْ إِلَی الدُّنْیَا حَتَّی سَکَنُوا الدُّورَ وَ أَکَلُوا الطَّعَامَ وَ نَکَحُوا النِّسَاءَ وَ لَبِثُوا بِذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ مَاتُوا بِالْآجَالِ.
امام باقر (علیه السلام) حمران پرسید: «[آیا] در بین بنیاسرائیل چیزی بود که مانند آن در اینجا [در بین این امّت، امّت اسلام] نباشد»؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: «نه»! پس گفتم: «دربارهی این کلام خداوند عزّوجلّ: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ با من سخن بگو! آیا خداوند آنها را زنده کرد تا مردم به ایشان بنگرند سپس آنها را همان روز هلاک کرد یا آنکه به دنیا بازگرداند»؟ فرمود: «البتّه ایشان را به دنیا بازگرداند تاآنجا که در خانهها سکونت کرده، غذا خورده و با زنان ازدواج کردند و تا زمانی که خداوند اراده کرد به آن صورت ماندند سپس به هنگام اجلشان مردند».
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ أَمَّا الرَّدُّ عَلَی مَنْ أَنْکَرَ الرَّجْعَهًَْ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ... أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ وَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَرَدَّهُمُ اللَّهُ تَعَالَی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَی الدُّنْیَا وَ شَرِبُوا وَ نَکَحُوا وَ مِثْلُهُ خَبَرُ الْعُزَیْرِ.
امام علی (علیه السلام) و امّا برای ردّ نظر آنان که منکر رجعت هستند باید قول خداوند را بیان کرد ... که فرمود: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ و این سخن خدای عزّوجلّ: موسی از قوم خود، هفتاد تن از مردان را برای میعادگاه ما برگزید. (اعراف/۱۵۵) [نیز در اینباره است] پس خداوند متعال آنها را پس از مرگ به دنیا بازگرداند. [آنها پس از آن] نوشیدند و ازدواج کردند (منظور این است که دوباره زندگی عادی دنیایی را آغاز کردند) و داستان حضرت عزیر (علیه السلام) هم بدینگونه است.
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عن إبْن کَوّاء قال: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) ... إِنَّ أُنَاساً مِنْ أَصْحَابِکَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ یُرَدُّونَ بَعْدَ الْمَوْتِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فَمَا قُلْتَ لَهُمْ قَالَ قُلْتُ لَا أُؤْمِنُ بِشَیْءٍ مِمَّا قُلْتُمْ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) ... وَیْلَکَ أَ وَ لَیْسَ قَدْ أَخْبَرَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ حَیْثُ یَقُولُ وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی فَهَذَا بَعْدَ الْمَوْتِ إِذْ بَعَثَهُمْ وَ أَیْضاً مِثْلُهُمْ یَا ابْنَ الْکَوَّاءِ الْمَلَأُ مِنْ بَنِیإِسْرَائِیلَ حَیْثُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُم.
امام علی (علیه السلام) أبنکوّاء به امام علی (علیه السلام) گفت: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... ! عدّهای از یارانتان اعتقاد دارند که پس از مرگ دوباره زنده شده و به دنیا بازمیگردند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «تو به ایشان چه گفتی»؟ گفتم: «نه! به سخنی که شما گفتید ایمان ندارم». امیرالمؤمنین (علیه السلام) به من فرمود: «وای بر تو! آیا خداوند این مسئله را در کتابش خبر نداده است؟! آنجا که میفرماید: و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم و «من» (شیرهی مخصوص و لذیذ درختان) و «سلوی» (مرغان مخصوص شبیه کبوتر) را بر شما فرستادیم. (بقره/۵۷) و این قضیّه مربوط به پس از مرگ ایشان است؛ زمانیکه ایشان را مجدّداً برانگیخت و ای پسر کوّاء! قضیّهی آن گروه از بنیاسرائیل نیز مانند ایشان است؛ آنجا که خداوند عزّوجلّ میفرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُم».
الصّادق (علیه السلام)- فِی جُمْلَهًِْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) فِی إِثْبَاتِ الرَّجْعَهًِْ قَالَ (علیه السلام) وَ قَوْلُهُ (علیه السلام) فِی الطَّوَائِفِ مِنْ بَنِیإِسْرَائِیلَ الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ هَارِبِینَ حَذَرَ الْمَوْتِ إِلَی الْبَرَارِی وَ الْمَفَاوِزِ یَحْفِرُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَحْفَاراً وَ قَالُوا قَدْ حَرَزْنَا أَنْفُسَنَا مِنَ الْمَوْتِ وَ کَانُوا زُهَاءَ ثَلَاثِینَ أَلْفَ رَجُلٍ وَ امْرَأَهًٍْ وَ طِفْلٍ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا فَمَاتُوا کَمَوْتَهًِْ نَفْسٍ وَاحِدَهًٍْ فَصَارُوا أَوْصَالًا رُفَاتاً وَ عِظَاماً نَخِرَهًًْ فَمَرَّ عَلَیْهِمْ حِزْقِیلُ بْنُ الْعَجُوزِ (علیه السلام) فَنَظَرَ إِلَیْهِمْ وَ تَأَمَّلَ أَمْرَهُمْ وَ نَاجَی رَبَّهُ فِی أَمْرِهِمْ فَقَصَّ عَلَیْهِ قِصَّتَهُمْ قَالَ حِزْقِیلُ (علیه السلام) إِلَهِی وَ سَیِّدِی قَدْ أَرَیْتَهُمْ قُدْرَتَکَ فِی أَزْمَانِهِمْ وَ جَعَلْتَهُمْ رُفَاتاً وَ مَرَّتْ عَلَیْهِمُ الدُّهُورُ فَأَرِهِمْ قُدْرَتَکَ فِی أَنْ تُحْیِیَهُمْ لِی حَتَّی أَدْعُوَهُمْ إِلَیْکَ وَ وَفِّقْهُمْ لِلْإِیمَانِ بِکَ وَ تَصْدِیقِی فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا حِزْقِیلُ (علیه السلام) هَذَا یَوْمٌ شَرِیفٌ عَظِیمٌ قَدْرُهُ عِنْدِی وَ قَدْ آلَیْتُ أَنْ لَا یَسْأَلَنِی مُؤْمِنٌ فِیهِ حَاجَهًًْ إِلَّا قَضَیْتُهَا فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ هُوَ یَوْمُ نَیْرُوزٍ فَخُذِ الْمَاءَ وَ رُشَّهُ عَلَیْهِمْ فَإِنَّهُمْ یَحْیَوْنَ بِإِرَادَتِی فَرَشَّ عَلَیْهِمُ الْمَاءَ فَأَحْیَاهُمُ اللَّهُ بِأَسْرِهِمْ.
امام صادق (علیه السلام) امام (علیه السلام)، بهطور خلاصه دربارهی اثبات رجعت سخن گفت و دربارهی تعدادی از طوایف بنیاسرائیل فرمود: «آنها از ترس مرگ از سرزمینشان خارج شده و بهسوی صحراها و بیابانها گریختند و برای خودشان، گودالهایی حفر نموده و گفتند: خودمان را [به کمک این حفرهها] از مرگ دور نگاه میداریم و آنها در حدود سیهزار نفر مرد و زن و بچه بودند». خداوند به ایشان فرمود: «بمیرید»! و [همگی] همچون جاندادنِِ یک نفر جان دادند و تکّههای بدنشان متلاشی شده و استخوانهایشان پوسید. حزقیلبنعجوز (علیه السلام) بر ایشان گذشت و به آنها نظر افکند و در کارشان تأمّل و در مورد احوال ایشان با خداوند نجوا کرد. خداوند داستان ایشان را برای او بیان نمود. حزقیل (علیه السلام) فرمود: «ای پروردگار و مولای من! تو قدرتت را در زمانشان به آنها نشان دادی و ایشان را متلاشی نمودی و زمان بر آنها گذشت. پس قدرتت را به آنها بنمایان و ایشان را برای من زنده کن تا آنها را بهسوی تو بخوانم. و آنها را بر ایمان به خودت و تصدیق من موفّق گردان». خداوند به او وحی نمود: «ای حزقیل (علیه السلام)! ارزش و منزلتِ امروز، نزد من عظیم است و من سوگند خوردهام چنانچه مؤمنی در این روز از من حاجتی بخواهد، خواستهاش را برآورده نمایم و امروز نوروز است. پس این آب را بگیر و بر آنها بپاش که آنها به خواست من زنده خواهند شد». [حزقیل (علیه السلام)] آن آب را بر آنها پاشید. پس خداوند همهی آنها را زنده کرد».
الصّادق (علیه السلام)- أَنَّ یَوْمَ النَّیْرُوزِ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَخَذَ فِیهِ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) الْعَهْدَ بِغَدِیرِ خُمٍّ فَأَقَرُّوا لَهُ بِالْوَلَایَهًِْ ... وَ مَا مِنْ یَوْمِ نَوْرُوزٍ إِلَّا نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِیهِ الْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَیَّامِنَا حَفِظَتْهُ الْفُرْسُ وَ ضَیَّعْتُمُوهُ ثُمَّ إِنَّ نَبِیّاً مِنْ أَنْبِیَاءِ بَنِیإِسْرَائِیلَ (سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُحْیِیَ الْقَوْمَ الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَأَمَاتَهُمُ اللَّهُ فَأَوْحَی إِلَیْهِ أَنْ صُبَّ عَلَیْهِمُ الْمَاءَ فِی مَضَاجِعِهِمْ فَصَبَّ عَلَیْهِمُ الْمَاءَ فِی هَذَا الْیَوْمِ فَعَاشُوا وَ هُمْ ثَلَاثُونَ أَلْفاً فَصَارَ صَبُّ الْمَاءِ فِی یَوْمِ النَّیْرُوزِ سُنَّهًًْ مَاضِیَهًًْ لَا یَعْرِفُ سَبَبَهَا إِلَّا الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم.
امام صادق (علیه السلام) نوروز همان روزی است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای أمیرالمؤمنین (علیه السلام) در غدیر خم بیعت گرفت و مردم به ولایت او اقرار کردند ... هیچ نوروزی نمیآید جز آنکه ما در آن توقّع فرج داریم؛ زیرا آن از روزهای ماست که [قوم] فارس (ایرانیان)، آن را نگهداشتند و شما آن را گُم کردید. پیغمبری از بنیاسرائیل، از پروردگارش خواست مردمی را که از خانهشان بیرون شدهبودند که هزاران نفر بودند و از ترس مرگ گریخته بودند و خدا آنها را میراندهبود زنده گرداند. خدا به او وحی کرد که آب بر آنها بریزد و در این روز بر آنها آب ریخت و زنده شدند. آنها سیهزار نفر بودند. آبپاشیدن در این روز، سنّت ثابتی شد و جز پایداران در علم، کسی سبب آن را نمیداند.
الصّادق (علیه السلام)- یَوْمُ النَّیْرُوزِ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَحْیَا اللَّهُ فِیهِ الْقَوْمَ الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ وَ ذَلِکَ أَنَّ نَبِیّاً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ (سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُحْیِیَ الْقَوْمَ الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَأَمَاتَهُمُ اللَّهُ فَأَوْحَی إِلَیْهِ أَنْ صُبَّ عَلَیْهِمُ الْمَاءَ فِی مَضَاجِعِهِمْ فَصَبَّ عَلَیْهِمُ الْمَاءَ فِی هَذَا الْیَوْمِ فَعَاشُوا وَ هُمْ ثَلَاثُونَ أَلْفاً فَصَارَ صَبُّ الْمَاءِ فِی یَوْمِ النَّیْرُوزِ سُنَّهًًْ مَاضِیَهًًْ لَا یَعْرِفُ سَبَبَهَا إِلَّا الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ.
امام صادق (علیه السلام) در نوروز خداوند آن قوم را زنده کرد (همان قومی که در موردشان میفرماید): الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ [ماجرا از این قرار است که] برای آن قومی که به گفته قرآن الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ، همان قومی که خداوند آنها را کشت، دعا کرد و از خدا خواست که آنها را زنده کند و خداوند به او وحی کرد آب را بر روی قبرهایشان بریزد. پس او در همان روز آب را بر ایشان ریخت. و آنها که سیهزار نفر بودند، [زنده شده و مدّتها] زندگی کردند. پس ریختن آب در نوروز، سنّت قدیمی گشت که سبب آن را جز راسخون در علم نمیدانند.
الصّادق (علیه السلام)- رُوی عَن المُعَلّی قَال دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی صَبِیحَهًِْ یَوْمِ النَّیْرُوزِ فَقَالَ یَا مُعَلَّی أَ تَعْرِفُ هَذَا الْیَوْمَ قُلْتُ لَا وَ لَکِنَّهُ یَوْمٌ تُعَظِّمُهُ الْعَجَمُ وَ تَتَبَارَکُ فِیهِ قَالَ کَلَّا وَ الْبَیْتِ الْعَتِیقِ الَّذِی بِبَطْنِ مَکَّهًَْ مَا هَذَا الْیَوْمُ إِلَّا لِأَمْرٍ قَدِیمٍ أُفَسِّرُهُ لَکَ حَتَّی تَعْلَمَهُ ثُمَّ قَالَ یَا مُعَلَّی یَوْمُ النَّیْرُوزِ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَخَذَ اللَّهُ فِیهِ مِیثَاقَ الْعِبَادِ أَنْ یَعْبُدُوهُ وَ لَا یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ أَنْ یَدِینُوا لِرُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی اسْتَوَتْ فِیهِ سَفِینَهًُْ نُوحٍ (علیه السلام) عَلَی الْجُودِیِّ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَحْیَا اللَّهُ فِیهِ الْقَوْمَ الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ الْخَبَرَ بِطُولِهِ.
امام صادق (علیه السلام) از معلّی نقل شده است: صبحگاه نوروز نزد اباعبدالله (علیه السلام) آمدم. حضرت فرمود: «ای معلی! آیا امروز را میشناسی»؟ گفتم: «نه! امّا میدانم که عَجَم امروز را بزرگ میدانند و در این روز به یکدیگر تبریک میگویند». فرمود: «نه! سوگند به خانهی کعبه که درون مکّه است! [عظمت] امروز به خاطر اتفاقاتی است که در زمانهای بسیار قدیم رخ داد. که برایت بیان میکنم تا مطّلع گردی». سپس فرمود: «ای معلی! نوروز روزی است که خداوند در آن روز از بندگان عهد گرفت که او را بپرستند و برای او شریکی نگیرند و به پیامبران (علیهم السلام)، حجّتها و اولیاء (علیهم السلام) او ایمان آورند. آن روزی است که در آن کشتی نوح (علیه السلام) بر کوه جودی آرام گرفت. آن روزی است که در آن، خداوند آن قوم را زنده کرد. آنان که هزاران نفر بودند و از ترس مرگ، ترک دیار کردند و خداوند به ایشان دستور مرگ داد؛ آنها مُردند. سپس خداوند دوباره آنها را زنده کرد ...